توضیح: اخیراً در مورد نقش زندانها در نابودی زندگی انسانها و تخریب انسانیت زندانیان فکر میکردم و اینکه شاید باید کلاً از تعطیل زندانها در همهجا دفاع کرد و در جامعه آینده جانشین دیگری برای زندان پیدا کرد. بحث زندانهای سیاسی متفاوت است و اکثریت مردم توافق دارند که هیچکس به جرم عقیده و اعتراض و انتقاد نباید زندانی شود. اینجا بحثم در مورد پدیده زندان بهطورکلی و زندانهای”عادی”به طور مشخص است. زندانها و شکنجهگاههای وحشتناک جمهوری اسلامی و حکومتهای مشابه هم معیار مناسبی برای بررسی زندانها نیستند. عجالتاً به زندانهای معمولیتری مثلاً در انگلیس و امریکا و اکثر کشورهای دنیا فکر کنید. در مجموع فکر میکنم زندانها احتمالاً بیش از چوبههای دار انسانها را دارند نابود میکنند. با اعتیاد، با دامنزدن به چرخه جنایت، با قتلهایی که در داخل زندانها صورت میگیرد و با کشاندن انسانها به مرز خودکشی و امثال اینها هر روزشماری از زندانیان در زندانهای مختلف به قتل میرسند. زندانها مرکز تولید جرم و مجرماند. انسانیت زندانیان را نابود میکنند. برخلاف ادعای دولتهاکمکی به سالمسازی جامعه بشری نمیکنند. ابزاری در خدمت سیستمهای ناعادلانه حاکم هستند؛ بنابراین سؤالی که مطرح میشود این است که آیا نبایدکلاً به جامعهای بدون زندان فکر کرد؟ من دارم به این ایده متمایل میشوم. میدانم که فوراً این سؤال مطرح میشود که آیا میخواهیم قاتلین و تجاوزگران و مجرمین را در میان مردم رها کنیم که به لطمات خود به جامعه ادامه دهند؟ جواب من منفی است.تعطیل کردن زندانها الزاماً به معنای بیدفاع رهاکردن جامعه در برابر قاتلین و تجاوزگران نیست. ما باید کلاً دو عامل رایج و سنتی را از سیستم دادرسی و قضائی حذف کنیم. یکی مجازات و انتقام است، و دیگری زندانی کردن و شکنجهکردن. اساس کار باید دو چیز دیگر باشد: اول مصون داشتن جامعه و دوم بازسازی مجرمین. اگر این منطق را در سیستم قضائی حاکم کنیم قطعاً جواب این مسئله که چگونه جامعه را مصون میداریم روشن میشود. در فرصت دیگری حتماً مفصلتر در این موردبحث خواهم کرد.
در جستجوی پاسخ به این سؤال در اینترنت به مقالات و گزارشات متعددی رسیدم که هرکدام گوشهای از مسئله را روشن میکردند. از میان آنها مقاله زیر را که از یک زندانی سابق در آمریکاست انتخاب و ترجمه کردهام که گرچه با ایده تعطیل زندانها موافق نیست؛ اما به نظرم بسیار آموزنده و جالب است. او تعطیل زندانها را اتوپی میداند و به اصلاحاتی در سیستم زندان مثل نمونه نروژ سمپاتی دارد. بههرحال مستقل از اینکه تا چه حد با نتیجهگیریهای نویسنده موافق با مخالف باشیم ایدهها و تجربیاتش کاملاً ارزش شنیدن و فکر کردن دارد و توصیه میکنم حتماً آن را بخوانید.
کاظم نیکخواه
***
چارلز آمیمیا
آیا جهانی بدون زندان ممکن است؟
تقریباً همه سیستمهای زندان بهشدت در حال شکست هستند، آیا ما کلاً به آنها نیازی داریم؟
وقتی به جرم مواد مخدر محکوم شدم، آرزو کردم که زندان وجود نداشته باشد.
شما مانند یک حیوان در قفس انسان نگهداری میشوید. آزادی خود را از دست میدهید. توانایی دیدن دوستان و خانواده بهشدت محدود است. اغلب در معرض قوانین و مقررات سختگیرانه و پرسنل زندانی بدرفتار هستید. احساس میکنید که حیثیت و بخش بزرگی از انسانیت خود را ازدستدادهاید.
با اینکه مالیاتدهندگان مقدار زیادی پول برای زندانی کردن شما میپردازند، دستیابی به یک آموزش خوب و آموزش شغلی باکیفیت که به شما کمک کند پس از آزادی زندگی خود را بازسازی کنید، بسیار بعید است. مهمترین چیزهایی را که برای داشتن بهترین شانس در توانبخشی و ادغام مجدد در جامعه نیاز دارید، دریافت نمیکنید.
