پاسخ: آیا سوسیالیسم در ایران امکانپذیر است؟ مصاحبه با حمید تقوایی

آیا سوسیالیسم در ایران امکان‌پذیر است؟

(بخش اول)

تدوین شده بر مبنای مصاحبه با کانال جدید

حسن صالحی: حمید تقوایی شما چند روز قبل در انجمن مارکس کانادا سمیناری داشتید تحت عنوان چشم‌انداز سوسیالیسم در ایران. این موضوع سؤالات زیادی را مطرح می‌کند که متأسفانه در سمینار فرصت کافی برای پرسش‌ و پاسخ نبود. خود من در آن سمینار سؤالاتی داشتم که نتوانستم مطرح کنم. امیدوارم در این مصاحبه بتوانیم موضوع را کاملاً پوشش بدهیم. اجازه بدهید از بخش پایانی سمینار شروع کنیم. شما از استقرار سوسیالیسم در ایران صحبت کردید. لطفاًروشن کنید که این مشخصاً یعنی چه؟ می‌دانیم سوسیالیسم به معنی لغو کارمزدیو مالکیت خصوصی است. ولی این شاید برای همه ملموس نباشد. نتایج و ثمرات این تحول اقتصادی برای مردم چیست؟

حمید تقوایی: همانطور که اشاره کردید در یک سطح پایه‌ای اقتصادی سوسیالیسم به معنی لغو بردگی مزدی و استثمار و لغو مالکیت خصوصی بر وسائل تولید – کارخانجات و خدمات و منابع و غیره – است. اما اگر سوسیالیسم بر این تغییرات ریشه‌ای تأکید می‌کند به این خاطر است که هدف و فلسفه و اساس سوسیالیسم انسان و رهائی انسان است. اساس سوسیالیسم انسان است به این معنی که آزادی و برابری و رفاه و هویت و کرامت انسانی و احترام به انسان و انسانیت محور و هدف جامعه سوسیالیستی است.

در سطح اقتصادی لغو کار مزدی یعنی نفی نیروی کار به‌عنوان کالایی که کارگر ناگزیر است برای تأمین معیشت خود و خانواده‌اشآن را به سرمایه‌دار بفروشد. برای لغو کار مزدی که به معنی امحای بردگی و جبر اقتصادی است، اقتصاد را باید نه بر مبنای سود و سودآوری، بلکه با هدف تأمین نیازهای همگان سازمان داد. در نظام سوسیالیستی رفع نیازهای همه افراد جامعه، محورو هدف همه مناسبات و سیاست‌های اقتصادی است.

از نظر اجتماعی سوسیالیسم یعنی رفع هر نوع تبعیض و نابرابری. فهم این نکته تعمق چندانی لازم ندارد که همه نابرابری‌ها و تبعیضات در جامعه ایران و همه جوامع موجود در دنیا، به طور مستقیم و یا غیرمستقیم، مربوط می‌شودبه‌ ضرورت سودآوری سرمایه‌ها. از تفاوت فاحش بین ثروت نجومی یک اقلیت ناچیز با فلاکت عمومی توده مردم گرفته تا ستم مذهبی، تبعیض جنسیتی، ستم ملی، نژادپرستی و قومی‌گرایی، تبعیض طبقاتی، نقض ابتدایی‌ترین حقوق مردم، سرکوب و دیکتاتوری، تخریب محیط‌زیست و غیره و غیره همه از نتایج و از ضروریات کارکرد نظام سرمایه‌داری هستند.

مشخصاً در جمهوری اسلامی علت و ضرورت تمام این تبعیضات و ستم‌ها و فقر وسرکوبی که در جامعه بیداد می‌کند عبارت است از تأمین منافع عده معدودی سرمایه‌دار درباندهای مافیائی حکومتی و وابسته به حکومت که ثروتشان از پارو بالا می‌رود.

در نظام سوسیالیستی این تبعیضات و بی‌حقوقی‌ها و مصائب وجود ندارند؛ چون ضرورت و پایه اقتصادی آنها وجود ندارد.

