با اعلام کمیپن بوسه جرم نیست از جانب مینا احدی دو گروه در مخالفت بمیدان آمدند. گروه اول طرفداران حکومت و یا اپوزیسیون مذهبی حکومت، از حزب الهی تا مجاهد و دوخردادیها و غیره هستند و گروه دوم فعالینی که خود را چپ و کمونیست مینامند. تکلیف گروه اول روشن است. بوسه ممنوع حاصل فرهنگ کپک زده آنهاست و کمپین بوسه جرم نیست همین متحجرین و حکومتشان را هدف قرار گرفته است و اینها طبعا به دفاع از خود برخاسته اند. اما گروه دوم با گروه اول “مرزبندی” دارد و دلایل یا در واقع توجیهات دیگری هم دارد. اینها با کمپین بوسه جرم نیست مخالفند چون خود را طرفدار کارگر میدانند. چون معتقدند کارگر مسائل مهمتری دارد. معتقدند بوسه امری لوکس، حاشیه ای و بی ربط به طبقه کارگر است. میپرسند چرا برای افزایش دستمزدها کمپین براه نمی اندازید؟ برخی از این دوستان معتقدند اصلا کمپین کردن کار نهادهای عام المنفعه است و نه احزاب! بعضی هم معتقدند کل قضیه توطئه وزارت اطلاعات برای منحرف کردن اذهان عمومی و مبارزه طبقه کارگر است.
پشت همه این تئوری بافی ها احساس و همدلی عمیقی با فرهنگ شرقزده و اسلامزده بویژه در نگاه به رابطه زن و مرد نهفته است. یکی با اتکا به قرآن و احکام و اخلاقیات کپک زده اسلامی بوسه را ممنوع اعلام میکند و دیگری با اتکا به طبقه کارگر کمپین علیه جرم بودن بوسه را ممنوع اعلام میکند! احساس و امرشان یکسان است، توجیهاتشان فرق میکند.
ابتدا باید پرچم و در واقع بهانه طبقه کارگر را از دست این چپ شرقزده درآورد. از نظر این چپ کارگر یک طبقه اجتماعی نیست، بلکه یک صنف است. درست همانطور که بورژوازی به طبقه کارگر نگاه میکند، اینان نیز کارگر را صنفی می بینند که حداکثر مجازست در مورد شرایط فروش نیروی کار چانه بزند و یا اعتراض کند. جمهوری اسلامی مبارزه سیاسی را برای کارگران ممنوع اعلام کرده است و دوستان ما کمپین برای مسائل “غیر کارگری” را. یک موضع است در دو بسته بندی.
این تنزل دادن طبقه کارگر به صنف در دو وجه خود را نشان میدهد:
١- جنبه اول اینکه کارگر گویا فقط در کارخانه و در تولید حضور دارد و بس. نه از حجاب و آپارتاید جنسی و ستمکشی زن در رنج است و نه از سنگسار و قوانین قصاص و نه از بیحقوقی های سیاسی و اجتماعی و نه از ستم به اقلیتهای منسوب به ملیتها و مذاهب مختالف و نه از بی حقوقی کودک و نه از تخریب محیط زیست و نه از تبعیض علیه همجنسگرایان و رنگین کمانی ها و نه اصولا از هیچ مساله ای که مستقیما به تولید و استثمار مربوط نباشد. گوئی مصائب گریبانگیر جامعه به کارگر ربطی ندارد. ظاهرا کارگر نه زن است و نه فرزندانش به مدرسه میروند و نه همجنسگرا است و نه بعنوان بهائی و سنی و افغانستانی تحت ستم است و نه اصلا خارج از کارخانه و بعنوان یک شهروند درد و رنج و مساله ای دارد. در این دیدگاه کارگر وجود و حضور و هویت اجتماعی ندارد بلکه صنف تولید کننده است، برده مزدی است که میباید حداکثر برای افزایش دستمزد و حق تشکل و دیگر خواستها صنفی اش مبارزه کند و بس! بقیه مسائل یا اصلا به او مربوط نیست و یا فرعی و حاشیه ای است، باندازه مسائل صنفی اهمیت ندارد، و اگر در جامعه و در افکار عمومی مطرح شد حتما توطئه ای در کار است که مسائل مهم کارگری را تحت الشعاع قرار بدهند! در این دیدگاه کارگر بعنوان شهروند، کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی، کارگر بعنوان یک مدعی سیاسی کلا غایب است. عینا همان درک و تلقی ای که بورژوازی از کارگر دارد.
