ترجمه: کاظم نیکخواه
اگر سرمایه مولد جامعه بورژوایی بطور کلی رشد کند، انباشت کار به صورت همه جانبه تری صورت می گیرد. سرمایه های فردی از نظر تعداد و بزرگی افزایش می یابد. افزایش شمار سرمایه های فردی رقابت میان سرمایه داران را گسترش میدهد. بزرگی روزافزون سرمایهها ابزارهایی برای هدایت ارتشهای قدرتمندتر کارگران با ابزارهای جنگی عظیمتر در میدان نبرد صنعتی فراهم می آورد. یک سرمایهدار میتواند با ارزانفروشی سرمایه داران دیگری را از میدان بیرون کند و سرمایهاش را از بین ببرد. برای اینکه ارزانتر بفروشد بدون اینکه خودش را نابود کند، باید ارزانتر تولید کند – یعنی تا آنجا که ممکن است نیروهای مولد کار را افزایش دهد. اما نیروهای مولد کار بیش از هر چیز با تقسیم کار بیشتر و با ارائه و بهبود مداوم ماشین آلات افزایش می یابد. هر چه ارتش کارگرانی که کار بین آنها تقسیم می شود بزرگتر باشد، هرچه ماشین آلات بر اساس مقیاس غول آساتری به کار گرفته شود، به همان نسبت هزینه تولید کاهش بیشتری می یابد، و کار پربارتر می شود. و بنابراین در میان سرمایه داران یک رقابت جهانی برای افزایش تقسیم کار و استفاده از ماشین آلات در وسیع ترین مقیاس ممکن به جریان می افتد. حال اگر با تقسیم کار بیشتر، با به کارگیری و بهبود ماشینهای جدید، با بهرهبرداری مفیدتر از نیروهای طبیعت در مقیاس بزرگتر، یک سرمایهدار به نسبت رقبای خود ابزاری برای تولید بیشتر با همان میزان کار قبلی (خواه کار مستقیم یا کار انباشته شده) را پیدا کند، اگر مثلاً در همان زمان کاری که رقبای او نیم یارد کتان آماده میکنند بتواند یک یارد تولید کند –این سرمایه دار چه خواهد کرد؟ او می تواند به فروش نیم یاردی کتان به قیمت قبلی بازار ادامه دهد. اما این تأثیری در بیرون راندن مخالفان او از میدان و گسترش بازار خودش نخواهد داشت. ولی او به همان اندازه ای که قدرت تولیدیش گسترش یافته ، نیازش به بازار بیشتر شده است. ابزار تولیدی قدرتمندتر و پرهزینهتر که او به وجود آورده است، درست است که او را قادر میسازد اجناس خود را ارزانتر بفروشد، اما در عین حال او را مجبور میکند که اجناس بیشتری بفروشد، تا کنترل بازار بسیار بزرگتری را برای کالاهایش در دست بگیرد. در نتیجه، این سرمایه دار نیم یارد کتان خود را ارزان تر از رقبای خود خواهد فروخت. اما سرمایه دار تمام یک یارد پارچه را به ارزانی و به قیمت نیم یارد که رقبای او می فروشند، نخواهد فروخت. اگرچه تولید کل یک یارد برای او بیشتر از تولید نیم یارد برای دیگران هزینه در بر نداشته است. چون در غیر این صورت، او هیچ سود اضافی ای نخواهد داشت و در ازای آن فقط هزینه تولید را بازپس می گیرد، ممکن است از بکارگیری سرمایه بزرگتر درآمد بیشتری کسب کند، اما سود بیشتری از سرمایه خود نسبت به دیگران کسب نخواهد کرد. علاوه بر این، اگر قیمت کالاهای خود را تنها درصد کمی کمتر از رقبای خود قیمت گذاری کند، به هدف مورد نظر خود دست می یابد. او آنها را از میدان بیرون می کند، با ارزان فروشی حداقل بخشی از بازارشان را از آنها می گیرد. و در نهایت به یاد داشته باشیم که قیمت موجود همیشه بسته به اینکه فروش یک کالا در دوره