یک رکن مهم سوسیالیسم تأمین آزادی‌های بی‌قیدوشرط است. آزادی بیان و عقیده، آزادی تشکل و تحزب، آزادی مطبوعات و رسانه‌ها، آزادی مدیای اجتماعی، آزادی اعتراض و اعتصاب و غیره و غیره. این البته درست نقطه مقابل تجربه شوروی و چین و دیگر نظام‌های مدعی سوسیالیسم است؛ ولی این نظام‌ها خود نوعی از سرمایه‌داری دولتی بودند و هستند؛ نظام سرمایه‌داری تحت نام سوسیالیسم و کمونیسم که امروز چین نمونه بارز آن است.

به طور خلاصه ارکان نظام سوسیالیستی را می‌توان با آزادی، برابری و رفاه برای همگان بیان نمود. آزادی در سطح سیاسی و اجتماعی و مدنی، برابری به معنی رفع و لغو تبعیض طبقاتی و همه تبعیضات، و رفاه به معنی تولید برای رفع نیازهای همه مردم. اینها مبانی سوسیالیسم است.

حسن صالحی: به تجربه شوروی و چین بر می‌گردیم. شما به سه محور اشاره کردید آزادی‌های سیاسی و مدنی، رفع تبعیض در عرصه اجتماعی و رفاهاز جنبه اقتصادی. مایلم ابتدا به جنبه اقتصادی بپردازیم. وقتی حزب کمونیست کارگری به قدرت برسد فوری‌ترین اقدامات اقتصادی‌اش چه خواهد بود؟ شماچه تحولی در نظم اقتصادی ایجاد می‌کنید؟

حمید تقوایی: اولین اقدام اقتصادی ما خلع‌ید از باندهای مافیائی حاکم است.می‌شود گفت جمهوری اسلامی از این نظر کار را ساده کرده است. می‌دانید که بیش از ۵۰ درصد اقتصاد ایران، منابع و کارخانجات و خدمات و صادرات واردات و غیره، در دست چهار پنج ارگان و نهاد حکومتی و وابسته به حکومت است: بیت امام، سپاه و بسیج،ستاد اجرایی فرمان امام، بنیاد مستضعفان، آستان قدس رضوی و یکی دو نهاد دیگر. اینها بخش اعظم صادرات و واردات، جنگل‌ها ومعادن و منابع ثروت، مستغلات و خانه‌سازی‌ها و سدسازی‌ها، مراکز تولیدی و خدماتی را در دست دارند و همه مستقیم و غیرمستقیم به حکومت و بیت رهبری وابسته هستند. اینها اقتصاد ایران را می‌گردانند.

آماری که اخیراً به‌وسیله مؤسسه خدمتی و بانکی سوئیس (یو بی اس) منتشر شده حاکی از آن است که تعداد ۲۴۶ هزار نفر در ایران به دلار میلیونر هستند. یعنی کمتر از سه هزارم جمعیت. اینها همه متعلق به باندهای مافیائی هستند که توضیح دادم. از سوی دیگر بیش از ۵۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند. این وضعیت خلع‌ید از این کلان سرمایه‌دارانرا هم کاملاً امکان‌پذیر و هم به امری ضروری و مطلوب در نزد عامه مردم تبدیل کرده است.

 سرنگونی حکومت خودبه‌خود یعنی خارج‌شدن بخش اعظم سرمایه‌ها و منابعاز دست صاحبان و به بیان دقیق‌تر غاصبان آنها. توجه داشته باشید که ایران یک نظام سرمایه‌داری متعارف مثل انگلیس و فرانسه و حتی ترکیه نیست. در هر کشور دیگری این دارودسته‌های مافیائی حاکم بر اقتصاد ایران به‌خاطر فساد و دزدی و اختلاس و غصب اموال و ندادن مالیات و احتکار و قاچاق و مزایده مناقصه‌های معماری شده و غیره و غیره، حتی بنا بر مقررات و قوانین خود جوامع سرمایه‌داری، مجرم هستند و باید اموالشان مصادره شود.حتی اگر یک دولت سوسیالیستی هم روی کار نیاید اولین اقدامش باید محاکمه و مصادره اموال این باندهای مافیائی باشد.خلع‌ید از این باندها و دارودسته‌ها هم اقدامی ضروری و لازم است و هم یک خواست اساسی توده مردم و در افکار عمومی کاملاً مطلوب و مقبول است.

