در حالیکه در هفتههای اخیر تنش بین ایران و آمریکا بالا گرفته بود، مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا، گفته است کشورش آماده مذاکره بدون قید و شرط با ایران است.
تنش ایران و آمریکا از زمانی شدت گرفت که آمریکا حکومت ایران را متهم کرده برای حمله به منافع آمریکا در خلیج فارس تدارک می بیند. ایران ادعای آمریکا را “کاملا جعلی” خواند.
با این حال آمریکا نیروهایش را در خاورمیانه افزایش داده است. این کشور ناوگروه رزمی آبراهام لینکلن را راهی خلیج فارس و ۱۵۰۰ نیروی نظامی را هم به این منطقه اعزام کرده است.
پاتریک شاناهان سرپرست وزارت دفاع، میگوید اعزام نظامیان آمریکایی برای تقویت نیروها “در مقابل تهدید مداوم نیروهای ایرانی، از جمله سپاه پاسداران و وابستگانش” است.
دونالد ترامپ هم در توییتی هشدار داده بود: “اگر ایران جنگ می خواهد، این رسما پایان کارش خواهد بود. دیگر هرگز ایالات متحده را تهدید نکنید”.
در این مدت یک موشک کاتیوشا به نقطهای در نزدیکی سفارت آمریکا واقع در منطقه امنیتی سبز در بغداد، پایتخت عراق، اصابت کرد هر چند خسارات و تلفاتی به آمریکاییان وارد نساخت اما آمریکا حکومت ایران را مسئول آن میداند. ادعایی که ایران رد میکند.
از طرف دیگر حوثیهای یمن به فرودگاه نجران در عربستان حمله کردند. گفته میشود حوثیها از حمایت ایران بهرهمند است اما ایران این را تکذیب میکند.
در امارات متحده عربی چهار نفتکش که دو تای آن متعلق به عربستان سعودی بود، منفجر شد. آمریکا و عربستان ایران را به دست داشتن در این “عملیات خرابکارانه” متهم کردند. ادعایی که باز هم ایران تکذیب میکند.
تنش میان ایران و آمریکا به جایی رسید که جامعه جهانی از جمله سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا خواهان خویشتن داری دو طرف شدند و بعضی از کشورها از جمله عراق و عمان و ژاپن پیشنهاد پادرمیانی دادند.
حالا به نظر می رسد که لحن آمریکا ناگهان تغییر کرده است و به جای تهدید کردن ایران به جنگ، مذاکره بدون قید و شرط را پیشنهاد می دهد. بیبیسی فارسی از چهار کارشناس امور بینالملل خواسته است درباره این تغییر لحن آمریکا نظر دهند.
دامون گلریز، پژوهشگر صلح بینالمللو مدرس مدرسه عالی لاهه
با نظامی انقلابی در تهران و رئیسجمهوری پوپولیست در واشنگتن، توجه به لحن و تهدیدها اغلب حاشیههایِ رسانهای هستند؛ اصل، سیاستهای کلی حکومتها است. برعکس محدودیتهای ایدئولوژیک نظام (مثل شعار ‘مرگ برآمریکا’)،ترامپ به اصل مذاکره نگاه حیثیتی و به مفاد آن نگاه ناموسی ندارد.
پس پیشنهاد برای مذاکراه بیقیدوشرط خللی در سیاست راهبردی آمریکا به وجود نمیآورد، برعکس موافقان مذاکره (از ترامپ تا اروپا) و میانجیگران دیپلماسی (از عمان و عراق تا ژاپن و سوئیس) را برای دفاع از موضع آمریکا مصممتر میکند. واقعیت، لحنها و شعارها نیستند. واقعیت، توان مقاومت ایران در مقابل تاثیر تحریمها است و مواجهه با اختلاف نظری که در داخل نظام برای حل این مناقشه در حال گسترش است.