مطلوب یا دوره نامطلوب صنعتی صورت گیرد، بالاتر یا پایین تر از قیمت تمام شده خواهد بود. همانطور که قیمت بازار یک یارد کتان بالاتر یا پایین تر از هزینه تولید قبلی آن خواهد بود، درصد بالاتری که سرمایه دار با استفاده از ابزارهای جدید پربارتر تولید استفاده کرده، به دست خواهد آورد متفاوت خواهد بود. اما امتیاز سرمایه دار ما زیاد دوام نخواهد آورد. سایر رقبای سرمایه دار نیز همان (نوع) ماشین ها، و همان تقسیم کار را در مقیاسی مشابه یا حتی بزرگتر به کار خواهند گرفت. در نهایت این به کارگیری آنقدر سراسری می شود که قیمت کتان نه تنها به زیر قیمت قدیمی خود، بلکه حتی کمتر از هزینه تولید جدید آن کاهش می یابد. بنابراین سرمایه داران در روابط متقابل خود، خود را در همان وضعیتی می بینند که قبل از به کارگیری ابزار تازه تولید قرار داشتند. و اگر با این وسایل امکان عرضه دو برابر کالا با قیمت قدیمی را داشته باشند، اکنون مجبورند دو برابر کالا را با قیمتی کمتر از قیمت قبلی ارائه دهند. با رسیدن به نقطه جدید، یعنی به هزینه جدید تولید، نبرد برای برتری در بازار باید از نو آغاز شود. تقسیم کار بیشتر و ماشین آلات بیشتر، نتیجه اش باز هم میزان بیشتری از تقسیم کار و ماشین آلات مورد بهره برداری خواهد بود. و باز رقابت همان واکنش را در برابر این نتیجه به بار می آورد.
تأثیر رقابت سرمایه داری بر طبقه سرمایه دار طبقه متوسط و طبقه کارگر
بنابراین می بینیم که چگونه روش تولید و ابزار تولید دائماً گسترده تر می شود، متحول می شود، چگونه تقسیم کار لزوماً به دنبال خود تقسیم کار بیشتر، استفاده از ماشین آلات به کارگیری ماشین آلات بیشتر، و کار در ابعاد وسیع، کار در ابعاد وسیع تر را بدنبال خواهد آورد. این قانونی است که پیوسته تولید سرمایه داری را از مسیرهای کهنه اش بیرون می کشد و سرمایه را وادار می کند تا به همان دلایلی که قبلا نیروهای کار را زیر فشار قرار داده، بیش از پیش آنها را زیر فشار قرار دهد. قانونی که به او مهلت نمی دهد و مدام در گوشش فریاد می زند. به پیش! به پیش! این قانون چیز دیگری نیست جز همان که از طریق نوسانات ادواری تجارت، به ناگزیر قیمت یک کالا را با هزینه تولید آن منطبق می کند. مهم نیست که ابزار تولیدی که یک سرمایه دار ممکن است به کار گیرد چقدر قدرتمند باشد، رقابت، به کارگیری آنرا عمومی خواهد کرد. و از لحظه ای که به طور کلی به کار گرفته شد، تنها نتیجه بهره وری بیشتر سرمایه او این خواهد بود که باید با همان قیمت، ۱۰، ۲۰، ۱۰۰ برابر قبل، تجهیزات به کار گیرد. اما از آنجایی که او باید بازاری شاید، ۱۰۰۰ برابر بیشتر از قبل پیدا کند تا بتواند با میزان فروش بیشتر، فروش به قیمت کمتر را جبران کند، از آنجا که در حال حاضر فروش بیشتر نه تنها برای کسب سود بیشتر، بلکه برای جایگزینی بهای تمام شده تولید ضروری است، (همانطور که مشاهده کردیم ابزار تولید مدام گرانتر می شود) و از آنجایی که این فروش گسترده تر نه تنها برای او، بلکه برای رقبای او نیز مسئله مرگ و زندگی است، بنابرین مبارزه قبلی باید دوباره آغاز شود، و هر چه ابزار تولید اختراع شده قدرتمندتر باشد، این جنگ خشونت آمیز تر است.
