مقدمه
در تاریخ معاصر ایران، کمتر جنبشی را میتوان یافت که مثل حزب توده در فکر، ترجمه و ادبیات تأثیر گذاشته باشد. اگرچه حزب در سیاست شکست خورد و سرکوب شد، اما در فرهنگ و ادبیات، نفس تازهای به زبان فارسی داد. بعد از سقوط رضاشاه و کمی باز شدن فضای جامعه، حزب توده نه فقط صدای مردم عادی شد، بلکه باعث شد ایرانیان با ادبیات و فکرهای نوین جهان آشنا شوند.
قبل از حزب توده، بیشتر ادبیات فارسی دربارهی احساسات شخصی، عاشقانهها و شکوههای سنتی بود. اما با آمدن حزب و ایدههای عدالتخواهانه و انسانی، موضوعاتی مثل فقر، کار، آزادی و ظلم اجتماعی وارد شعر و داستان شدند. از این تحول، نوعی «واقعگرایی اجتماعی» شکل گرفت که مسیر شعر و داستان فارسی را تغییر داد. نویسندگانی مثل بزرگ علوی، احسان طبری، سیاوش کسرایی و بهآذین با الهام از آموزههای سوسیالیستی و دغدغههای مردم، آثاری خلق کردند که هم درد جامعه و هم امید آن را نشان میدادند.
اهمیت حزب توده فقط در آثار نویسندگانش نبود، بلکه در ایجاد یک فکر تازه فرهنگی هم بود؛ فکری که هنر را مسئول میدانست، شاعر را متعهد و ادبیات را وسیلهی آگاهی مردم. به خاطر همین فکر بود که ترجمهی آثار جهانی در ایران بیشتر شد و ادبیات از دست دربار و خواص بیرون آمد و به مردم رسید.
این مقاله در سه بخش است: اول تأثیر حزب توده بر ادبیات و فرهنگ قبل از ۱۳۳۲؛ دوم واقعگرایی اجتماعی در آثار نویسندگان و شاعران حزب؛ و سوم ادامهی این میراث در ادبیات مردمی بعد از سرکوب حزب.
واقعگرایی اجتماعی و ادبیات حزب توده
با شکلگیری حزب توده، جامعه تازه از دوران سخت رضاشاه بیرون آمده و با فقر، جنگ و بیسوادی روبهرو بود. در آن زمان، بیشتر شعرها و داستانها دربارهی عشق و احساسات شخصی بود، اما نویسندگان و شاعران نزدیک حزب مسیر تازهای باز کردند: آنها معتقد بودند ادبیات باید واقعیات زندگی مردم و رنج آنها را نشان دهد.
این نگاه بعداً «واقعگرایی اجتماعی» نام گرفت؛ ادبیاتی که زندگی واقعی مردم، فقر و ظلم را نشان میدهد و در عین حال امید و آگاهی به مردم میدهد. در این دوره، بزرگ علوی با رمانهایی مثل چشمهایش زندگی مردم عادی را روایت کرد و سیاوش کسرایی در شعرهایی مثل آرش کمانگیر از آزادی، رنج و فداکاری گفت.
یکی دیگر از کارهای مهم حزب، ترجمهی آثار جهانی بود. اعضای فرهنگی حزب دهها کتاب از نویسندگان روس، فرانسه و آلمان را به فارسی ترجمه کردند و مردم را با نویسندگانی مثل تولستوی، بالزاک و داستایوفسکی آشنا کردند. همچنین نشریاتی مثل دنیا و مردم مقاله، داستان و نقد چاپ میکردند که واژهها و مفاهیمی مثل «زحمتکش»، «طبقه کارگر» و «هنر برای مردم» را وارد زبان روزمره کردند.
به این ترتیب، حزب توده با ادبیات کاری شبیه رسانههای امروز کرد: آگاهی دادن به مردم و تبدیل هنر به ابزاری برای بیداری اجتماعی.
از ادبیات حزبی تا ادبیات مردمی
بعد از سرکوب حزب توده در سال ۱۳۳۲ و دستگیری اعضا، فعالیت رسمی حزب تمام شد، اما فکر و فرهنگش ادامه پیدا کرد. خیلی از نویسندگان جوان، حتی اگر عضو حزب نبودند، دلشان با مردم و عدالت اجتماعی بود و همان راه را ادامه دادند.
شاعرانی مثل احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سیاوش کسرایی، و نویسندگانی مثل احمد محمود و محمود دولتآبادی، وارث همان فکر اجتماعی بودند. احمد شاملو در شعرهایش صدای مردم شد و دربارهی درد، آزادی، عشق و رهایی حرف زد. احمد محمود با رمانهایی مثل همسایهها زندگی واقعی مردم جنوب را نشان داد و دولتآبادی در کلیدر زندگی روستاییان و دهقانان را با دقت روایت کرد. این نویسندگان دیگر شعار نمیدادند؛ با هنرشان وجدان بیدار جامعه شدند.
تأثیر حزب توده فقط در ایران نبود. در کشورهای همسایه مثل افغانستان، تاجیکستان، هند و مصر، جنبشهای چپ و عدالتخواه از تجربهی فرهنگی حزب الهام گرفتند. به این ترتیب، راهی که حزب شروع کرده بود، به جریان فرهنگی منطقهای تبدیل شد: راهی برای بیان درد مردم با زبان هنر.
این میراث هنوز در شعر و ادبیات امروز ایران دیده میشود و در جنبشهایی مثل «زن، زندگی، آزادی» پژواک دارد.
شمی صلواتی
شاعر، نویسنده و کنشگر اجتماعی
روزنه rowzane خبری – تحلیلی