اماسؤال اساسی اینجاست: خلع‌ید می‌کنید و به کی می‌سپارید؟ پاسخ به این سؤالفرق اساسی حکومت سوسیالیستی و هر نوع حکومت دیگری است که ممکن است از مافیای حاکم خلع‌ید کند. آیا پاسخ این است که باید سرمایه‌ها و اموال مصادره شده را به افراد دیگری که ریش و عمامه ندارند سپرد؟ و امیدوار بود که اینها منافع جامعه را تأمین کنند؟!روشن است که نه چنین انتظاری می‌شود داشت و نه اساساً مردمی که با انقلاب خود علیه فقر و فساد، آیت‌الله‌های میلیاردر را به زیرکشیده‌اند چنین اجازه‌ای خواهند داد. پاسخ ما سوسیالیست‌ها روشن است: کنترل منابع اقتصادی و تولیدی و خدماتی را باید به دست خود مردم داد. خود مردم یعنی مردم متشکل شده در شوراها. کنترل ثروت و تولید جامعه را باید شوراهای مردم در دست بگیرند و نه بخش خصوصی و نه بخش دولتی. اداره اقتصاد و سیاست‌گذاری‌های اقتصادی می‌تواند و باید در دست تولیدکنندگان مستقیم قرار بگیرد. این اولین شرط نفی جبر اقتصادی و بردگی مزدی و فاصله عمیق بین فقر و ثروت در جامعه است.

چند سال قبل کارگران اعتصابی نیشکر هفت‌تپه خواهان اداره شورائی آن مرکز تولیدی شدند. اعلام کردند ما از متخصصین و پیمانکاران بهتر می‌توانیم نیشکر هفت‌تپه را اداره کنیم. این نقطه اوجی در جنبش شورائی بود که از انقلاب ۵۷ تا امروز ادامه داشته است.

بعد از سرنگونی حکومت شاه شوراها همه‌جا وسیعاً تشکیل شد و مردم آزادی و دموکراسی را نه با پارلمان بلکه با شوراها تداعی می‌کردند. در کارخانه‌ها و در دانشگاه‌ها و در مدارس و ادارات و در همه‌جا شوراها شکل‌گرفته بودند و خواهان در دست‌گرفتن امور جامعه بودند. این هنوز در خاطره جامعه زنده است. امروز شوراها به‌عنوان

ارگان‌های مبارزاتی و عمدتاً با شرکت فعالین و دست‌اندرکاران جنبش کارگری و معلمان و بازنشستگان و دانشجویان و کلاً شبکه‌ای فعالین عرصه‌های مختلف مبارزه شکل‌ گرفته‌اند و فعال‌اند و این زمینه بسیار مساعدی برای ایجاد شوراها به‌ عنوان ارگان‌های اداره جامعه در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی به وجود آورده است. می‌توان بعد از سرنگونی جامعه را به شکل شورائی سازمان داد و درگام اول کنترل بخش اعظم اقتصاد ایران که امروز در دست باندهای مافیائی است را به شوراها سپرد.

حسن صالحی: به موضوع شوراها برمی‌گردیم. اما قبل از آن می‌خواهم در مورد عقب‌ماندگی جامعه ایران سؤال کنم. بعضی می‌گویندبه‌خاطر اینکه جمهوری اسلامی جامعه راده‌ها سال به عقب کشیده است و ما فاصله عظیمی با جوامع صنعتی غرب داریم سوسیالیسم در ایران شدنی نیست. بهترست بر سر مسائل حقوق بشری و تمرین دموکراسی و این نوع مسائل متمرکز شویم. اقدامات سوسیالیستی هر چقدر هم مطلوب باشد شدنی نیست و یا لااقل الان زودرس است. نظر شما در این مورد چیست؟