تنها در این کمپین علیه بوسه نیست که ما این چپ بورژوائی را در مقابل خود می بینیم. با همین نوع توجیهات با کمپین علیه سنگسار هم مخالف بودند. مخالفین کمپین بوسه جرم نیست همانها هستند که کمپین نجات سکینه محمدی آشتیانی از سنگسار را، کمپین موفقی که بین المللی شد و به لغو حکم سنگسار سکینه و کنار گذاشتن عملی سنگسار در ایران منجر شد، نیز با همین نوع توجیهات تخطئه کردند. همانها که در سال ٥٧ اولین اعتراض توده ای به حجاب اجباری را اعتراض زنان شمال شهری نامیدند و در سال ٩٦ حرکت دختران خیابان انقلاب را امر کارگران ندانستند. و در ٨ مارسها نیز از شعار مزد برابر در ازای کار برابر فراتر نمیروند. این همان چپی است که با جنبش اکس مسلم ، که به حرکتی جهانی بدل شده و از جانب اته ئیستها و روی گردانان از اسلام در بسیاری از کشورهای اسلامزده با استقبال روبر شده است، مخالف است و در مقابلش می ایستد. آخرین شاهکار این چپ بورژوائی مخالفتش با کمپین علیه کرونا و فعالیت ستاد مقابله با کرونا، با این توجیه مشعشع است که یک نهاد و فعالیت خیریه ای است. جمهوری اسلامی خودش عامل اصلی فاجعه کرونا در ایران بوده است و کرونا را به مساله ای سیاسی- امنیتی بدل کرده است اما چپ شرقزده نه تنها به مقابله برنمیخیزد بلکه مبارزه در این جهت را هم غیر سیاسی و خیرات اعلام میکند. وقتی امر و احساستان شرقزده و اسلامزده باشد در سیاست هم خواسته ناخواسته با حکومت اسلامی همسو میشوید.
٢- خصوصیت دوم دیدگاهی که طبقه کارگر را به صنف تنزل میدهد ، ندیدن نقش و موقعیت طبقه کارگر بعنوان نجات دهنده کل جامعه است. کارگر نه تنها خود بعنوان یک طبقه اجتماعی از انواع تبعیضات و بی حقوقی ها و مصائب در رنج است بلکه نمیتواند از این مصائب رها شود مگر اینکه کل جامعه را رها کند. این حکم پایه ای بر این واقعیت مبتنی است که در عصر ما ریشه همه مصائب و تبعیضات اقتصادی و سیاسی و حقوقی و ملی و قومی و مذهبی و جنسیتی و غیره و غیره نظام سرمایه داری است و برای رهائی کل جامعه باید نظام بردگی مزدی را برانداخت. این واقعیت را مانیفست کمونیست اعلام کرد و امروز حقانیت این حکم در شعار و گفتمان فراگیر نود و نه درصدی ها در برابر یک درصدی ها بیش از همیشه خود را نشان میدهد.
ضرورت و مطلوبیت حزب طبقاتی کارگران دقیقا از اینجا نشات میگیرد. حزب کمونیستی سازمانی است که طبقه کارگر برای نجات جامعه میسازد. حزب نماینده و بلندگوی طبقه کارگر رو به جامعه است. مبارزه برای افزایش دستمزد و حق تشکل و دیگر خواستهای ویژه طبقه کارگر امر همیشگی و اساسی هر حزب کمونیست است اما محدود ماندن در چهارچوب این مبارزه نمیتواند استثمار و کار مزدی را بر بیاندازد. برای رسیدن به این هدف طبقه کارگر باید به سیاست پا بگذارد، باید جامعه را علیه طبقه حاکم بسیج کند و بمیدان بیاورد و دقیقا به همین دلیل به حزبی احتیاج دارد که در مبارزه نه تنها علیه استثمار بلکه علیه بی تامینی اقتصادی و علیه فقر و فلاکت همگانی، و علیه مذهب و بیحقوقی زن و آپارتاید جنسی و حجاب و تحجر فرهنگی و هر تبعیض و نابرابری دیگری پیشتاز و در صف مقدم باشد. نود و نه درصدی ها میتوانند و باید زیر پرچم نقد طبقاتی طبقه کارگر علیه همه مصائب و تبعیضات متحد و متشکل بشوند و علیه حاکمیت یک درصدیها بمیدان بیایند. چپ بورژوائی اساسا این را نمیفهمد چون کارگر را از جامعه و از سیاست کنار گذاشته است. اگر در جنبه اول چپ بورژوایی کارگر را از جامعه خط میزد اینجا از سیاست خط میزند. و این دو کاملا به هم مربوط اند. وقتی میگویند ممنوعیت بوسه یا حکم و مجازات سنگسار و یا مقابله با کرونا و یا مبارزه علیه حجاب به کارگر مربوط نیست در واقع اعلام میکنند سیاست به کارگر مربوط نیست. این چپ در بهترین حالت از سندیکالیسم و آنارکو پاسیویسم سر در می آورد و این در جامعه ای مثل ایران که حتی آواز خواندن زنان و رقصیدن و شاد بودن سیاسی است عملا یعنی تقویت جمهوری اسلامی.
کارگران و توده مردم در خیابان و با شعارهای کوبنده و فراگیر از جمله “منزلت معشیت حق مسلم ماست” جواب این چپ بورژوائی را فی الحال داده اند. ممنوعیت بوسه، مثل ممنوعیت شادی و ممنوعیت آواز و ممنوعیت روابط آزادانه بین زن و مرد مصداق بارز نفی منزلت انسانها است. چپی که دفاع از منزلت انسانی را از مبارزه کارگر خط میزند، از معیشت او نیز نمیتواند دفاع کند.
٢٨ مه ٢٠٢٠
اینرا هم بخوانید
حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل، اوضاع به کدام سمت میرود؟ حمید تقوایی
حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل، اوضاع به کدام سمت میرود؟دو سئوال از حمید تقوایی …