“کارگران در ایران تشکل گریزند”! یک ادعای غیرواقعی

جمهوری اسلامی از همان فردای پیروزی انقلاب ۵۷، بدون وقفه مشغول سرکوب جامعه‌ای متوقع و انقلاب کرده بوده است. جامعه‌ای که در پیشاپیش آن کارگران و زنانی قرار داشتند که به خانه راندنشان سرکوبی خونین از نوع دهه ۶۰ لازم بود.

یک رکن اصلی سرکوب در تمام این چهل سال حکومت اسلامی، سرکوب تلاش کارگران برای متشکل شدن بوده است. نوک تیز سرکوب جمهوری اسلامی در جنبش کارگری، ایجاد نهادهای جاسوسی در میان کارگران با عنوان شوراهای اسلامی کار و دیگر شاخکهای خانه کارگر اسلامی بوده است. گرایشی سیاسی‌ای قوی در جامعه بود که حمایت خارجی مهمی هم در دوره خود داشت، و در میان فعالین کارگری هم قوی بود، با این نهادهای سرکوب رژیم در میان کارگران نه تنها کنار آمد بلکه خیلی هم سعی کرد این نهادها را بعنوان “تشکل کارگری” اما معیوب و قابل اصلاح! به کارگران بفروشد. با اینکه جمهوری اسلامی بوی حلوایش بلند شده، هنوز تلاش فعالین این گرایش ادامه دارد و آن را در تلاشهای افرادی چون حسین اکبری، ناصر آقاجری و کاظم فرج اللهی شاهد هستیم.

کاظم فرج اللهی اخیرا در یک مصاحبه که در سایت “میدان” درج شده است مسائلی درباره موقعیت جنبش کارگری مطرح میکند که حاوی نکاتی غیرواقعی هم هست. وی در جواب به این سئوال که فعالان کارگری در ایران با چه چالش‌هایی برای ایجاد تشکل مواجه‌اند، بخشی از گناه را متوجه کارگران می‌کند. او از دو مانع روبروی فعالین کارگری حرف میزند, یکی “موانع قانونی” و دیگر “موانع ذهنی”.

او درباره موانع ذهنی میگوید: “کارگران فعال در امور صنفی و همین‌طور “فعالان کارگری” در فعالیت‌های صنفی خود و به‌ویژه ایجاد تشکل‌های صنفی مستقل با موانعی از قبیل تشکل‌گریزی کارگران و دوری یا کم‌اقبالی و گاه بدبینی آنها نسبت به فعالیت‌های گروهی مواجه هستند. پاسخ‌هایی از این دست از کارگران شنیده می‌شود: “حالا این تشکل جدید برای ما می‌خواهد چه کند؟” یا “این‌ها هم که آمده‌اند و می‌خواهند سندیکا یا تشکل تازه‌ای درست کنند، در پی منافع خود هستند و هیچ گربه‌ای در راه رضای خدا موش نمی‌گیرد”؛ یا هنگامی که برخی کارگران دعوت می‌شوند تا در جهت برکناری هیات مدیره فاسد یا ناکارآمدی که در مسند است و یا تلاش برای گزینش هیات مدیره جدید همکاری کنند، چنین پاسخ‌هایی برای توجیه عدم همکاری کم شنیده نمی‌شود: “تا امروز هیچ بدی نرفته که خوب به جایش بیاید” یا “این هیات مدیره کنونی به‌قدر کافی خورده و برده‌اند و تازه راه و شیوه کار را یاد گرفته‌اند، که هم کیسه خود را پر کنند و هم تا حدی برای ما کار کنند. اگر آدم‌های جدید بیایند، تا راه و چاه کار را یاد بگیرند کلاه ما پس معرکه است و مقدار زیادی منابع هدر خواهد رفت”.”