حمید تقوایی: کسانی که این نظر را دارند فراموش می‌کنند که قبل از جمهوری اسلامی هم از دموکراسی و حقوق بشر در ایران خبری نبود. از انقلاب مشروطه تا امروز، به‌غیر از مقاطع خیلی کوتاهی که قدرت مرکزی ضعیف می‌شد و مردم عملاً شرایطی را به حکومت‌ها تحمیل می‌کردند و در عمل آزادی‌هایی به دست می‌آوردند، در تمام مدت قرن گذشته نه حقوق بشر در ایران محترم شمرده می‌شد، نه از دموکراسی حتی به معنی پارلمانی آن خبری بود و نه از رعایت کرامت انسانی و آزادی‌های سیاسی. درست است که جمهوری اسلامی بی‌حقوقی و فقر و سرکوب و کشتار را به منتهی درجه خود رسانده است و وحشی‌ترین حکومتی است که ایران معاصر به خود دیده است؛ ولی این امر به معنای آن نیست که فقط جمهوری اسلامی هر نوع آزادی، حتی پارلمان و انتخاباترا،از محتوی خالی کرده و به یک مضحکه تبدیل کرده است، زمان شاه هم مجلس و انتخابات تماماً فرمایشی و توخالی بود. آن زمان هم آزادی احزاب وجود خارجی نداشت. حتی معدود احزاب طرف‌دار سلطنت هم تحمل نشدند و اواخر حکومت شاه تنها یک حزب، حزب رستاخیز، باقیمانده بود. سایه سیاه ساواک و سانسور و اختناق نیز همه جامعه را دربرگرفته بود. از نظر شرایط معیشتی هم وضع چنان بود که بالاخره شورش خارج از محدوده نشینان جرقه انقلاب را زد.

امروز نیروهای اپوزیسیون راست حتی در اپوزیسیون خواهان احیای سلطنت و ساواک و دلجویی از سپاه و دفاع خجولانه از “سرداران ملی” نظیر قاسم سلیمانی هستند. بورژوازی ایران حتی در اپوزیسیون نیز خواب دیکتاتوری آینده را می‌بیند.  

آیا همین واقعیات بما نشان نمی‌دهد که هر چقدر هم “تمرین دموکراسی” بکنیم و خواهان رعایت حقوق بشر باشیم تا سیستم سرمایه‌داری پا برجاست وضع بر همین منوال صدسال گذشته خواهد بود؟ آیا همین واقعیات نشان نمی‌دهد که برای رعایت ابتدائی‌ترین حقوق انسانی، حتی برای نفی سرکوب و دیکتاتوری، باید نظامی اساساً متفاوت از سرمایه‌داری در ایران داشته باشیم؟ نظامی که نه فقط اسلامی نباشد؛ بلکه کاپیتالیستی نباشد.

سرمایه‌داری در ایران، از انقلاب مشروطه که اولین تلاش‌های جامعه برای آزادی و عدالت‌خانه و تمدن بود، تا به امروز قادر نبوده است جامعه‌ای حتی شبیه به جوامع اروپائی، حتی با ده درجه تخفیف، در ایران ایجاد کند. دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری داشته‌ایم. پارلمان همیشه در ایران توخالی و پوچ بوده است، حقوق بشر هیچ زمان رعایت نمی‌شده است، ستم و تبعیض ملی و سرکوبگری‌های ملی بیدادمی‌کرده است، از آزادی‌های سیاسی و آزادی بیان و قلم و مطبوعات، و آزادی احزاب و اعتراض و اعتصاب خبری نبوده است.

سؤال اساسی این است که علت چیست؟ آیا این به‌ خاطر بدجنسی مقامات و شاه‌ها و آیت‌الله‌ها بوده است؟ دیکتاتورها خود زاده شرایط‌اند. باید بنیاد این دیکتاتوری در ایران معاصر را از بین ببریم و بنیادش نظام سرمایه‌داری است. چرا این‌طور است؟ اساساً به این دلیل که تاریخا سرمایه‌داری در ایران از نظر انباشت سرمایه‌ها، از نظر تکنولوژی، از نظر بارآوری تولید و غیره بسیار از جهان صنعتی عقب‌تر است و لذا ناگزیر است برای اینکه در صحنه جهانی، بخصوص امروز که سرمایه بیش از هر زمانی خصلت جهانی یافته است، قادر به رقابت و سوددهی باشد عقب‌ماندگی خود را با استثمار شدید جبران کند. دیکتاتوری و سرکوب عریان طبقه کارگر، سرکوبی که خواه‌ناخواه به کل جامعه بسط پیدا می‌کند، از اینجا ناشی می‌شود. کارگر خاموش و نیروی کار ارزان از ضروریات سودآوری سرمایه در ایران است و به این منظور باید دهان همه را بسط و هر مخالفتی را درهم کوبید.

