طی یکسال اخیر گرانی بی سابقه ای دامن اکثریت مردم را گرفته است. بر اساس برخی از آمارهای دولتی ٧٠ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند. اگر چه واقعیت فاجعه بار تر از این است. نکته مهم اینجاست که خط فقر کجاست و با چه معیارها و شاخص هایی آنرا تعیین میکنند. برخی بنظرشان فقط کالاهای ضروری را باید در این سبد وارد کرد، آنهم مقداری که فقط کارگر و خانواده اش را زنده نگه دارد تا به گفته خودشان این دوران سخت “تحریم” پشت سر گذاشته شود. آنوقت وضعیت بازار خوب میشود و رونق خواهد بود و فراوانی و…(!؟).
در صف مقابل کارگران و کل جامعه قرار دارند. و امروز کارگر، معلم، بازنشسته به کل این بساط بردگی و توحش اعتراض دارد. به زندگی زیر خط فقر اعتراض دارد، به تبعیض ها و نابرابری ها اعتراض دارد و با شعارهایی چون حقوقهای نجومی فلاکت عمومی، یک اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه، خط فقر ١٢ میلیون، حقوق ما دومیلیون صدای اعتراضش در کف خیابان بلند شده و با فریاد معیشت، منزلت، حق مسلم ماست، خواستار زندگی ای انسانی است. بدین ترتیب حکومت و بلندگوهای تبلیغی اش هر روز از انواع خط فقر سخن گفته و تلاش میکند بیش از بیش زندگی مردم را به قهقرا ببرد و انعکاس این دو قطب بندی را در بحث بر سر معیار تعیین سبد هزینه کارگری به روشنی میشود مشاهده کرد.
با این رویکرد شاخص ما برای تعیین نرخ سبد هزینه معیشتی داشتن زندگی ای انسانی است. تغذیه مناسب، داشتن مسکن مناسب، پوشاک مناسب و تامین هزینه های فرهنگی، ورزشی و تفریحی حق مسلم مردم است. درمان و تحصیل رایگان برای همه وبرخورداری از آموزش با استانداردهای علمی حقوق پایه ای مردم است. و اینها همه امروز اقلام اولیه ای برای تعیین سبد هزینه ای قابل قبول برای همین امروز است. از جمله در این حداقل ها باید همین امروز در دل بحران کرونا فرزندان طبقه کارگر نیز بتوانند تحصیل کنند، موبایل یا تبلت و کامپیوتر و اینترنت رایگان در اختیار داشته باشند.
اما معیار حکومت و دارودسته هایشان برای تعیین سبد معیشت کارگر ادامه چپاولگری هاست و به این اعتبار سیاستشان تعرض هر روز بیشتر به زندگی و معیشت کارگر و کل جامعه است. بهانه هایشان نیز بحران اقتصادی، تحریم ها، با شعار اقتصاد مقاومتی و تحت عناوینی چون سال جهش تولید و غیره است. به عبارت روشنتر حکومت تلاش دارد بار بحرانش و فشار تحریم ها را که خود یک عامل اصلی آنست، باز هم برگرده کارگر و کل جامعه بگذارد. به این معنا که کارگر باید کار کند، ایثار کند تا اینان چند صباحی بیشتر بمانند و غارتگری کنند.
خلاصه کلام با چنین استانداردهایی هر روز نرخ سبد هزینه کارگر را پایین تر آورده و مبنای چانه زنی را خط فقر میگذارند و بعد هم شورای عالی کار دزد اسلامی و کارفرمایان زالو صفتش دستمزدهای چند بار زیر خط فقر دو میلیون تومان را رقم میزند. و وقتی مردم اعتراض میکنند، حکومت دست به سرکوب میزند تا سیاستهای چپاولگرانه اش را به پیش برد و برای خود هر چند کوتاه زمان بخرد.
در این تقابل رو در رو حکومت می جنگد که بماند و جامعه ایستاده است و از معیشت و زندگیش دفاع میکند و هدفش خاتمه دادن به این توحش و بربریت است.
ونکته مهم اینجاست که در برابر این بساط دزدی و توحش وبربریت کارگر دست به ریشه برده و در مبارزاتش عملا دارد سرمایه داری حاکم را به چالش میکشد. امروز کارگر میگوید :ما زندگی نمیکنیم که فقط کار کنیم! . کارگر به زندگی زیرخط فقر معترض است و میگوید اگر خط فقر ۱۲ دوازده میلیون تومان است، مزد ما نیز به بالای این رقم افزایش یابد. و درجایی چون نیشکر هفت تپه کارگر میگوید برای اینکه جلوی دزدی ها و اختلاس ها را بگیریم باید شوراهایمان را داشته باشیم و آلترناتیو شورا را در مقابل خود و کل جامعه قرار میدهد.