دوازده بندی که بعنوان “پیششرطهای” آمریکا برای مذاکره مطرح شدند، در واقعیت سیاست راهبردی آمریکا برای شروع مذاکرات نبودند بلکه موضوع مذاکرات غرب با نظام هستند.
جمهوری اسلامی در نهایت سه راه بیشتر ندارد: (۱) مذاکره با آمریکا؛ (۲) ادامه تلاشها برای تغییر رفتار دولت آمریکا – مثلا لابی کردن برای برکناری بولتون، پومپئو و شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ و یا (۳) ساختن بمب هستهای.
در عین حال، کاخسفید و جمهوری اسلامی دو مخرج مشترک هم دارند. یکی، خودداری از هر نوع جنگ است و دیگری به دست آوردن ضمانت راهبردی است. ضمانتی برای طرفین که هر نوع توافقی در آینده را پایدار کند. آنچه برجام فاقد آن بود. به عبارت دیگر، برای جمهوری اسلامی، ضمانتی برای جلوگیری از برگشت تحریمها و تضمین بقای نظام و برای کاخسفید ضمانت پایبندی نظام به تعهداتش و رفع نگرانیهای امنیتی غرب که اتفاقا گستردهتر از پرونده هستهای ایران است.
ملیحه محمدی، تحلیلگر سیاسی
تا قبل از این “عقب نشینی” علیرغم همه فضاسازیها، برای آمریکا جنگ با ایران بخشی از یک درگیری خشن سیاسی بود. جنگ به معنای درگیری نظامی، نمیتوانست گزینه معتبری باشد، مگر با پذیرش آگاهانه زیانهای اقتصادی و سیاسی فراوان.
این آگاهی از آنجا بود که آمریکای آقای ترامپ هم میراثدار تجربه منفی حمله به عراق است هم شاهد تضعیف موقعیت محوری آمریکا در دنیا. در حمله به عراق حداقل بریتانیا با آمریکا همراه بود و روسیه و چین هم چشم بر واقعه بستند اما اینک هم متحدان آمریکا در ناتو با درگیری نظامی با ایران مخالفت میکنند هم روسیه و چین؛ بویژه روسیه که منافع ژئوپلتیک مشخصی در ایران دارد.
حملات محدود و موضعی به ایران نیز به دلیل وسعت غیرقابل مقایسه ایران با عراق و تعدد و پراکندگی زیرساختهای نظامی و صنعتیاش که در سراسر کشور، نمیتواند ضربه غیرقابل جبرانی به ایران بزند.
به نظر من دامن زدن به فضای جنگی و ایجاد نگرانیهای همه جانبه در باره جنگ، بخشی از فضاسازی روانی برای پیشبرد سیاست فشار برای ایران برای تغییر سیاستهایش است.
عدم موفقیت کاخ سفید در پیشبرد این برنامه، یعنی واداشتن جمهوری اسلامی به مسیر مورد نظر خود، پایان این بخش از برنامه گسترده آقای ترامپ برای تغییر جهت کلی در سیاست ایران بود.
پیشنهاد جدید آقای ترامپ ـ مذاکره بدون پیش شرط ـ در عین اینکه چهره آشتی جویانهتری را از سیاست کاخ سفید ارائه میدهد، به نظر من ناگهانی و تابع شرایط لحظه نیست. بلکه گام معین دیگری از سیاست اقای ترامپ است برای انداختن توپ در زمین ایران، به امید سرسختی و عدم پذیرش ایران، و در نهایت ایجاد تقابل میان دولتهای اروپایی با تهران.
این درست است که گفتار و رفتار آقای ترامپ در مجموع اعتمادبرانگیز نبوده است اما ایران میتواند با استفاده از همراهی کمسابقه جهانی با خود، با پذیرش مذاکره بدون آنکه جنبه حیثیتی و ناموسی به آن بدهد، دست آقای ترامپ را در ایجاد فشارهای تازه بر ایران بستهتر و دستهای جامعه بین الملل در مساعدت به خودش بازتر کند.