از طرف دیگر بههرحال کسانی که مرتکب جرم میشوند باید پاسخگو باشند. من در تولید و فروش یک مواد مخدر غیرقانونی دست داشتم. تنبل، حریص و ضد قانون بودم. طبعاًمستحق دستگیری و محاکمه بودم.
بعد از اینکه همه چیز را از دست دادم و به زندان افتادم، بهترین درسهایزندگیام را آموختم. اما آیا این واقعاً بهترین مکان برای افرادی است که به جرمی محکوم میشوند؟
شیرجه عمیقتر به مشکل
معضل حبس در سرتاسر جهان وجود دارد، اما سیستم زندان ایالات متحده مکان خوبی برای شروع بحثوبررسیاست؛ زیرا سیستمزندان ما بسیار بد است. اگرچه ما کمتر از ۵ درصد از جمعیت جهان را داریم، ایالات متحده ۲۱ درصد از جمعیت زندانی جهان را دارد.
یکی از بدترین جنبههای این حبسبیمعنی این است که بسیاری از افراد حتی اصلاًنمیبایستزندانی میشدند. ایالات متحده بیش از یک تریلیون دلار برای جنگ ناکام مواد مخدر هزینه کرده است که دهها هزار شهروند ما را زندانی کرده است. بسیاری از این افراد بهجای اینکه در زندان بمانند، میبایست در مراکز درمانی سوءمصرف مواد یا در بازداشتگاههای محلی نگهداری میشدند.
قوانین و دستورالعملهای اجباری-حداقل (یعنی باهدفبهحداقلرساندن جرائم) باعث شده است که بسیاری از مجرمان مواد مخدر برای جرایم نسبتاً کماهمیت به شیوه مسخره وجنونآمیزیمحکومیتهایطولانیمدت بگیرند. ادوارد داگلاس به دلیل فروش ۱۴۰ گرم کراک به حبس ابد محکوم شد. او نزدیک به ۱۶ سال را در زندان فدرال گذراند. او بالاخره در سال ۲۰۱۹ در نتیجه قانون موسوم به “گام اول” که مجازات قانون”اجباری حداقل” را برای جرایم مواد مخدر کاهش میداد، آزاد شد. وقتی در نظر بگیرید که بسیاری از رؤسا و مدیران شرکتهای مواد مخدر که مسئول کشتن هزاران نفر از طریق فروش مواد افیونی هستند، هرگز به زندان هم نمیروند، این واقعاً افتضاح است.
قبل از اصلاح احکام، هزاران نفر از شهروندان جامعه ما با این احکام سختگیرانه محکوم شدند. تعداد بیشماری از مجرمان مواد مخدر به مجازاتهایی بیشتر از محکومین تجاوز، قتل و سرقت محکوم میشوند.
بسیاری از افراد دیگر به دلیل جرایم سطح پایین و غیرخشونتآمیز یا رانندگی در حالت مستی زندانی میشوند. عدهای دیگر به دلیل تخلفات از آزادی مشروط، مجدداً به زندان میافتند.
بیشتر افرادی که بهخاطر این جرایم غیرخشونتآمیز در زندان به سر میبرند، رنگینپوستان هستند که بهاحتمال زیاد در محیطهای خشن، بدرفتار، فقیرانه، با والدین بدسرپرست یا غایب بزرگ شدهاند. بر خلاف افرادی که در شرایط مناسب و با امتیازات، با الگوهای خوب و پول بزرگ شدهاند، این افراد بهاحتمال زیاد پول لازم برای وکیل باکیفیت را ندارند. بسیاری از آنها در چرخدندههای دستگاه قضایی گیرمیافتند و برای همیشه قربانی میشوند.
راهحل
در دنیای کنونی که ما در آن زندگی میکنیم، فکر نمیکنم که بشود اصلاً زندان نداشته باشیم. تعداد بسیار زیادی از مردم در این جهان در فقر رشد میکنند که یافتن مشاغل مناسب و بهدستآوردنفرصتهای لازم برای زندگی باکیفیت را برای آنها دشوار میکند. بسیاری از افراد در دوران رشد و بلوغ مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. اینها عوامل بسیار مهمی هستند که به دامنزدن به جرم و جنایت کمک میکنند.
عوامل دیگر عبارتاند از حسادت، عصبانیت، خشم، انتقام، خودخواهی، بدسرپرستی، مواد مخدر، الکل و عدم آموزش. همه این موارد منجر به جنایات بیشتر میشود که بسیاری از آنها دربرگیرنده خشونت میشود. حرص و طمع باعث جرایم مالی بسیار در کشورهای فقیر و ثروتمند میشود. این چیزها به این زودیها تغییر نخواهند کرد، به این معنی که جنایات مالی خشن و بزرگ بیوقفه ادامه خواهند داشت.
