فلاسفه دوران پدر شاهزاده!

اخیرا شاهزاده رضا پهلوی در یک نوار ویدئویی گفته است: “مارکسیستها در آن زمان” وزوز” می کردند و فلاسفه ای نداشتیم که جوابشان را بدهند “.

شاهزاده درست میگوید فلاسفه ای نداشتند. مگر میشود در یک ساختار دیکتاتوری، سرکوبگر و اختناق زده تصور ظهور فلاسفه ای واقعی را هم داشت؟ تازه همان نویسندگان و روشنفکران عصر محمد رضا شاه هم نه تنها بخاطر کسب دانش فلسفی بلکه فقط بخاطر انتشار کتابهایشان مورد باجویی قرار میگرفتند و خوانندگان این کتابها نیز با بگیر و ببند، با زندان، با شکنجه و تعقیب و مراقبت از طرف ماموران اطلاعاتی سر از ساواک در می آوردند و جوابشان را میدادند.

بطور واقعی محمد رضا شاه نیازی به فیلسوف و متفکر برای پاسخ به مارکسیستها نداشت برای پاسخ به مارکسیستها سازمان اطلاعات و امنیت و زندان این وظیفه را بخوبی انجام میداد و اساسا فلسفه ایجاد و راه اندازی ساواک و دستگاههای اطلاعاتی پدر شاهزاده برای پاسخ در سربنیست کردن مارکسیستها بود.

شاهزاده بارها گفته است که: “مارکسیستها حکومت اسلامی را برسر کار آوردند”. اینجا هم او حق دارد تاریخ را وارونه نشان دهد چرا که در حسرت اینکه نوبت شاه شدن او نرسید لازم میداند مارکسیستها را نشانه بگیرد. اینکه محمد رضا شاه پهلوی در فربه نمودن جریانات اسلامی چقدر نقش داشت برای خاص و عام عیان و روشن است. اسناد، مدارک، تصاویر و فیلمهای مستند زیادی در این باره در دسترس همگان وجود دارد که خاندان سلطنت تا چه حد آیت الله ها و طیف ارتجاع اسلامی مورد عنایت پدرش واقع شده بودند. شاه در تمامی ایام زمامداریش در قلع و قمع مارکسیستها و کمونیستها ذره ای کوتاهی نکرد اما تا آنجا که در توان داشت برای ارتجاع اسلامی دانه ریخت و دست نوازش بر سرشان کشید تا کمبود فلاسفه مد نظر شاهزاده بعد از به زیر کشیده شدن حکومت سلطنت علیه مارکسیستها را تامین کند.

آنچه در این سخنان و سخنرانی های دیگر شاهزاده حائز اهمیت است و باید در آن عمیق شد این است که اساسا پیش زمینه های شروع انقلاب که منجر به سرنگونی محمد رضا شاه شد این بود که مارکسیستها و مردم حاشیه نشین شهرها در شکل گیری این انقلاب نقش اصلی را داشتند. اینکه در تعیین تکلیف نهایی و در ماههای آخر مسیر انقلاب هر چند سند مکتوب و توافق شده ای از سوی سازمان سیا از تمایل محمد رضا شاه برای بقدرت رسیدن ارتجاع اسلامی منتشر نشده است اما بلحاظ سیاسی و روند آینده انقلاب، شاه ترجیح میداد پوسیده ترین جریان ارتجاعی که سالها زیر شنل سلطنت پروار شده بودند و مورد حمایت او بود در تقابل با کمونیسم، چپ، آزادیخواهی و برابری طلبی سکان قدرت را در دست بگیرد. این افق و این چشم انداز در دوران جنگ سرد و نگرانی از “خطر کمونیسم  از سوی بلوک شرق”، موضوع سیاسی و اجتماعی روشنی در تاریخ معاصر ایران است که فعلا مورد بحث این یادداشت کوتاه نیست.

