25 ژانویه امسال دهمین سالگرد شروع انقلاب مصر است. انقلابی که جرقه اش را کارگر دستفروشی به نام محمد بوعزیزی در تونس زد. جوانی که وقتی ماموران نظام مافیایی بن علی گاری دستفروشی اش را مصادره کردند و اجازه ندادند حتی با دستفروشی نان سفره یک خانواده تهیدست کارگری را تامین کند، جسم و جانش را به شعله های آتش خشم و نفرت و استیصال سپرد. شعله هایی که زبانه کشید و آتش در کاخهای ستم دیکتاتورهای منطقه انداخت. دیکتاتورهایی که شغلشان حفاظت از منافع اقلیت میلیاردر در مقابل میلیونها انسان فقر زده بود. شعله های آتشی که بوعزیزی در تونس بر جان خود انداخته بود، در میدان تحریر قاهره به مشعلهایی سوزانی تبدل شد و به جان باندی افتاد که به سرکردگی مبارک 85 میلیون مردم مصر را چندین دهه زیر پا لگدمال کرده بودند.
کسانی که در لحظات به یاد ماندنی 2011 به میدان تحریر خیره شده بودند میدانند که این میدان به قلب تپنده یکی از شکوهمندترین و قدرتمندترین اعتراضات سیاسی برای عدالت و برابری و آزادی و حرمت انسانی در اول قرن 21 تبدیل شد. انقلاب مصر که قلب گرمش میدان تحریر بود، در همان 17 روز اول دیکتاتور را ساقط کرد و به اولین هدفش رسید اما در نیمه راه متوقف شد. به پیروزی نهایی نرسید. نتوانست آرمانهایش انسانی توده های تهیدست و تحت ستم و مردم بپاخاسته مصر را متحقق کند. نتوانست مصر را از چنگال میلیاردرهای مفتخور و نظام سیاسی فاسد و ساختار سیاسی مستبد تماما رها کند. اما آن زمینه های اقتصادی و سیاسی که موجب انقلاب شده بودند همچنان هستند و به تبع آن آن آرمانها و آرزوهایی که میدان تحریر را خلق کردند برسرجایشان هستند و بی تردید جنبش برای تحقق آن آرمانها و آرزوها زیر پوست جامعه در جریان است و دنبال شکافی برای بازگشت به سطح جامعه و ادامه تلاش برای زندگی انسانی است.
مساله این است که تجربه انقلابات 2011 و مشخصا تجربه مصر سرشار از آموزش برای نسلی است که خود بازیگر آن انقلابات بودند و امروز میتوانند با کمی فاصله به جبنش خودشان، به مبارزه شورانگیزی که پیش بردند، به نقطه ضعفها و نقطه قدرتهایشان نگاه کنند و این بار قدرتمندتر و آگاهتر از موانع راه و ملزومات پیروزی مبارزه حق طلبانه شان را پیش ببرند.
لازم است به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب مصر در مطلبی جداگانه به موانعی که در مقابل انقلاب مصر بودند و به درسهایش پرداخت. در این فرصت و در ده روز باقیمانده به شروع انقلاب مصر در 25 ژانویه 2011، مایلم هر روز یکی از سلسله یادداشتهایم در آن روزهای سرشار از اعتراض و همبستگی و شور و شوق رهایی از اسارت و بندگی و تبعیض را مجددا منتشر کنم. بعضی از این یادداشتها فقط روی اتفاقات یک روز معین مکث کرده است اما جدا از یادداشتهای مربوط به روزهای قبل و بعدش هم قابل انتشار است.
محسن ابراهیمی
15 ژانویه 2021
لحظه های انقلاب مصر: روز سیزدم
(3)
خطر اسلام سیاسی، حرکت خزنده اسلام سیاسی!
دیروز، رهبر اخوان المسلمین، در مصاحبه با سی ان ان به مردم مصر تضمین داد که قصد بدست گرفت قدرت سیاسی را ندارد. خامنه ای گفته بود که انقلاب مصر نشانی از “بیداری اسلامی” است! رهبر اخوان المسلمین پاسخ داده بود نه خیر انقلاب مصر اسلامی نیست. امروز صحبت از این است که مذاکراتی میان گروههای اپوزیسیون و دولت در جریان است. اخوان المسلمین یکی از شرکت کنندگان است.
در این یادداشت کوتاه فقط میخواهم چند نکته در باره خطر اسلام سیاسی طرح کنم. آیا این خطر واقعی است؟ آیا این یک پروپاگاند سیاسی با هدف سیاسی ویژه ای است؟
1- اخوان المسملین مجبور است اعتراف کند که انقلاب مصر اسلامی نیست. آفتاب آمد دلیل آفتاب. فقط باید بصیرت معمولی داشت و دید که مقابل چشمان ما یکی از شکوهمندترین حرکتهای توده ای برای شکوهمندترین ایده الهای انسانی، رفاه و آزادی و حرمت و برابری در جریان است. بگذریم از اینکه انقلاب اسلامی تناقض در خود است. انقلاب را میتوان شکست داد و اسلامیش کرد آنچنان که در انقلاب 57 ایران رخ داد. انقلاب حرکتی برای زیر رو رو کردن جهان وارونه با تمام ستمها و تبعیضها و بی عدالیتهایش است. نمیتوان انقلاب کرد تا جامعه سیاه پوش شود، عشق ممنوع شود، موسیقی حرام شود، زن انسان محسوب نشود و پشت نقاب محبوس شود، خرافات جای علم بنشیند، انتقاد ممنوع شود، دولت مافیای قاچاق شود، آخوند میلیاردر شود، کارگر گرسنه بماند، و …
2- در میدیای غرب این سئوال مکرر و به طور برجسته طرح میشود: آیا خطر عروج اخوان المسلمین از میان این اعتراضات وجود ندارد؟ اولین سئوال این است که خطر به چه معنا؟ خطر برای دول غرب؟ خطر برای مردم؟ خطر راه انداختن بساط ارتجاع اسلامی در مصر؟ پاسخ این سئوال به نظرمن بسته اینکه چه کسی پاسخ میدهد متفاوت است؟ از نظر دول غرب، اخوان المسلمین فقط در صورتی خطر محسوب میشود که تمام قدرت را بگیرد و پرچم اسلامی سیاسی را به مثابه رقیب قدرت منطقه ای بلند کند. و گرنه اخوان المسلمین شریک در قدرت مهار شده برای غرب ابدا خطری محسوب نمیشود. اگر دقت کنید دول غرب الان بر طبل دولت انتقالی با حضور “اپوزیسیون” از جمله اخوان السلمین میکوبند.