واقعیت این است که این مذاکره حتی اگر صورت بگیرد به معنای حل همه مناقشات بین ایران و آمریکا و برداشتن همه فشارها نیست ولی قدمی در آن جهت هست.
کامران متین، استاد روابط بین الملل در دانشگاه ساسکس
به لحاظ محتوایی موضع آمریکا تغییر نکرده است. آمریکا از آن ۱۲ شرطی که گذاشته بود و سیاست فشار حداکثری کوتاه نیامده است. در حقیقت آمریکا میخواهد درباره آنها مذاکره کند. پیشنهاد به ایران برای مذاکره بی قید و شرط یک حرکت دیپلماتیک است چون هنگامی که ایران را به جنگ تهدید کرد نتوانست حمایت اروپا را در مقابله با ایران جلب کند.
اروپا هنگامی که تنش آمریکا و ایران بالا گرفت، کنار آمریکا نایستاد. برای همین حالا آمریکا میخواهد با این تغییر شیوه جامعه جهانی را با خود همراه سازد. آمریکا با دادن پیشنهاد مذاکره توپ را به زمین ایران انداخته است و اگر ایران حاضر به مذاکره نشود، موضع جامعه جهانی در قبال ایران تغییر خواهد کرد.
در عرف دیپلماسی کشوری که حاضر به مذاکره نباشد، حتی اگر حق با او باشد، حمایت جهانی را از دست میدهد. آمریکا که قرار است این هفته شواهدی مبنی بر دست داشتن ایران را در انفجار چهار نفتکش در امارات متحده عربی به شورای امنیت سازمان ملل ارائه دهد، امیدوار است که حمایت اعضای دائم و غیر دائم شورای امینت را در صدور قطعنامهای علیه ایران به دست آورد.
فرشته پزشک، کارشناس امور بین الملل
تغییر لحن آمریکا یک دلیل عمده دارد. آقای ترامپ نمیخواهد وارد جنگ شود. او با شعار خروج از خاورمیانه بر سر کار آمد. حالا هم شرایط سیاسی در داخل آمریکا به نفعش است. در حال حاضر وضعیت اقتصادی آمریکا خوب است، پرونده مداخله روسیه در انتخابات آمریکا تقریبا بسته شده و ماجرای استیضاح او جدی نیست پس طبیعی است که آقای ترامپ نمی خواهد با ورود به جنگ افکار عمومی را در آمریکا علیه خود کند.
اطرافیان ترامپ از جان بولتون، مشاور امنیت ملی او گرفته تا مایک پمپئو از ابتدا سیاست تندی علیه ایران داشتند و آقای ترامپ هم که به دنبال پاک کردن تمام میراث اوباما بود از برجام خارج شد. اما حالا به این نتیجه رسیده است که تهدید کردن ایران به جنگ به ضرر خودش تمام خواهد شد پس به جای آن سیاستی را انتخاب کرده است که برنده باشد. او می خواهد تجربهای مشابه کره شمالی را با ایران تکرار کند.
با اینکه آقای ترامپ در ایجاد رابطه با کره شمالی دستاورد چندانی نداشت اما توجهها را جلب کرد. خودش گفته بود تعداد دوربینهای عکاسی هنگام دیدار من و رهبر کره شمالی بیشتر از اسکار بود. او میخواهد با فشردن دست دشمن دیرینه آمریکا در دنیای دیپلماسی ستاره شود حتی اگر مذاکره با ایران به جایی نرسد. آقای ترامپ میخواهد نشان دهد که این من بودم که مشکل ایران را حل کردم. اما هرگونه مذاکره میان ایران و آمریکا با توجه به نقش پر رنگ اسراییل، عربستان، امارات متحده عربی و تندروهای کابینه آقای ترامپ چالشی بسیار دشوارتر از کرهٔ شمالی خواهد بود.بی بی سی