همه تجربه و تاریخ معاصر ایران بما نشان می‌دهد که در چارچوب سرمایه‌داری ایران رنگ آزادی و حقوق بشر و دموکراسی، حتی به معنی پارلمانی کلمه، را نخواهد دید. این نهایت خوش‌خیالی و توهم است که می‌شود نظام سرمایه‌داری را در ایران حفظ کرد؛ اما دیکتاتوری و سرکوب نداشت.

از نظر شرایط معیشتی نیزبا حفظ سیستم سرمایه‌داری چیزی تغییر نخواهد کرد. مطمئن باشید هر دولت سرمایه‌داری ناگزیر است سیاست ریاضت‌کشی اقتصادی را در شدیدترین و وحشیانه‌ترین شکلش عملی کند. دیکتاتوری عریان و خشن در ایران یک‌پایه عینی اقتصادی دارد که عبارت است از ضرورت سودآوری سرمایه‌ها، و برای رسیدن به آزادی و رفاه باید این پایه عینی را از بین برد.

وقتی تولید دیگر برای سود نباشد، بانک جهانی هم نمی‌تواندبه شما دیکته کند که قیمت‌ها و دستمزدها را به بازار واگذار کنید و از خدمات اجتماعی بزنید و غیره و غیره. وقتی ما کلاًسیستم سرمایه‌داری را کنار بگذاریم آن‌وقت نیروهایی آزاد خواهند شد و امکاناتی به وجود خواهد آمد که در تحقق آنها چارچوب کاپیتالیسم غیرممکن است.

حسن صالحی: نظام سوسیالیستی که می‌خواهید در جامعه مستقر کنید به مدیریت احتیاج دارد. دولتی باید باشد تا این نظام را سازمان بدهد وطبعاً قدرت در دست دولتتمرکز خواهد شد. سؤالی که طرح می‌شوداین است که چه تضمینی وجود دارد کهاین قدرت و مدیریت متمرکز، مانند آنچه در شوروی اتفاق افتاد، به یک سرمایه‌داری دولتی و حکومت توتالیتر تبدیل نشود؟

حمید تقوایی: اولین نکته این است که وقتی از سوسیالیسم بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم پیش‌فرض این است که انقلابی در جامعه صورت‌گرفته و حکومت را سرنگون کرده است، و آن‌قدر چپ و رادیکال بوده است که کمونیست‌ها را به قدرت رسانده است. در چنین شرایطی خود نیرو و مومنتوم و قدرت انقلاب زمینه سهیم‌شدن مردم در قدرت را فراهم می‌آورد. انقلاب هم آرمان‌های انسانی مردم و توقع و انتظار آنان را از جامعه و نظام مطلوبشان بالا می‌برد و هم توده به‌پاخاسته مردم را در انواع تشکل‌ها و سازمان‌های مبارزاتی، از جمله و بخصوص شوراها و تشکل‌های نوع شورائی، گرد می‌آورد و امکان دخالتگری آنان در امور جامعه را فراهم می‌کند.

به‌عنوان نمونه جنبش رهائی زن که یک رکن جنبش زن زندگی آزادی است به‌نحوی‌که دنیا آن را اولین انقلاب زنانه تاریخ می‌نامد، و یا جنبش علیه اعدام، جنبش دادخواهی، جنبش کارگران شاغل و بازنشسته با شعار اتحاد اتحاد علیه فقر و فساد، علیه حقوقهای نجومی و فلاکت عمومی، جنبش خلاصی فرهنگی جوانان و غیره و غیره اینها همه آرمان‌ها و توقعات انسانی و رادیکالی را مطرح می‌کنند و آماده‌اند که با سرنگونی حکومت خود برای تحقق آرمان‌هایشان دست بکار بشوند. حتی در انقلاب ۵۷ که ضدانقلاب اسلامی بر آن مسلط شد، بعد از سرنگونی شاه انقلاب با قدرت ادامه داشت. مردم به‌پاخاسته در کارخانه‌ها و دانشگاه‌ها و ادارات و مردم تحت ستم و تبعیض ملی به‌ویژه در کردستان و ترکمن‌صحراتحقق خواست‌های برحق خود را طلب می‌کردند و با اتکا به نیروی خود، از جمله شوراها در کارخانه‌ها و دانشگاه‌ها و بنکه‌ها در کردستان،دست بکار تحقق خواست‌هایشان شده بودند.بیش از دو سال طول کشید تا جمهوری اسلامی توانست انقلاب را در هم بکوبد.

