خبر دردناکی مانند چاهی عمیق زیر پای جامعهٔ به فقر نشسته دهان باز میکند. کودکی ۱۱ ساله در بندر دیّر در استان بوشهر خود را حلقآویز میکند و به زندگیش خاتمه میدهد. مادر و پدر محمد میگویند، نداشتن تلفن مناسب برای شرکت در کلاسهای آنلاین مدرسه دلیل خودکشی او بوده است. آموزش و پرورش بندر دیّر ادعا میکند فروردین همین سال به او تلفن اهداء کرده و با انتشار چند اسکرینشات از آخرین پیامهای او به معلمش از خود سلب مسئولیت میکند.
این همه آن چیزی است که به جامعه شوکزده داده شده است. تا با خودکشی یک کودک ۱۱ ساله کنار بیاید! کودکی در عین استیصال و بی پناهی نقشه میکشد که چگونه خود را حلقآویز کند. ابزار مرگ را آماده میکند و در سکوتی جانکاه و ناباورانه به زندگیش خاتمه میدهد.
لایههای قطور این زخم را باید کاوید و کالبد شکافی کرد تا حقیقتِ زمخت و هولناک این مرگ دردناک نمایان شود. جامعه دردمند به خوبی میداند که محمد نه اولین است و نه آخرین. محمد با مرگش راه به رسانهها باز کرده است و دیده شده است. خبر چنان هولناک است که نمیشود فقط در ستونی در صفحه حوادث پنهانش کرد. وجدان بیدار جامعه، صدای در گلو خفتهٔ محمد را که صدای خرد شدن استخوانهای بخش عظیمی از مردم است را به فریاد علیه فقر و نابرابری و تبعیض بدل میکند. کیفرخواستی علیه متهم و مسبب و بانی اصلی آن، علیه حکومتی که فقر را بر سر میلیونها مردم آوار کرده است. آنچه آموزش و پرورش بندر دیر میگوید حتی اگر درست هم باشد تغییری در صورت مسأله خودکشی یک کودک در بی پناهی و درماندگیش نمیدهد.
خانواده محمد در فقر دست و پا میزنند و با مکافات توانستهاند محمد را به مدرسه بفرستند. مخارج تحصیل اما کمرشکن است. کرونا وضعیت را مصیبتبار تر از گذشته کرده است. مخارج آموزش آنلاین سر به فلک میکشد و برای چنین خانوادهای غیر ممکن است. ارزانترین گوشی موبایل به سه تا چهار میلیون تومان میرسد یعنی بیشتر از در آمد یک ماه سرپرست خانواده. تهیه اینترنت پر سرعت خرج سنگین دیگری است که نمیتوان از عهدهاش برآمد. گرانی بیداد میکند و هر روز بیشتر از پیش بیرحمانهتر سفره خانواده را تهی میکند.محمد ۱۱ ساله، بی پناه و درمانده در میانه فشارهای بی پایان هر روزه برای انجام تکالیفش چگونه باید فقر خانواده را توضیح بدهد؟ چگونه بگوید که نداری و ناتوانی مالی خانواده هر روز بدتر میشود؟ خانوادهای با چهار فرزند که یکی از آنها معلول و ناشنوا و نابینا است از عهده تأمین هزینه سنگین آموزش آنلاین برنمیآید.
مادر محمد موسوی زاده می گوید:«محمد دانش آموز کلاس پنجم بود. او بچه درسخوان و دانش آموز زرنگی بود. دلش می خواست گوشی هوشمند داشته باشد و بتواند برای معلمش عکس و فیلمهایی را که خواسته می شد بفرستد. اما ما در خانه مان فقط یک گوشی خراب داشتیم که نه فیلمبرداری می کرد و نه می شد با آن وویس فرستاد. همین باعث غم و غصه پسرم شده بود. مدیر مدرسه محمد چند بار گفته بود که میخواهد به سه دانش آموز گوشی بدهد اما این اتفاق نیفتاد.هیچ گوشیای در کار نبود و تنها دلیل غصه پسرم که باعث شد این بلا را سر خودش بیاورد همین نداشتن گوشی بود. مدرسه تا به حال هیچ کمک مالیای هم به ما نکرده بود. محمد از روی استیصال از اقوام و آشنایان گوشی قرض میکرده است تا بتواند با معلم خود ارتباط بگیرد و تکالیفش درسیاش را انجام بدهد».
پدر محمد موسیزاده، میگوید: «فرزندم تنها یک گوشی داشت که خودم برایش خریده بودم و با آن تکلیفهای مدرسهاش را انجام میداد تا اینکه این گوشی خراب شد و از من خواست گوشی نو برایش تهیه کنم . . . »!
کمیسیون آموزش مجلس اسلامی صریحاً گفته است ۳.۵ میلیون دانشاموز، و مرکز پژوهشهای مجلس ایران میگوید ۴ میلیون دانشآموز به امکانات آموزش آنلاین دسترسی ندارند.
خط فقر برای یک خانوار چهار نفره به بیش از ۱۰ میلیون تومان رسیده است. نرخ برابری دلار و تومان بیش از ۳۲هزار تومان شده است. بالا رفتن سرسامآور قیمت انواع گوشی یا تبلت برای خانوادهها دیگر به امری محال بدل شده است.
اما این فقط یک گوشه کوچک از حقیقت است. محمد نمونه بارزی از کودکی برباد رفته میلیونها کودک دیگر است. مرگ محمد فقط نمونهای از دهها مرگ خاموش است.
در تابستان همین امسال آرمین یازده ساله، کودک کار در کرمانشاه خودکشی کرد. شناسنامه آرمین در گرو بیمارستانی بود که مادر مبتلا به سرطانش را بستری کرده بوند.همین چندی پیش یک دانشآموز ۱۴ ساله کرمانشاهی که برای تامین مخارج تحصیل آنلاین و استفاده از سامانه “شاد” ناچار به کولبری شد، با تعقیب نیروی انتظامی از کوه سقوط کرد. دانشآموز ۱۲ ساله دیگری در آبادان به خاطر اینکه مادرش ناچار شد گوشی موبایل و دوچرخهاش را بفروشد تا اجاره خانه عقب افتاده را بپردازد، دست به خودکشی زد و به زندگیاش پایان داد.
صورت مسأله این فاجعه از اساس روشن است. آن دست خونینی که خود را در پس فقر و فلاکت و گرانی و مصائب بیشمار پنهان کرده است، همان دستی است که “محمد”ها را به جایی میرساند که خود را حلق آویز کنند. کودکی بربادرفته این کودکان مسبب و بانی دارد. این دست کثیف حکومت اسلامی و کل سرمایه داری مافیائی حاکم در ایران است که گلوی نازک این کودکان را میفشارد و جانشان را میگیرد. جمهوری اسلامی قاتل همه این کودکان است.
خصوصی و کالایی کردن آموزش و پرورش، بیست و سه نوع استاندارد دسترسی به آموزش را فقط جمهوری اسلامی میتوانسته خلق کند! این حکومت قاتل محمد موسیزاده و خیل عظیم میلیونی کودکانی است که از چرخه تحصیل بیرون ماندهاند و بازار بیرحم کار آنها را و کودکیشان را بلعیده است. آموزش و پرورش در حکومت اسلامی یک تجارتخانه و مؤسسه مالی است که آموزش و دسترسی به تحصیل را با استاندادرهای متفاوت به مشتری میفروشد. محمد موسیزاده قربانی چنین نظام آموزشی کثیفی است. برای برپایی یک آموزش شاد و انسانی، بدون تبعیض و نابرابری باید جمهوری اسلامی را از سر راه برداشت.
سیامک بهاری