بنابراین تقسیم کار و بکارگیری ماشین آلات بازهم در مقیاسی عظیم تر آغاز می شود. قدرت ابزارهای تولیدی که به کار میروند هر چه باشد، رقابت میخواهد با کاهش دادن قیمت کالاها تا سطح قیمت تمام شده، میوههای طلایی این قدرت را از سرمایه سلب کند. به همان میزانی که در آن تولید ارزان می شود – یعنی به همان اندازه ای که می توان با یک مقدار نیروی کار مقدار بیشتری تولید کرد – یک قانون غیر قابل مقاومت، ارزان شدن بیشتر تولید، و فروش مقادیر هرچه بیشتر با قیمت های کمتر را الزامی می سازد. بنابراین سرمایه دار با تلاش های خود چیزی جز الزام ارائه محصولات بیشتر در همان زمان کارقبلی، در یک کلام، جز شرایط سخت تر برای به کارگیری سودآور سرمایه اش را به دست نخواهد آورد.
بنابراین، در حالی که رقابت، از طریق قانون هزینه تولید دائماً سرمایه دار را تعقیب میکند و هر سلاحی را که علیه رقبای خود میسازد، به سوی خود او بر میگرداند، سرمایه دار پیوسته با گسترش خستگی ناپذیر تقسیم کار بیشتر و به کارگیری ماشینهای جدیدتر، که گرچه گرانتر تمام می شود به او امکان می دهد که به جای اینکه صبر کند تا ماشینها در رقابت منسوخ شوند، تلاش می کند هرچه بیشتر در رقابت (پول) به دست آورد. حال اگر این تحرک تبآلود را آنگونه که در بازار کل جهان عمل میکند به تصور در آوریم، در موقعیتی خواهیم بود که بفهمیم چگونه رشد، انباشت و تمرکز سرمایه، تقسیم کار در جزئیات بیشتر، بهبود بیشتر ماشینهای کهنه و استفاده دائم از ماشینهای جدید را به دنبال خود می آورد- فرآیندی که بدون وقفه، با شتابزدگی تب آلود و به غول آساترین میزان جریان می یابد.
اما این شرایط که از رشد سرمایه مولد جدایی ناپذیرند، چه تاثیری بر تعیین دستمزد دارند؟ تقسیم کار بیشتر یک کارگر را قادر می سازد تا کار پنج، ۱۰ یا ۲۰ کارگر را انجام دهد. بنابراین رقابت بین کارگران را پنج، ده برابر یا بیست برابر افزایش می دهد. کارگران نه تنها با ارزانتر فروختن خود یکی بیش از دیگری، بلکه هر کدام با انجام کار ۵، ۱۰ یا ۲۰ نفر با هم رقابت میکنند. و مجبورند با تقسیم کار که توسط سرمایه ارائه می شود و مدام بهبود می یابد، رقابت کنند. علاوه بر این، به همان میزانی که تقسیم کار افزایش می یابد، کار ساده می شود. مهارت خاص کارگر بی ارزش می شود. او به یک نیروی تولیدی ساده و یکنواخت بدون انعطاف فیزیکی و ذهنی تبدیل می شود. کار او برای همه قابل دسترس می شود. بنابراین رقبا از همه طرف بر او فشار می آورند. علاوه بر این، باید به خاطر داشت که هر چه کار سادهتر، آسانتر آموخته شود، هزینه تولید آن هم کمتر است، هزینههای خرید آن کمتر میشود و دستمزدها به عنوان قیمت باید کمتر شود. زیرا مانند قیمت هر کالای دیگری، دستمزدها توسط هزینه تولید تعیین می شوند.
بنابراین، به همان ترتیبی که کار کمتر رضایت بخش و بیشتر کسالت آور می شود، رقابت افزایش مییابد و دستمزد کاهش مییابد. کارگر در پی آن است که با انجام کار بیشتر، حال یا از طریق ساعات بیشتری کار کردن، یا با انجام مقدار کارهای بیشتری در همان ساعات، مجموع دستمزد قبلی خود برای یک زمان معین را حفظ کند. از این رو، او خود از سر ناچاری با خواست خود، تأثیرات فاجعه بار تقسیم کار را چند برابر می کند. نتیجه این است که: هر چه او بیشتر کار کند، دستمزد کمتری دریافت می کند. و به همین دلیل ساده: هر چه بیشتر کار کند، بیشتر با همکارانش رقابت می کند، و بیشتر آنها را وادار می کند تا با او رقابت کنند و خود را در همان شرایط اسفناکی که او قرار دارد عرضه کنند. به طوری که در آخرین تحلیل، او به عنوان عضوی از طبقه کارگر با خود رقابت می کند.
