*«عشق» جادوی اورادی است که چهل سالِ تمام دختران و پسرانِ نوبالغِ ایران را به خاطر بوسه ای بر «گیسوی گشودهِ عشق» به جنگ با «حاکمانِ دشنه و سیلی» کشانده است!
* عشق در «شاهراهِ عشوه وُ ناز»، طلسمِ ترانه ای است که چهار دهه تمام، دختران و پسرانِ خسته را در «ایران بال بسته» به سادگیِ نترسیدن و روئیدن و نلرزیدن رسانده است!
*می خواستم از حوالیِ «ایستگاهِ ندیدن و نشنیدن» به پیشوازِ «سلام بر عشق» نروم اما یادم آمد که تنها شکلِ سادهِ زندگی «بوئیدن و بوسیدن و گریستن» در «آبگینه عشق» است!
* می خواستم «عادتِ عریانِ» وَلنتاین را به «کوچه علی چپ» بِرانَم اما در آخرین دقایقِ بِزَنگاه، شنیدنِ آهنگی از «رامیز قلی اُف» (که اسمش «اولین عشق» است) همانا و جنونِ نوشتن همانا!
*باور کنید همه کسانی که مجالِ بوسه بر لبانِ عشق را از ما گرفته اند و رودِ مواجِ عشق را به پل های شکسته رسانده اند، همیشه در «خواب آشفته بر طغیان عشق» می لرزند!
*باور کنید…