در این نقل قول دو موضوع ابراز شده‌اند؛ یکی غیرواقعی و “من درآوردی” است و دیگری حداقل و در حالت خوش بینانه بجا گذاشتن یک ابهام مهم درباره تشکلهای رژیمی است. اگر بخواهیم صورت مسئله را از ایشان بپذیریم، حرف ایشان را باید اینجوری تفسیر کرد که فعالین کارگری بدون هیچگونه مانع سیاسی و قانونی (با خواهش و تمنا دست به دامن) دنبال کارگران هستند که بیایند تشکل خود را ایجاد کنند، اما کارگران بی اعتنائی می کنند، چرا که از تجارب گذشته این خاطره تلخ برایشان بجا مانده که فعالین کارگری برای منافع خودشان می‌خواهند کارگران را متشکل کنند! ما نمی‌دانیم که ایشان خوانندگان سایت “میدان” را چقدر از سیاست در ایران پرت و بی خبر میداند که ایشان دست به ابراز چنین ادعاهای بی‌پایه‌ای می‌زند. در طول تاریخ جمهوری اسلامی می‌توانیم تشکل‌های کارگری مستقل را با اسم نام برد که از تعداد انگشتان دو دست هم فراتر نمی‌روند. می‌توان با سند و گام بگام نشان داد که با چه سرکوبهایی مواجه شدند. چندین فعال اتحادیه صنعتگر در سنندج را زندان و شکنجه کردند. محمود صالحی، فعال سندیکای کارگران خباز سقز را دهها بار زندان و شکنجه کردند. فعالین سندیکای کارگران شرکت واحد را اخراج کردند، در لیست سیاه گذاشتند و با موکت بر به جانشان افتادند. علی نجاتی، اسماعیل بخشی و چندین تن دیگر از فعالین سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه هنوز درگیر زندان و وثیقه و بیکاری هستند! طرح اینگونه مسائل بی‌پایه و اساس گوینده آنها را نزد مخاطب بی‌اعتبار می‌کند. بنابراین برای هر کس اندک توجهی به تحرک کارگران کرده باشد میتواند مشاهده کند که جمهوری اسلامی هرگونه تلاش کارگران برای متشکل شدن را تا توانسته سرکوب کرده است.

در مورد ادعای دومش که “هنگامی که برخی کارگران دعوت می‌شوند تا در جهت برکناری هیات مدیره فاسد یا ناکارآمدی که در مسند است و یا تلاش برای گزینش هیات مدیره جدید همکاری کنند …”؛ باید پرسید: هیأت مدیره کدام تشکل کارگری؟ بعید است منظورتان “سندیکای واحد”، “سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه”، و “سندیکای کارگران خباز سقز” و نمونه های مشابه آنها باشد، چون اکثر فعالین این تشکلهائی که اشاره کردم هنوز زخم سرکوبهای رژیم را بر تنشان دارند و تاکنون از آنها کسی مشابه این حرفهای شما را نشنیده است. بنابراین سوال هنوز اینست که منظورتان کدام تشکلهاست؟ آیا ایشان دارد درباره شوراهای اسلامی کار و انجمنهای صنفی و کلا تشکلهای دولتی حرف می‌زند که اینها ارگانهای ضدکارگری حکومتند و نه تشکل کارگری، آنگاه آقای فرج اللهی باید به نکاتی پاسخ دهند: اگر منظور ایشان این تشکلهای دولتی است که کارگران به اینها جواب نمیدهند آنگاه چرا از این تشکلها بعنوان موانع قانونی اسم میبرد؟ آیا معضل تناقض بین حرفهای کاظم فرج اللهی است که از یکسو شورای اسلامی را مانع میداند و از سوی دیگر به کارگران ایراد میگیرد که برای انتخاب هیات مدیره آن رغبتی نشان نمیدهند یا اینکه اساس بحث تشکل گریزی کارگران پوچ است و همین ایشان را به تناقض گوئی انداخته است؟ اما اگر مورد اول است آنگاه چه خوب که کارگران این جنایتکاران را می‌شناسند و به جنگ و دعواهای درون خانوادگی این جانوران اسلامی بی‌اعتنایی می‌کنند.

کارگران ایران از تشکل مستقل از دولت و کارفرمایان گریزی ندارند. بهتر از هر تحلیلگر و ژورنالیستی می‌دانند که اگر شانسی برای نقد کردن دستمزدهای پرداخت نشده داشته باشند، باید متشکل بشوند. این از داده‌های جنبش امروز کارگری ایران است که در چپ شدن جامعه‌ای که می‌رود تا جمهوری اسلامی را سرنگون کند، نقشی اساسی داشته است. کارگران همانقدر که از امثال لاجوردی و احمدی‌نژاد خوردند، از محجوب و غلامرضا عباسی و حسن صادقی‌ها هم خورده‌اند. همه اینها ستونهای یک رژیم جنایتکاری هستند که نفسهای آخرش را می‌کشد.*

کارگر کمونیست ۵۷۳

ناصر اصغری

۲۰ مه ۲۰۱۹

اینرا هم بخوانید

جایزه‌ای به دوستان‌مان- ناصر اصغری

اهدای جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی به بحث چند روز گذشته میدیای اجتماعی تبدیل …