ماشین آلات همین تاثیرات را در مقیاسهای عظیم تری ایجاد می کنند. آنها کارگران ماهر را به جای کارگران غیر ماهر، مردان را با زنان، بزرگسالان را با کودکان جایگزین می کنند، و در جاهایی که به تازگی به کار گرفته شده اند، توده های بزرگ کارگران را به خیابان ها پرتاب می کنند. و با تکامل بیشتر و امکان تولید بیشتر نیز همچنان، آنها را، گرچه در ابعاد کوچکتری، بیکار می کنند.
ما جنگ صنعتی سرمایه داران در میان خودشان را عجالتا ترسیم کردیم. این جنگ این خصوصیت ویژه را دارد که پیروزی در آن نه با سربازگیری بیشتر بلکه با مرخص کردن ارتش کارگران بدست می آید. ژنرال ها (سرمایه داران) با یکدیگر رقابت می کنند که چه کسی می تواند بیشترین تعداد سربازان صنعتی را مرخص کند. اقتصاددانان به ما می گویند، مطمئناً، آن دسته از کارگرانی که توسط ماشین آلات زائد شده اند، مکان های دیگری برای کار پیدا می کنند. آنها جرات ندارند مستقیما ادعا کنند که همان کارگرانی که اخراج شده اند در شاخه های جدید کار موقعیت هایی پیدا می کنند. حقایق در برابر این دروغ با صدای بلند فریاد می زنند. به بیان دقیق، آنها فقط میگویند که ابزار جدیدی برای اشتغال سایر بخشهای طبقه کارگر به عنوان مثال، برای آن بخش از نسل جوان کارگران که در شرف ورود به شاخه های صنعتی ای هستند که تازه منسوخ شده، پیدا خواهد شد. البته این برای کارگران معلول باعث رضایت بزرگی است. برای آقایان سرمایه داران، خون و عضله قابل استثمار تازه کم نخواهد بود، (از نظر) سرمایه داران مردگان می توانند مردگان خود را دفن کنند. به نظر می رسد این تسلایی بیشتر برای آسودگی خود سرمایه داران است تا کارگران آنها. اگر قرار بود کل طبقه کارگر مزدی توسط ماشین آلات نابود شود، چقدر برای سرمایه وحشتناک بود چرا که سرمایه بدون کار مزدی دیگر سرمایه نیست! اما حتی اگر فرض کنیم که همه کسانی که مستقیماً توسط ماشینآلات مجبور به ترک شغل میشوند، و همچنین همه نسلهای در حال رشدی که منتظر فرصتی برای اشتغال در همان شاخه صنعت بودند، واقعاً شغل جدیدی پیدا میکنند – آیا فکر می کنید که این استخدام جدید به اندازه کاری که از دست داده اند، دستمزد بالایی می دهد؟ اگر چنین می شد، با قوانین اقتصاد سیاسی در تضاد بود. ما دیدهایم که چگونه صنعت مدرن همیشه به جایگزینی مشاغل سادهتر و فرعیتر به جای مشاغل بالاتر و پیچیدهتر تمایل دارد. پس چگونه تودهای از کارگران که توسط ماشینآلات از یک شاخه صنعت بیرون رانده شدهاند، میتوانند به شاخهای دیگر پناه ببرند، مگر اینکه حقوق کمتری دریافت کنند؟ استثنایی که برای این قانون ذکر می کنند کارگرانی هستند که در ساخت ماشین آلات به کار گرفته می شوند. گفته می شود به محض اینکه در صنعت تقاضا برای ماشین آلات و مصرف بیشتر شود، تعداد ماشین آلات لزوما باید افزایش یابد. در نتیجه، همچنین ساخت ماشین آلات؛ و در نتیجه، استخدام کارگران در ماشین سازی، و کارگران شاغل در این شاخه از صنعت کارگران ماهر و حتی تحصیلکرده هستند. از سال ۱۸۴۰، این ادعا، که حتی قبل از آن تاریخ نیز تنها نیمی از واقعیت بود، تمام شباهتش به حقیقت را از دست داده است. زیرا امروزه متنوعترین ماشینها برای ساخت خود ماشینها در مقیاسی کاملاً گسترده مانند تولید نخ پنبه مورد استفاده قرار می گیرند، و کارگران شاغل در کارخانههای ماشینسازی میتوانند نقش ماشینهای بسیار احمقانه را در کنار ماشینهای بسیار هوشمندانه ایفا کنند. ماشین آلات اما به جای مردی که توسط ماشین اخراج شده است، کارخانه ممکن است سه کودک و یک زن را استخدام کند! و آیا قبلاً مزد این مرد کفاف سه کودک و یک زن را نمی داده است؟ آیا حداقل دستمزد برای حفظ و تداوم نژاد نباید کافی باشد؟ پس این عبارات مورد علاقه بورژوازی چه چیزی را ثابت می کند؟ اینها چیزی بیشتر از این را (ثابت نمی کند) جز اینکه که در حال حاضر زندگی کارگران چهار برابر بیشتر از گذشته برای تامین معاش یک خانواده کارگری صرف می شود. به طور خلاصه: هر چه سرمایه مولد بیشتر رشد کند، تقسیم کار و کاربرد ماشین آلات را بیشتر گسترش می دهد. هر چه تقسیم کار و استفاده از ماشین آلات بیشتر شود، رقابت بین کارگران بیشتر می شود، و دستمزد آنها با هم کاهش می یابد.
علاوه بر این از لایههای بالاتر جامعه به صفوف کارگران رانده می شوند. تودهای از کسبه کوچک و افرادی که بر اساس سود سرمایههایشان زندگی میکنند به صفوف طبقهی کارگر نزول میکنند، و کاری جز دراز کردن دست خود در کنار بازوان کارگران نخواهند داشت. بنابراین جنگل دستهای دراز شده، که برای کار گدایی میکنند، روز به روز ضخیمتر میشود، و خود دستها هر چه لاغرتر میگردد. تولیدکننده کوچک بدیهی است که نمی تواند در مبارزه ای که اولین شرط موفقیت در آن تولید در مقیاسی بزرگتر است دوام بیاورد. بنابرین وضعیت تولیدکنندگان کوچک و در نتیجه افزایش تعداد نامزدهای پرولتر شدن روشن است – اینها نیاز به توضیح بیشتری ندارد.
در نهایت، در همان مقیاسی که در آن، سرمایهداران از طریق حرکتی که در بالا توضیح داده شد، مجبور میشوند تا از ابزارهای تولید غولپیکر موجود در مقیاسی روزافزون استفاده کنند و برای این منظور، تمام منابع اصلی اعتباری خود را به جریان بیندازند، به همان اندازه زلزلههای صنعتی را افزایش میدهند که در میان آنها، دنیای تجاری تنها با قربانی کردن بخشی از ثروت، محصولات و حتی نیروهای تولیدیاش در پای خدایان دنیای زمینی، میتواند خود را نگه دارد – بحران ها دائمی تر می شوند، خشونت بارتر می شوند،
حتی اگر تنها به این دلیل باشد که با همان اندازه ای که در آن انبوه محصولات و بنابراین نیاز به بازارهای وسیع افزایش می یابد، به همان اندازه بازار جهانی کوچکتر می شود. بازارهای هر لحظه کمتری باقی مانده است که مورد بهره برداری قرار گیرند، زیرا هر بحران قبلی بازاری را که تاکنون تسخیر نشده یا به طور سطحی استفاده شده بود، به تسخیر تجارت جهانی در آورده است.
اما سرمایه نه تنها با کار زندگی می کند، در لحظه هیجان و وحشی شدن نیز مانند ارباب اشرافی، اجساد بردگان خود را با خود به گور می برد، کارگرانی که در شمار زیاد در بحران ها نابود می شوند. بنابراین می بینیم که اگر سرمایه به سرعت رشد کند، رقابت در میان کارگران با سرعت بیشتری رشد می کند – یعنی ابزار اشتغال و امرار معاش طبقه کارگر با سرعت بیشتری کاهش می یابد. اما، با وجود این “رشد سریع سرمایه، مساعدترین شرط برای کار مزدی است”.