ما، به‌عنوان یک حزب مخالف هر نوع قدرت مافوق مردم، برعکس عمل خواهیم کرد، تشکل‌های شکل‌گرفته در دوره انقلاب را تقویت خواهیم کرد، شوراها را گسترش خواهیم داد و اداره امور را به آنها خواهیم سپرد.

همانطور که اشاره کردم به طور عینی انقلاب با خود ایده‌ها و آرمان‌های چپ را به جلومی‌راند و زمینه‌های تحقق آنها را فراهم می‌کند.مثلاً انقلاب زن زندگی آزادی و خیزش‌های قبلی درسال‌های۹۸ و ۹۶ وغیره اساساً جنبش‌هایی با آرمان‌های انسانی، چپ و رادیکال بودند و هستند. خود شعار زن زندگی آزادی که با اقبال جهانی مواجه شده شعاری است چپ، مدرن، پیشرو وانسانی که احترام به زن و رعایت حقوق زن را در رأس قرار داده، و از سوی دیگر نیروی زنان را متحد و کرده و به میدان آورده است.این تکیه‌کلام نیروهای چپ است که آزادی زن؛ یعنی آزادی جامعه،آزادی جامعه بدون آزادی زن پوچ است و “آزادی” که در شعار زن آزادی مطرح می‌شود این معنی رادر خودش دارد. یا “زندگی” به معنی رفاه و کرامت انسانی است که توضیح دادم. نظام سوسیالیستی بر دوش چنین انقلابی روی کار می‌آید.

از نظر تعین تشکیلاتی نیز این انقلاب با خودش قدرت مردم را به خیابان آورده است. فعالین و دست‌اندرکاران انقلاب و جنبش‌های اعتراضی، علی‌رغم سرکوبگری‌های حکومت، در انواع تشکل‌های صنفی و مدنی متشکل شده‌اند. شورا نوعی از این تشکل‌ها است که همانطور که بالاتر اشاره کردم بر تجربه تاریخی پرباری متکی است. به نظر منامروز کارگران و دانشجویان و همه اقشار جامعه این آمادگی را دارند که در شوراها متشکل بشوند و با سرنگونی حکومت شوراها به‌سرعت در یک سطح وسیع وسراسری تشکیل خواهند شد. حزب ما، و هر حزبی که بخواهد سوسیالیسم را پیاده کند، این روند را بسط می‌دهد وتقویت می‌کند.

در انقلابات بورژوایی نظیر انقلاب کبیر فرانسه، احزابی که در رأس انقلاب قرار می‌گیرندبعد از پیروزی مردم را به خانه می‌فرستند و امور را خود در دست می‌گیرند. حتی در انقلاب اکتبر هم بعد از مدت کوتاهی، به دلایلی که پائین‌تر توضیح خواهم داد، همین اتفاق افتاد. ما برعکس از هم اکنون مبلغ حکومت شورائی هستیم و بعد از سرنگونی نیز تلاش خواهیم کرد تا همه قدرت در دست شوراها، یا تشکل‌های نوع شورائی برخاسته از انقلاب، قرار بگیرد. شوراهای مردم باید به‌عنوان ارگان‌های حکومتی تقویت و تثبیت بشوند. به‌عنوانارگان‌های تصمیم‌گیرنده در سیاست و اقتصاد و همه امور اجتماعی و مربوط به اداره جامعه. احزاب نیز باید از طریق شوراها سیاستشان را به‌پیش ببرند، باید شوراها را قانع کنند.

