وقتی صحبت از خشونت علیه زن میشود اولین چیزی که به ذهن خطور میکند کتک خوردن است.
خشونت فقط کتک زدن نیست؛ از آزار و اذیت جزئی و کلامی است تا ضرب و شتم و حتی قتل.
در نگاه اول ممکن است اینگونه بنظر برسد که خشونت تنها علیه زنان خانه دار و از سوی همسران یا یکی از اعضای خانواده صورت میگیرد در حالی که زنان شاغل هم به اشکال مختلفی از سوی قانون، کارفرما و همکاران با خشونت های بیشماری مواجه بوده و هستند. با این تفاوت که اکثر زنان شاغل، خشونت را دو چندان تجربه میکنند. خشونت خانگی در روابط و زندگی خصوصی شان که از طرف مردان خانواده و در پناه قانون اعمال میشود و خشونت در محل کار که با حاکمیت قوانین ارتجاعی اسلامی و حاکمیت آپارتاید جنسی هر روزه بازتولید میشود.
بیکاری، فقر و اعتیاد همسران، سوء استفاده کارفرما از شرایط اسفناک زندگی و نیاز مالی کارگر زن، کار بیشتر و دستمزد پایین تر، اجبار کارفرما به اضافه کاری کارگر زن حتی بدون دستمزد، کار در شرایط غیر ایمن، عدم برخورداری از حق عائله مندی که فقط به مردان تعلق میگیرد، فقر و نداری و بی تأمینی، و در مواردی تهدید شدن از سوی مرد به اجبار در تأمین هزینه های زندگی، خورد و خوراک و حتی مخارج اعتیاد مرد، تهدید به جدایی فرزندان از مادر، شوخی های کلامی و جنسی همکاران مرد و صدها نمونه دیگر اشکالی از خشونت بر زنان کارگر و شاغل است.
تعرض جنسی و روانی که به زنان در محیط کار میشود و اجبار به سکوت، گاه با تهدید از سوی کارفرما و یا حتی همکاران مرد، و گاه از ترس بی آبرویی و از دست دادن شغل و ممر درآمد، زن را وادار به چشم پوشی از این تعرضات و کارکردن با کمترین دستمزد و پایین ترین حقوق و مزایا و در مواردی بدون هیچ بیمه و امنیت شغلی میکند. این هم مصداق واضحی از خشونت علیه زنان است.
سرمنشاء اصلی خشونت حاکم بر فضای جامعه، حکومت اسلامی ایران است که ماهیت زن ستیزی خود را کاملا و بطور مشهود در قوانینش نشان داده است. قوانین شریعه و قوانین مدنی که در دو محور اعمال میشود، خشونت علیه زن در جامعه را نهادینه و قانونی کرده است.
طبق قوانین شرع اسلام که بر مبنای قرآن و احکام شنیع و ارتجاعی مذهبی نوشته شده است، زن شهروند درجه دو محسوب شده و از تمام حقوق انسانی، مدنی و قانونی خود محروم است. این یعنی نیمی از جمعیت ۸۵ میلیونی ایران حقوقشان زایل شده است.
البته خشونت علیه زن پدیده ای جهانی است و از همین رو منشاء نام گرفتن روزی به نام روز خشونت علیه زن گردیده است. آمارها از خشونت علیه زنان در سطح جهانی بیداد میکند. اما در کشورهایی که رنگی از قوانین مذهبی دارد و یا همانند ایران این قوانین بر جامعه حاکم است، خشونت علیه زن ابعاد فاجعه بار و جنایت باری بخود گرفته است. اما جنبش برای رهایی زن در سطح جهانی دستاوردهایی داشته است. و از جمله در کشورهای جهان اول جنبش رهایی زن تاریخ و سنتی دارد و با خود دستاوردهایی همراه داشته و بعضا این دستاوردها به قوانینی علیه بیحقوقی زن تبدیل شده است. از جمله در بسیاری از این جوامع از خشونت علیه زنان سخن به میان میرود و آموزشهای لازم به زنان در این خصوص داده میشود و زنان میتوانند از خود دفاع کنند، به مراجع قانونی شکایت کنند و یا معضل خود را با دیگران در میان بگذارند. اما در جایی مثل ایران یک حکومت آپارتاید جنسی که اساسش بر خشونت و بردگی زن بنا شده در راس کار است و زنان خشونت را در لحظه لحظه زندگی خود تجربه میکنند و این وضعیت به یک موضوع دائمی جدال زنان و مردم معترض با این حکومت تبدیل شده است. بگذریم که موارد بسیاری از خشونت ها پشت درهای بسته میماند. نه شاهد و ناظری برای آن وجود دارد و نه دادگاهی عادلانه و مردمی و محکمه ای با وجدان که از زنان حمایت کند. در قوانین کار نیز نه تنها به مصادیق خشونت علیه زنان کارگر اشاره ای نشده بلکه با قوانین شرعی و مرتجعانه مذهبی بیش از بیش عرصه برای خشونت علیه کارگر زن باز گذاشته شده است. بعلاوه در ایران در پناه قوانین ارتجاعی اسلامی حاکم سنن و فرهنگ عقب افتاده ضد زن پاسداری شده و امکان ابراز وجود و تعرض دائمی به زن و حتی جنایت علیه زن را پیدا کرده است.
متن کامل را در لینک زیر بخوانید
اینرا هم بخوانید
اعتراض به دستمزد های زیرخط فقر و دیرکرد پرداخت آن امر مستقیم خانواده های کارگری
تاخیر در پرداخت دستمزد ها ، دستمزدهای چند بار زیر خط فقر و تعرضات هر …