من معتقدم که ما به زندانهایی نیاز داریم تا افراد خشنی را که مردم جامعه را شکار میکنند و افرادی که مرتکب جنایات مالی و دارایی فاحش میشوند، محبوس کنند.
اما من همچنین معتقدم بهترین راهحل این است که افراد بسیار کمتری را به زندان بفرستیم و بیشتر بر توانبخشی تمرکز کنیم. توضیح بیشتر این نظر این است:
کاهش تدریجی زندانیان Decaceration
کاهش فرآیندی است برای کاهش میزان حبس از طریق کاهش تعداد افرادی که به زندان فرستاده میشوند و افراد در بازداشت بسیار قبل از تاریخ اتمام محکومیت آزاد میشوند.
افراد زیادی هستند که حتی جایشان در زندان نیست.یک مقاله تایم نشان داد که ۳۹ درصد از زندانیان در زندانهای ایالات متحده اصلاً جایشان در زندان نیست. ۲۵ درصد از آنها به دلیل جرایم غیرخشونتآمیز و ساده در زندان هستند و اگر برنامههایدیگری مانند درمان مواد مخدر یا الکل، خدمات اجتماعی یا مشروط را دریافت کنند، وضعیت بهتری خواهند داشت.
۱۴درصد دیگر از زندانیان مدت زیادی را برای جرایم جدی گذراندهاند و میتوانند با خیال راحت آزاد شوند. با آزادی این افراد سالانه ۲۰ میلیارد دلار صرفهجوییمیشود.
سوجاتابالیگاوکیلی است که پروژه عدالت ترمیمی را اداره میکند. او به راهاندازیبرنامههای انحرافی و عدالت ترمیمی کمک میکند. عدالت ترمیمی شامل ترتیبدادن جلسات داوطلبانه بین قربانیان جرم و افرادی است که به آنها آسیب رساندهاند. هدف این است که مجرمان آسیبی را که انجام دادهاند درک کنند و تلاش کنند تا قربانیان مجرمان را ببخشند. این فرآیند به تقویت شفا و شفقت کمک میکند. همچنین به کاهش رفتار مجرمانه کمک میکند.
برنامههایاصلاحی و عدالت ترمیمی سوجاتا تاکنون نتایج بزرگی داشته است. در اوکلند، کالیفرنیا که میزان جرم و جنایت و حبس بسیار بالایی داشته، برنامههای او منجر به کاهش ۴۴ درصدی در تکرار جرم شد. سوجاتا این روند را توضیح داد:
“این یک فرآیند پیش از اتهام است که در آن این پروندهها اصلاً به دادگاه نمیروند. ما هرگز به افراد برچسب «متهم» نمیزنیم. ما هرگز انسانیت آنها را از بین نمیبریم، بلکه بلافاصله آنها را به انجمنهاییمیسپاریم که قبلاً در آن جایشان رزرو شده است و در آن زندگی میکنند و واقعاً به آنها کمک میکنیم تا به درک عمیقتری از آن دست یابند. یاد بگیرند چگونه بدون احساس شرمندگی نسبت به اقدام خود پاسخگو باشند؛ اما در عوض وقتی چیزهایی را که بههمریختهانددرست میکنند، احساس خوبی نسبت به خودشان پیداکنند.”
تمرکز بر توانبخشی
شاید بهترین راه برای کاهش حبس جمعی و تکرار جرم، تمرکز بیشتر بر بازپروری و کمتر بر رویکرد سنتی اصلاحات است که شامل مجازات و انزوامیشود، و غیرانسانیسازی است.
ما باید به افراد زندانی تحصیل و آموزش شغلی بدهیم تا در هنگام خروج از زندان به شهروندانی مولد و مطیع قانون تبدیل شوند. ما باید به آنها فرصتهای آموزشی در سطح دانشگاه ارائه دهیم. ما باید به آنها مهارتهای شغلی قابلفروش و عملی مانند سواد رایانه و فناوری و آموزش آمادگی شغلی بدهیم.
ما باید الگوی اصلاحی را به طورریشهای تغییر دهیم. یک مدل عالی برای تقلید، مدلی است که در نروژ استفاده میشود.
در اوایل دهه ۱۹۹۰، نروژ متوجه شد که سیستم زندانش در حال شکست است. میزان تکرار جرم ۶۰ تا ۷۰ درصد بود، مشابه آنچه در حال حاضر در ایالات متحده وجود دارد. سازمان اصلاح و تربیت نروژ اصلاحات بزرگی را آغاز کرد که نتایج چشمگیری داشت.