در شوروی و دیگر جوامع مدعی سوسیالیسم این اتفاق نیفتاد اساساً به‌ خاطر اینکه نیروها و جنبش‌های دیگری، نظیر جنبش ناسیونالیسم صنعتی گرا در روسیه و یا جنبش ضد فئودالی – ضد استعماری در چین و یا جنبش ضد امپریالیسم آمریکا در کوبا، نیز در انقلابات آن کشورها که تحت رهبری احزاب کمونیست به پیروزی رسید، نقش داشتند. این جنبش‌ها برنامه و آلترناتیو اقتصادی عملی ای هم داشتند که اساسش مقابله با عقب‌ماندگی‌های فئودالی بود. مثلاً لنین گفته معروفی دارد که طبقه کارگر روسیه بیش از آنکه از سلطه سرمایه‌داری در رنج باشداز عقب‌ماندگی‌های سرمایه‌داری در رنج است. رفع این عقب‌ماندگی‌ها و پیشرفت صنعتی روسیه آرمان نیروهای سیاسی اپوزیسیون لیبرال نظیر حزب کادت و حتی منشویک‌ها بود. این نیروها و جنبش‌های غیر سوسیالیستی، با پیروزی انقلاب محو نشدند، بلکه تحت عنوان سوسیالیسم اهداف طبقاتی خود را پی گرفتند و پیاده کردند. در همه تجربه‌های گذشته این روند قابل‌مشاهده است. این شرایط باعث شد تا انقلابات قرن بیستمی تحت نام سوسیالیسم و کمونیسم به نتیجه نرسد و به سرمایه‌داری دولتی و دیکتاتوری تک‌حزبی متناظر با آن منجر بشود. این خود البته بحث مفصلی است که حزب ما در سمینارهای مارکسیسم و مسئله شوروی در نیمه دهه هشتاد مفصلاًمورد تجزیه‌وتحلیل قرار داده است و در اینجا فرصت توضیح بیشتر نیست.

نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که شرایط اقتصادی – اجتماعی ایران کاملاً با شرایط آن زمان چین و روسیه و کشورهای دیگر متفاوت است. انقلاب ۵۷ اولین انقلابی در تاریخ بود که در یک کشور کاملاًسرمایه‌داری – پانزده سال بعد از اصلاحات ارضی و ازبین‌رفتن آخرین بقایای فئودالیسم – رخ داد. دیکتاتوری شاه دیکتاتوری کاپیتالیستی بود و نه فئودالی و یا حتی ملغمه‌ای از فئودالیسم و سرمایه‌داری. از نظر اقتصادی نیز هیچ رفرم و تغییر مثبتی در قالب سرمایه‌داریامکان‌پذیر نبود. در چنین شرایطی طبقه سرمایه‌دار- بومی و جهانی – تنها می‌توانست با اتکا به ارتجاعی‌ترین نیروی اپوزیسیون شاه که تماماً ضد مدرنیسم و تمدن و ترقی‌خواهی بود، یعنی باخمینی و اسلام خمینی، انقلاب را به اسم انقلاب در هم بکوبد. انقلاب ۵۷ از نظر مضمون – و نه از نظر نیروی ارتجاعی که به رهبری انقلاب رانده شد -عملاً خیزشی علیه نظام سرمایه‌داریبود.

امروز و در خیزش حاضر نیز بطریق اولی همین‌طور است و این واقعیت را بیش از همه انقلابات دیگر در مضمون و محتوی شعارها و مطالبات و فرهنگ اعتراضی مردم مشاهده می‌کنید.

اشاره کردید که جمهوری اسلامی جامعه را ده‌ها سال به عقب کشیده است. به نظر منعلتروی‌آوریتوده مردم به آخرین دستاوردهای تمدن دقیقاً همین است. دقیقاً به همین خاطر است که جنبش و فرهنگ اعتراضی ایکه در جامعه شکل‌گرفتهخواهان آخرین سطح تمدن و مدرنیسم و رفاه و آزادی و برابری است.