حق حیات انسانی، حقوق پایه!
برگردیم به سبد معیشت که کارشناسان وغیر کارشناسان یک شیوه منطقی برای برآورد حداقل دستمزد میدانند. طبعا اصل منطقی این مسئله این است که هر انسانی حق حیات دارد، کسانی که در این مملکت زندگی میکنند حق دارند از ثروتهای این مملکت برخوردار باشند. (به این خاطر بود که خمینی زیرفشار انقلاب قبل از جلوسش، وعده میداد که پول نفت را میفرستند در خانه مردم و هزار دروغ و فریب دیگر). ثروتهای این مملکت متعلق به تمام شهروندانی است که در این مملکت زندگی میکنند. این اصل اساسی را باید خیلی ساده و روشن بنویسیم، فریاد بزنیم وخواهان اجرائی شدنش باشیم. برای اینکه کودکانمان در حسرت مدرسه وبازی وشادی، کودکی شان فنا نشود. برای اینکه والدینشان مجبور نشوند که بدنشان یا اعضای بدنشان را بفروشند. برای اینکه دیگر کولبری شغل نباشد و کسانی مجبور نباشند و همه مردم تامین باشند. برای اینکه هر شهروندی سهمی از ثروتهای این جامعه را دریافت کند. و شغلهای کاذب و راه حلهای خطرناک و مهلک، به خاطرات گذشته تلخ و بدور از انسانیت تبدیل شود.
در همین راستا، همین امروز نیز حرف ما مردم اینست که دولت در قبال معیشت جامعه مسئول است و همه مردم بدون درآمد و کم درآمد باید از حقوق پایه ماهانه در حد داشتن یک زندگی قابل قبول برخوردار باشند. درمان و تحصیل رایگان و داشتن مسکن حق همه است و متحد شدن سراسری حول این خواست، یک گام اساسی برای عقب زدن تعرضات سازمانیافته و هر روزه حکومت به زندگی و معیشتمان است.
همه میدانیم پولش هست. ثروتش هست و با یک مثال سرانگشتی: فرض کنیم فروش نفت سالیانه ۸۰ ملیلیارد دلار سود دارد( هزینه ها و حقوقها پرداخت شده است و این سود خالص فروش نفت یک سال است) و ۸۰ میلیون نفر هم شهروند داریم. آنوقت سهم هر شهروند سالی ۱۰۰۰هزار دلار میشود. (دلار هم ۲۵هزار تومان حساب کنیم) هر ماه بیشتر از ۲میلیون تومان یا ۸۲ دلار سهم هر فرد خواهد بود. بعلاوه پولهای به سرقت رفته تک تک سران این حکومت، پولهایی که صرف دستگاه سرکوب زندان و خرافه و مذهب و تروریسم اسلامی میشود را هم به این معادله اضافه کنید، آنوقت می بینیم که چه ثروت عظیمی است که اگر سرمایه داران مفتخور حاکم شرشان را کم کنند، چه ثروت عظیمی نصیب کل جامعه خواهد شد. ثروتی که با آن میشود جامعه ای شاد و انسانی را بنا کرد. جامعه ای که در آن فقر نباشد، تبعیض نباشد و انسانیت حرف اول را بزند.
هدیه حاکمان بمردم
اما به نفع حاکمین و سرمایه داری چپاولگر حاکم نیست که حق پایه شهروندی به همه داده شود، اینها میخواهند همچنان کلید صندق مالی مملکت دستشان باشد و هرچه که میخواهند به یغما ببرند، اگر هم کسی صدایش دربیاید، شلاقش میزنند و زندان، شکنجه و اعدام درانتظارشان است.
کارگر و بازنشسته ، پرستاران و معلمان فریاد میزنند: منزلت معیشت حق ماست! و تا بیرون کشیدن حق و حقومان از حلقوم اینها آرام نخواهیم گرفت. حداقل دستمزد باید بیشتر از خط فقر ۱۲ میلیون تومانی باشد. و این تصویر جامعه ایست که ایستاده است و کوتاه نمی آید.*
کارگر کمونیست ۶۶۲