شروع به تمرکز کمتر بر تنبیه، وتوجه بیشتر بر آموزش و برنامههای آموزشی زندانیان، آموزش نگهبانان و تغییر فضای کلی محیط زندان کرد. از شر نردههای برقی و سیمخاردار خلاص شد. دیگر سلولهای زندان با میلهها وجود نداشت.
اکنون زندانیان دارای توالت و دوش، میزتحریر، تلویزیون، یخچال و چشمانداز رو به جنگل هستند. در قسمتهای مشترکمورداستفاده زندانیان مبل و آشپزخانه وجود دارد. زندانیان میتوانند در انتخاباتهارأی دهند. آنها از مراقبتهایپزشکی و آموزش باکیفیت برخوردار میشوند و از حقوقی مشابه شهروندان معمولی نروژی برخوردارند.
آنها مهارتهای عملی را میآموزند که به آنها کمک میکند پس از آزادی شغل خوبی پیدا کنند. بسیاری از آنها طراحی گرافیک، آشپزی حرفهای، تعمیر خودرو و نجاری را یاد میگیرند.
نگهبانان نروژی۲ تا ۳ سال آموزش میبینند. هر سال ۱۷۵کارآموز از بین بیش از ۱۲۰۰ متقاضی انتخاب میشوند. در مقایسه، تگزاس و کالیفرنیا دارای بزرگترینسیستمهای زندان در جهان هستند، اما نگهبانان در این سیستمهای زندان به ترتیب تنها ۶ هفته و ۱۳ هفته آموزش میبینند.
نگهبانان و زندانیان در نروژ به طور منظم در فعالیتهایی با هم شرکت میکنند. آنها با هم غذا میخورند و ورزش میکنند. آنها با یکدیگر فعالیتهای تفریحی انجام میدهند. بر خلاف نگهبانان سایر سیستمهای زندان که اغلب زندانیان را تحقیر میکنند و آنها را مورد آزار قرار میدهند، نگهبانان با زندانیان صحبت میکنند و به آنها انگیزه میدهند. تهاجم زندانیان به نگهبان بهندرت در نروژ رخ میدهد.
تمرکز نروژ بر استفاده از انسانیت و شفقت بهجای تنبیه و قوانین بیش از حد سختگیرانه نتایج بسیار خوبی داشته است. اکنون تنها ۲۰ درصد از افرادی که از زندانهای نروژ آزاد میشوند ظرف ۲ سال دوباره دستگیر میشوند. در ایالات متحده، ۵۳ درصد از افرادی که آزاد میشوند، ظرف ۲ سال دوباره دستگیر میشوند.
ایده نهایی
خلاصشدن از زندانها به طور کامل یک رؤیا و اتوپیا است. فکر میکنمچنین تحولی در آیندهای دور ممکن است، اما به این زودی اتفاق نخواهد افتاد.
رویکرد بهتر این است که ابتدا ساختن زندانهای جدید متوقف شود. سپس باید روی کاهش تعداد افرادی که به زندان میروند یا در حال حاضر در زندان هستند تمرکز کنیم.
یکی از بهترین ابزارها برای کاهش تکرار جرم و زندانیشدندستهجمعی، توانبخشی بهتر است. آموزش کار به زندانیان و آمادهکردن آنها برای زندگی در آنسوی دیوار، راههای بسیار خوبی برای کمک به افراد در بیرون ماندن از زندان است. ایجاد احساس بیشتر انسانی در آنها باعث میشود که پس از آزادی، شهروندان بهتری نیز باشند.
شاید یکی از مؤثرترینراهها برای کاهش جمعیت زندانیان و بازپروری افراد، آموزش خوب به آنها باشد. در ایالات متحده، تقریباً ۶۲ درصد از افرادی که از زندان آزاد میشوند، ظرف ۳ سال دوباره دستگیر میشوند. اما میزان تکرار جرم برای افراد دارایمدرک مهندسی ۱۴ درصد است. برای کسانی که مدرک کارشناسی دارند ۵.۶ درصد و برای افراد دارای مدرک کارشناسیارشد و دکتراصفر درصد است.
من مدرک کارشناسیارشدم را گرفتم و هرگز دوباره دستگیر نشدم. بدون آن تحصیلات عالی، بهاحتمال زیاد به زندان باز میگشتم، بهخصوص اگر مشکلات و تبعیضات شدیدی را که در ابتدای زندگی با آن مواجه بودم در نظر بگیرید.
این رویکردها برای حبس و بازپروری مؤثرتر و بسیار واقعبینانهتر از ایده خلاصشدناززندان است.
آیا فکر میکنیدمیتوان دنیایی بدون زندان داشت؟