با این وجود هنوز خطر این جریان در هوا چرخ داده میشود. اینجا اخوان المسلمین نقش لولو خورخوره سیاسی را بازی میکند. غرب به تصویر منفی جنبش اسلامی در میان نسل جوان و بخصوص زنان واقف است و دارد از همین تصویر منفی برای کنترل اوضاع، استفاده سیاسی میکند. لولو خورخوره را بالای سر مردم گرفته اند تا مردم را به خانه بازگردانند، تا پیش از اینکه دیر شود انتقال تدریجی، کنترل شده و حساب شده قدرت از گارد کهنه بورژوازی مصر به گاردهای تازه نفس همان بورژوازی را به فرجام برسانند. حکومت هم دقیقا به این معنا خطر اسلام سیاسی را برجسته میکند: دارد به صف انقلاب میگوید که سرجایتان بنشینید و الا جمهوری اسلامی خامنه ای نصیبتان خواهد شد. به خانه بازگردید تا عمر سلیمان و محافل حاکم غرب، روی دوش انقلاب شما، نظام را با ترکیب حکومتی متفاوتی حفظ کنند.
3- حتی اگر هیچ اطلاعی از ادعاهای قبلی اخوان المسلمین نداشته باشیم، این سئوال مطرح است که چرا یکی از قدیمی ترین احزاب جنبش اسلام سیاسی، جنبشی که داعیه برافراشتن پرچم اسلام در همه پایتختهای جهان را داشته، به چنین وضعیتی افتاده است که در بحرانی ترین لحظات سیاسی، در لحظه ای که قدرت سیاسی نیمه آویزان است، اینقدر شکسته نفسی میفرماید و بی اشتهایی به قدرت نشان میدهد؟ به مردم جهان و مصر تضمین میدهد که قصد گرفتن کامل قدرت سیاسی را ندارد! این بسیار جالب است. این حزب در اپوزیسیون است اما به مردم معترض، آنهم درست در لحظاتی که این مردم معترض مصممند بساط نظام حاکم را برچینند، قسم و آیه می آورد که قصد قدرت گرفتن ندارد. و مهمتر از این قصد برقراری حکومت اسلامی ندارد. آیا این یک تاکتیک زنی سیاسی است؟ اگر هست، چه واقعیتهای سیاسی موجب شده است که یک جریان برای تاکتیک زدن ناگزیر شده است ماهیت واقعی سیاسی خود، یا بهتر است بگوییم آرمان واقعی سیاسی اش را پنهان کند؟ تردیدی نکنید که حتی اگر منفذی برای اخوان المسلمین وجود داشت که به عنوان رهبر اعتراض مردم ظاهر شود و خلاء قدرت را پر کند، بدون ذره ای تردید چنین فرصتی را در هوا می قاپید.
برای داشتن تصویر واقعی از یک پاسخ واقعی در باره این همه “فروتنی” سیاسی اخوان المسلمین و به این اعتبار موقعیت واقعی این جریان باید روی این فاکتورها دقیق شد:
1- چهره چرکین جنبش اسلامی لخت و عور در مقابل مردم جهان است. اخوان المسلمین به تصویر منفور اسلام سیاسی در میان افکار عمومی منطقه واقف است. 2- انقلابی که راه افتاده است هیچ سنخیتی با اهداف و آرمانهای ارتجاعی هیچ جنبش ارتجاعی از جمله اسلام سیاسی ندارد. اخوان المسلمین به این هم واقف است. 3- فعلا توازن قوا و ابتکار انقلاب در دست نیروهای واقعی انقلاب است: نسل جوان مدرن و آگاه و آزادیخواه و ضد ارتجاع و خرافات و خواهان حرمت انسانی و خواهان برابری انسانها. هر جریان عقب مانده و تبیض گر اپوزیسیون اول باید در مقابل این نسل قسم بخورد که به افکار و آرمانهای عقب مانده اش وفادار نیست تا بتوند با قیافه اپوزیسیون ظاهر شود. اخوان المسلمین هم دقیقا دارد همین کار را میکند. این یعنی اینکه انقلاب برای آزادی و برابری و انسانیت دست بالا دارد.
در آخر: انقلاب اگر چه تمام صفا و سلامت و صمیمیت و انسانیت کودک را دارد اما آنقدر هوشیار است و باید باشد که به لولو خورخوره اسلام سیاسی در قامت واقعی اش نگاه کند: نه از ترس این موجود ترسناک ساکت شود و نه اجازه دهد این موجود پا از گلیمش فراتر بگذارد.*
شنبه 6 فوریه 2011
بعد از ظهر یکشنبه به وقت قاهره