اقای صلواتی شما در زندگیتان مسجد  رفتی؟ نه،هزگز پا تو مسجد نگذاشتم- شمی صلواتی

*بزرگترین خوش‌بختی، زمانی رقم خورد که از مسجد بیرونم انداختند. با یک سیلی و- چندفوش آبدار، 《سال۱۳۵۶ بود》
در آن زمان هنوز ۱۳ سال داشتم
جرم که مرتکب شده بودم جرم بزرگی نبود
بدون هيچ قصد و غرضي، جای آخوند مسجد (ملا عارف) نشسته بودم فکر کردم جای خوبیه….
همین باعث کنجکاویم شد تا با هزاران سوال به دنیا بزرگ دانش برای انسان شدن گام بردارم

از آن تاریخ ۴۵ سال می گذرد تا به امروز وارد هیچ مسجد نشدم بجز دو مورد، آن‌هم اتفاقی، و نه به قصد عبادت…..

*بار دوم در اهواز بود که کارگری می کردم فکر کنم ۱۷ سالی داشتم
هوای گرم اهواز و خستگی کار وادارم کرد تا وارد یک مسجد سر نبش خیابان نادری شوم خیلی خسته بودم گوشه‌ی دنج گرفتم، خوابیدم، یک چرت کوتاه زدم، مسجد کولر گازی داشت خنگ بود…..
بیدارم کردند گفتن بلند شو از مسجد برو بیرون،
گفتم چرا؟ مگر کار بدی کردم که مسجد آمدم
گفتن غیر شرعی خوابیدی،
گفتم بی خیال خانه خداست منم بند او هستم گفتن برای تو که مثل الاغ سر انداختی پایین و،آمدی تو، دراز کشید و بی اعتنا به جاج آقا که سرگرم گفتن حدیث بود،
گفتم باشه من که چیزی نگفتم او مشغول نصیحت بود من یک چرت خواب زدم اینکه اشکال شرعی ندارد،
بعد هم باید به سر کاربرگردم!
دو نفر بودند یکی‌شان گفت بی شعور هیچی حالیش نیست دوتایی دستانم را گرفتند به سوی در هدایتم کردند البته بیرون انداختند…

*بار سوم تو خاک عراق در یک شهرک به نام برزنجه بود که مشکل دستشویی داشتم و به همین دلیل رفتم تا از دستشوئی مسجد استفاد کنم استفاد هم کردم موقع خارج شدن دیدم هر جا پا گذاشتم میشورند!
برگشتم تا چیزی بگم، یک مرد میان سال جلوم را گرفت و با حالت عصبی گفت برو بیرون،
نمی ببینی که جا پاها تو نجس را میشوریم
گفتم چرا جای‌ پا من،
گفتند چون گاور!(ارمنی)هستی ناخودآگاه دست بردم برای بند شلوارم تا ثابت کنم گاور نیستم چند نفر افراد جمع شدند حالت عجبی پیدا کردن چند نفری دست و پایم گرفتند و از مسجد انداختم بیرون….

*من از دین و مذهب، مذهبیون دور شدم خیلی دور، آنقدر دور، که بخاطر مرگ عزیزانم هم هرگز پا تو مسجد نگذاشتم
امروز به همین دلیل قدردان آن آخوند بی شعور وبی رحمی هستم که با سیلی از مسجد بیرونم انداخت کمک بزرگی که باعث شد من دین و خانه جهل را بشناسم و از آن فاصله بگیرم و هیچ وقت جمهوری اسلامی و پادوان شان را برسمیت نشناختم

اینرا هم بخوانید

زنده یاد رامین فاتحی- شمی صلواتی

سالروز کومه له بود که در «کلن»با «رادا» خواهر زنده‌ياد«رامین فاتحی»آشنا و هم‌صحبت شدیم.رادا «زندانی …