ببینید در یک سطح پایه‌ای‌تربحث بر سر عمل و عکس‌العمل است. وقتی حکومتی جامعه را به قعر ارتجاع می‌برد، عکس‌العمل مردم بازگشت به وضعیت گذشته نیست، بلکه برخورداری از آخرین دستاوردهای تمدن بشری است. ارتجاع قرون‌وسطایی و ضدیت با انسانیت در حکومت، بالاترین سطح تمدن و آزادی‌خواهی و انسان‌گرایی را به اپوزیسیون می‌راند و به آرمان توده‌ای تبدیل می‌کند و ما امروز این واقعیت را به‌روشنی مشاهده می‌کنیم.

 خیزش جاری که از سال گذشته آغاز شد و هنوز هم در اشکال مختلف ادامه دارد اولین انقلاب زنانه تاریخ نامیده می‌شود و مردم آزاده جهان را در حمایت از خود بسیج می‌کند. ایران تنها کشوری است که در آن کارگران اعتصابی از اداره شورائی صحبت می‌کنند و با استقبال جامعه روبرو می‌شوند. تنها جامعه‌ای است که یک‌صدا و یکپارچه با نفس مجازات اعدام به‌خاطر هر جرمی مخالف است و به جنبش قدرتمندی علیه مجازات اعدام شکل داده است. تنها کشوری است که رقص و موزیک پاپ و رپ را تبدیل کرده است به اسلحهمبارزاتی. تنها جامعه‌ای است که مقدسات مذهبی را سکه یک پول کرده و ضدیت نه‌تنها با اسلامحاکم بلکه آتئیسم و خداناباوری در آن گسترده است. تنها جامعه‌ای است که در آن اعتراض نه‌تنها به فقر بلکه به دره عمیق بین فقر و ثروت به یک جنبش خیابانی و گستردهتبدیل شده است. این واقعیات همه خصوصیات یک نظام سوسیالیستی و نشانه آن است که پیشروی و پیروزی انقلاب و جنبش‌های جاری تنها با تحقق و استقرار سوسیالیسم در ایران ممکن است.

از سوی دیگر تجربه ۴۵ساله اخیر به مردمنشان داده است که نظام سرمایه‌داریمی‌تواند چه ددمنشان و قاتلین و دزدها و چپاولگرانی را به قدرت برساند. در سال ۵۷ به این دلیل این ارتجاعیون به جلو رانده شدند که سرمایه‌داری بومی و جهانی آلترناتیو دیگری نداشت. رفتند پشت خمینی و اسلامیون با این توهم که در مدت کوتاهی اینها انقلاب را فرو خواهند کوبید و امور رامی‌دهند به سیاستمداران متعارفی مثل جبهه ملی و نهضت آزادی.حتی همان ابتدا خمینی به قم رفت و بازرگان از نهضت آزادی دررأس دولت موقت قرار گرفت. ولی در مقابل موج انقلاب بالاخره نیاز داشتند به خمینی متوسل بشوند و او توانست با سفارت گیری و جنگ با عراق و ضدآمریکایی‌گری انقلاب را در هم بکوبد.

می‌خواهم بگویم جمهوری اسلامی تنهاآلترناتیو عملی سرمایه‌داران بومی و جهانیدر مقاب لانقلاب ۵۷ بود. اینهاتا امروز آلترناتیو دیگری ندارند، اگر داشتند این حکومت را که امروز خاری در چشم خودشان هم شده عوض می‌کردند.

به این معنا هم تجربه جمهوری اسلامی به مردم نشان می‌دهد که نمی‌توانصرفاًآخوندها را کنار گذاشت و همین سیستم اقتصادی را نگهداشت و به آزادی و رهائی رسید.

همه اینها یعنی جامعه ایران آبستن سوسیالیسم است. در ایران نهایت ارتجاع ضدبشری حاکم است و پاسخ آن تنها می‌تواند سوسیالیسم، نهایت تمدن بشری،باشد. به نظر من جامعه ایران بیش از هر جامعه دیگری آماده پذیرش و استقرار سوسیالیسم است.

حسن صالحی:با تشکر از شما. سؤالات دیگری باقیمانده که در برنامه‌های آینده به آن خواهیم پرداخت.

۲۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۵ فوریه ۲۰۲۴

اینرا هم بخوانید

باهم: هفته‌های نارنجی علیه طالبان.آپارتاید جنسیتی جنایت علیه بشریت است – پیام‌ها و گزارش‌ها.