پدر او نیازی به فلاسفه نداشت بلکه رسالت پاسخ به مارکسیستها را به زندانها، به شکنجه گاهها،  به رکن دو و دیگر ارکان ساواک سپرده بود و بعد از سرنگونی بساط سلطنت پهلوی این رسالت را به ارتجاع اسلامی خمینی واگذار کرد تا انتقام سرنگون شدن دستگاه سلطنت شاهنشاهی را از مارکسیستها و مردم انقلاب کننده بگیرند.

با اینکه دق دل شاهزاده کماکان از مارکسیستها و مردمی است که سرنگونی خاندان سلطنت پهلوی و حکومت پادشاهی را ممکن کردند و آرزوی او برای جانشینی پدر را دود کرده و به هوا فرستادند، چندان مد نظر او نیست. آنچه را که او با زبان الکن و مملو از ترس و حشت میخواهد به مخاطبانش برساند این است که شاهزاده امروز قدرت و ابراز وجود مارکسیستها  در دانشگاهها و مراکز کارگری را بو کشیده است. شنیده است که مارکسیستها و کمونیستها از محبوبیت بالایی برخوردارند.

وقتیکه فیاض استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران میگوید: “امروز در دانشگاه شعارهای انسان گرایانه و عدالت طلبانه در بسیج دانشجویی و تشکل‌های اصلاح طلبی مطرح نیست بلکه مارکسیست ها در این زمینه پرچمدار هستند، و یا وقتیکه امامان جمعه در نماز جمعه هایشان از حضور کمونیسم نو در میان کارگران حرف میزنند و به وحشت افتاده اند، چرا شاهزاده نگران نباشد و بوحشت نیفتد؟

بنابراین اشاره شاهزاده به “وزوز مارکسیستها” در دوران پدرش نیست چرا که بیش از نیم قرن از جانفشانی پدر تاجدار او علیه مارکسیستها گذشته است. خاصیت این درفشانی ها معنای امروزی تری دارد. او گذشته را با بیان “وزوز مارکسیستها” را بهانه ای کرده است که حضور و وجود شعارهای انسانگرایانه و پرچمداری مارکسیستها در دانشگاهها را بعنوان پیامی به طیف هوادارانش برساند و بگوید اگر در فردای تحولات سیاسی و به زیر کشیده شدن حکومت اسلامی کسی برای شاهزاده و طیف ققنوسیان تره خورد نکرد بدانند که اینبار به معنای واقعی کلمه  فلاسفه ای نداشته و ندارند که جواب کمونیستها و مارکسیستها را در دانشگاهها و مراکز کارگری بدهند.

او بخوبی این را دریافته است که در آینده تحولات سیاسی در ایران و بعد از بزیر کشیده شدن حکومت اسلامی، سوسیالیسم خواهی، آزادی خواهی، برابری طلبی و تلاش برای تحقق جامعه ای شایسته انسان قرن بیست ویک، مهر خود را بر این تحولات خواهد کوبید. از این رو جرئت و جسارت این را ندارد که از کمونیسم نو در میان کارگران و از مارکسیستها در دانشگاهها با بنرهای سرخشان با صراحت تمام سخن بگوید بلکه با رجوع به دورانی که او هنوز نوجوانی تازه بدوران رسیده بود که از قبل هستی مردم و دسترنج کارگران در ناز و نعمت دوران می گدراند و سرگرم آموزش فلسفه وجودی سازمان اطلاعات و امنیت بود.

انقلاب پیش رو بدون تردید پاسخ کوبنده ای به این هجویات خواهد داد و نه تنها حکومت اسلامی را با قدرت تمام بزیر خواهد کشید بلکه کارگران سوسیالیست و دانشجویان مارکسیست اجازه نخواهند داد که فلاسفه مد نظر شاهزاده جامعه ایران را نیم قرن دیگر به گذشته  بازگردانند.

٦ تیر ٩٨

٢٧ ژوئن ٢٠١٩

اینرا هم بخوانید

حمایت همه‌جانبه از پدری دادخواه و محبوب – عبدل گلپریان

مندرج در ژورنال شماره ۸۱۱ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …