ضرورت بعضی توافقات بین احزاب سیاسی در شرایط بحرانی

یک نمونه تاریخی از یک توافق مشترک

در جنگ جهانی دوم ارتش آلمان کشور نروژ را اشغال کرد و تا شکست آلمان در جنگ در سال 1945 در این کشور ماند. نروژ در آن دوران یکی از کشورهای فقیر اروپایی بود. هنوز دولت رفاه تشکیل نشده و نفتی که در رشد و رفاه نروژ نقش اساسی داشت، کشف نشده بود. پروسه کشف و بعدها تولید و فروش نفت نروژ از سال 1960 شروع شد.

اما مشقاتی که مردم نروژ در دوران قبل و  هنگام جنگ جهانی دوم از لحاظ سیاسی و اقتصادی متحمل شده بودند، زمینه توافقی عام در چند زمینه را بین احزاب سیاسی آنزمان نروژ بوچود آورد. توافقی که در تاریخ نروژ به برنامه مشترک  (  Fellesprogram )  معروف شده است.

در طول جنگ جهانی دوم در نروژ جنبش مقاومت علیه اشغال نازیها شکل گرفت که یکی از ستون اصلی آن جنبش مقامت که به عملیاتهای نظامی مهمی هم دست زدند، کمونیستهای نروژ بودند. در طول جنبش مقاومت علیه نازیها در آن کشور احزاب سیاسی مختلف با برنامه های گوناگون با هم همکاری کرده و ایده همین همکاری بود که به تصویب برنامه ی مشترک بین احزاب مختلف برای دوران بعد از جنگ انجامید.

احزابی که پای برنامه مشترک را عبارت بودند از نمایندگان احزاب حزب کارگر، حزب دهقانان، حزب راست، حزب چپ، حزب مسیحی مردم، که حزب کمونیست نروژ هم به آن اتحاد حول برنامه مشترک می پیوندد.

«برنامه مشترک» به خطوط و جهتگیریهای اصلی را مشخص و احزاب فوق را جهت بازسازی کشور و ساختن یک کشور دمکراتیک ملزم کرده بود. یعنی پیروی از مفاد برنامه مشترک برای احزاب مذکور الزام آور بوده است.

«برنامه مشترک» چهارچوب بازسازی کشور و رشد آینده کشور و همچنین مسائلی در عرصه های اقتصادی و سیاسی نظیر حق کار و از بین بردن نابرابهای اجتماعی را در دستور گذاشت که دولت را موظف میکرد تا برای بهبود ستاندارد زندگی مردم، مبارزه علیه بیکاری، دستیابی به امنیت اجتماعی مردم که در سیستم بیمه ها خود را بیان کرد، سیاستهای عملی اتخاذ کرده و تعهد به آن چهارچوب مورد توافق قرار گرفته، برای احزاب چپ و راست نروژ الزام آور بود.

در دوران بعد از جنگ و مشخصا در دهه 1950 برنامه اقتصاد برنامه ریزی شده به سرانجام رسیده و در اوایل 1960 کشف و سپس استخراج نفت اتفاق می افتد که تسریع رشد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نروژ تاثیر فراوانی داشته و دولت رفاه نروژ شکل میگیرد.

بحث در مورد دولت رفاه، نفاط مثبت و منفی دولت رفاه، و همچنین بحث در زمینه نقاط مثبت و منفی برنامه مشترکی که احزاب سیاسی نروژی بر روی آن به توافق میرسند، موضوع بحث جداگانه ای است که وارد شدن به این موضوعات، ما را از اصل بحثی که این مقاله تعقیب میکند، دور میکند.

اما با این وجود ذکر چند نکته ضروری است تا موجبی برای سوء برداشت نگردد.

برنامه مشترک مورد اشاره، توافقی بین احزاب سیاسی وقت نروژ برای عبور از یک وضعیت مشخص و رسیدن به سطح دیگری از شرایط کاری بود. روشن است که هم برنامه ی مشترک و هم دولت رفاه به معنی «سوسیالیسم» نبودند، بلکه برنامه ها و همکاریهایی بین احزاب سیاسی در چهارچوب نظام سرمایه داری بودند. اما همین توافقات حاصله شرایط نروژ را از یک کشور فقیر به یک کشور پیشرفته و صنعتی سرمایه داری با سیستم بیمه ها (دولت رفاه) برای چند دهه متحول کرد که هنوز هم تاثیرات آنزمان آن توافقات در دنیای جهانی شدن سرمایه (گلوبالیزاسیون) از بین نرفته است. علیرغم اینکه تحولات زیادی روی داده است و از نظر تئوریک «دولت رفاه velferdsstaten » جای خود را به «جامعه رفاه  velferdssamfunnet » داده است، نکته ای که چرخش کشور نروژ از اقتصاد دولتی برنامه ریزی شده را بسوی اقتصاد خصوصی منطبق با تعرض سرمایه داری بازار آزاد از دهه 1980 به اینسو را نشان میدهد. یکی از تفاوتهای خیلی بارز این تحول از دولت رفاه به جامعه رفاه اینست که در دولت رفاه این دولت بود که مسئولیت فراهم کردن رفاه فرد در جامعه را بعهده داشت. دولت در زمان دولت رفاه موظف بود تا همه نیازمندیهای اقتصادی و رفاهی شهروندان جامعه را تهیه کند. این نیازمندیها از مسئله مسکن تا کار و بیمه های بیکاری، دوران مریضی، و بیمه های مربوط به کودکان و رقم زیادی دیگری که زندگی شهروندان نروژ را تسهیل کرده و برای آن ستاندارد رفاهی معینی را بوجود می آورد، که در دوران تعرض سرمایه داری بازار ازاد همین مقوله دولت به جامعه رفاه متغییر شده به این معنی که رفاه افراد مستقیما به درجه ثروتمندی افراد منوط شده است و مسئولیت دولت به نسبت دوران دولت رفاه خیلی کم شده است. تحول از دولت رفاه به جامعه رفاه عقب گردی در جامعه نروژ بود که علتش تعرض و توفق  بخش خصوص سرمایه علیه بخش دولتی آن در یک پروسه تاریخی است. «جامعه رفاه» ترمینولوژی منطبق شده با سرمایه داری بازاری آزاد است، که در آن ثروتمندی یا فقر شهروندان است که تعیین میکند درجه رفاه آنان تا چه اندازه باشد… .

با وجود چرخش به راست جامعه و احزاب سیاسی در نروژ و علیرعم تعرض به دستاوردهای زیادی که جامعه نروژ بعد از جنگ جهانی دوم کسب کرد، که مستقیما حاصل مبارزات طبقه کارگر در یک پروسه ی تاریخی بوده است، اما هنوز سرمایه داری نروژ موفق نشده به تمامی سیستم بیمه ها را از بین ببرد.

مطالعه  انتقادی این موضوعات برای کسب و استفاده از تجارب کشورهای دیگر برای طبقه کارگر ایران لازم است.

 

نکاتی برای رفع سوء تفاهم احتمالی

ذکر این نکات به این دلیل لازم است تا مضمون این مقاله با این قضاوت مواجه نشود که من سازش طبقاتی و راه حل سرمایه دارانه را ارائه داده ام. به هیچوجه.

من بعنوان یکی از مبارزین راه سوسیالیسم در ایران در این مقاله تلاش دارم تا راه عبور از این شرایطی که تظاهراتهای توده ای علیه جمهوری اسلامی تقریبا همه شهرهای بزرگ ایران را فرا گرفته است، به نفع توده های کارگر و زحمتکش تاکید کرده و نقش احزاب سیاسی برای کمک به تظاهراتهای توده ای علیه جمهوری اسلامی را  یادآور شوم. کمک شود تا این تظاهراتهای توده ای با استقامت و پیروزمند به انتها برسند. کمک شود تا مبارزه علیه گرانی و فساد جمهوری اسلامی به عرصه مبارزه سیاسی علیه کل سیستم و علیه کل سرمایه و سرمایه داران و دولت آنان، ارتقاء داده و موضوع قدرت سیاسی کشور و شکل و نحوه اداره امور جامعه در عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به موضوع روز مردم معترض و به جان آمده تبدیل شود.

نظام و سیستمی که تحت آن اکثریت کارگران و زحمتکشان میتوانند به آسایش رسیده و از زندگی انسانی برخوردار باشند، سوسیالیسم است، سوسیالیسم از پایین.  سوسیالیسمی که شکل سیاسی آن حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان است و انقلاب اجتماعی علیه سرمایه داری شکل رسیدن به هدف سوسیالیسم است. مبارزه برای سوسیالیسم مفهوم های آگاهی و سازمانیابی طبقه کارگر در مقیاس میلیونی را بعنوان ضرورتهای مورد تاکید برجسته میکند که باید داشت. آگاهی طبقاتی و سازمانیابی خود طبقه نقش کلیدی در رابطه با حرکت بسوی سوسیالیسم ایفاء میکند.

 

تاریخ ایران تاریخ استبداد و سرکوبگری

تاریخ ایران تاریخ حکومتهای مستبد، دیکتاتور و سرکوبگر بوده است که در طول تاریخ با تحمیل بی حقوقی بر مردم و ایجاد فضای خفقان و سرکوب، از سوی به ثروتهای بیکران خود افزوده اند و از سوی دیگر جامعه ایران را در شرایط عقب مانده و بی حقوقی شهروندان نگه داشته اند.

به این اعتبار مردم ایران از تجارب کافی تحزب و سازمانیابی برخوردار نبوده اند. در یک پروسه تاریخی طبقا مقاطعی بوده است که جامعه به آزادیهای سیاسی دست یافته اما حکومت مستقر شده فوری فضای از خفقان و سرکوب ایجاد کرده که دستاوردهای بدست آمده قبلی مبارزات و انقلابات را هم پس گرفته اند. از خصوصیات حکومتهای مستنبد شاهی و اسلامی سرکوب اعتراضات و بی حقوق کردن مردم و کارگران بوده است.

طبقه کارگر ایران هنوز صاحب تشکل سراسری خود نیست که این طبقه بعنوان طبقه از طریق تشکل طبقاتی و اجتماعی خویش بتواند در معادلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران نقش سازمانیافته ایفا کند. این یک کمبود اساسی جنبش ماست.

احزاب سیاسی هژمونیک طلب و انحصار طلب

پا به پای تاریخ تحمیل سرکوب و خفقان به جامعه ایران از سوی حکومتهای مستبد شاهی و اسلامی، فرهنگ منطبق با این استبداد در بین لایه های اجتماعی و احزاب سیاسی در اپوزیسیون هم رسوخ کرده و گسترده شده است.

بطور کلی بدلیل عدم تجربه فضا و کشور دمکراتیک و متکی به آراء مردم بعنوان تصمیم گیرنده اصلی، فرهنگ دیالوگ و همکاری بین احزاب و توافق بر سر مهمترین نکات یا مسائلی که میتواند بر روند تحول اوضاع به شیوه مثبت تاثیرگذار باشد، با موانع نانوشته ی متعددی روبرو است.

احزاب سیاسی هرکدام در صدد کسب هژمونی حتی بر احزاب دیگر هستند. و این حزب محوری بدون توجه به نیازمندیهای شرایط جهت عبور از یک وضعیت بحرانی به یک وضعیت مطلوب مبارزه طبقاتی، نشانی از درعلطیتدن به سکتاریسم سازمانی است، سازمانها و احزابی هم که اکثرا از بستر اصلی فعالیتهایشان در جامعه بیش از سه دهه است که کنده شده اند.

سکتاریسم حزبی، توجه نکردن به نیازهای واقعی جنبش سبب میشود تا حاشیه ای گری احزاب سیاسی ادامه یافته و جنبش اعتراضی در فقدان آنها ادامه یابد. سرنوشت نهایی به کجا منتهی میشود را نمیتوان با اراده گرایی و آرزوها تعیین کرد. توازن قوای طبقاتی و آگاهی معترضین و به پا خواستگان و داشتن تصویری روشن هرچند کلی از آنچه میخواهند بدست آورند،  میتواند در آینده جنبش اعتراضی توده های جان به لب رسیده از جمهوری اسلامی را تعیین کننده باشد.

به دلایل زیادی لازم است که احزاب سیاسی و بویژه احزاب چپ و کمونیست در نگرش سیاسی خود انعطافهای لازمه برای گفتگو و همکاری و توافق روی نکات اساسی و کلی با دیگرانی که اهداف آنها را ندارند و مثل آنها نمی اندیشند، بوجود آورند.

 

در رابطه با کشور ایران میتوان از تجربه تاریخی نروژ استفاده کرد

تردیدی در این نیست که استفاده از تجارب تاریخی بصورت یکا یک و عینا ممکن نیست. زیرا زمان و مکان و تحولات و مردمان و تاریخ آنها متفاوت است. اما استفاده از تجارب یک کشور در یک شرایط تاریخی از سوی یک کشور دیگر در دورانی دیگر با ویژه یهای به کلی متفاوت میتواند اشکال دیگری منطبق با اوضاع ایران داشته باشد. با این حال میتوان نکاتی را استنتاج کرد با تلاش کرد آنرا با شرایط امروز ایران انطباق داد.

احزاب سیاسی و بویژه احزاب کمونیست، چپ و آزادیخواه می توانند کمک کننده تداوم و موفقیت اعتراضات و قیام های توده ای علیه جمهوری اسلامی باشند.

شرایط امروز ایجاب میکند که احزاب سیاسی در اپوزیسیون در چند نکته ی پایه ای توافق داشته باشند. اگر برای کشور ایران یک برنامه مشترک قائل باشیم، مفاد آن برنامه مشترک کدامند؟

به نظر من تمرکز و توافق عملی و سیاسی احزاب سیاسی ایرانی روی چند نکته میتواند به جنبش توده ای فعلی علیه جمهوری اسلامی کمک کند.

مفادی که برنامه ی مشخص هیچ جزبی را زیرسوال نمیبرد و فعالیت هر حزبی برای اهدافش را خدشه دار نمیکند. هر حزبی میتواند برای حصول اهداف مبارزاتیش مبارزه مستقل و حزبی خود را ادامه دهد. آن یکی نافی این یکی نیست.

اگر بخواهیم از تجارب تاریخی استفاده کنیم، میتوان برای کشور ایران گفت که اگر احزاب سیاسی در اپوزیسیون و بویژه چپ و کمونیست، روی نکات زیر به توافق سیاسی و عملی برسند و آنرا اعلام کنند، تاثیر مثبتی روی کل جنبش توده ای علیه جمهوری اسلامی گذاشته اند:

  • برسیمت شناسی ازادیهای سیاسی و آزادی فعالیت سیاسی احزاب
  • برسمیت شناسی حق تشکل کارگران
  • برسمیت شناسی حق مردم برای تعیین سرنوشت خویش
  • ازادی کلیه زندانیان سیاسی
  • مسئولیت جامعه (دولت یا ارگانهای حاکم) در قبال تامین پایه ای ترین نیازمندیهای افراد یا شهروندان در قالب بیمه های مختلف و تامین «نان، مسکن، آزادی» برای عموم شهروندان ایران.

برسمیت شناسی نکات فوق به معنی استقرار سوسیالیسم نیست. بلکه  مستقیما به معنی تلاش برای بوجود آوردن فضا، شرایط  و جامعه دمکراتیکی است که در آن افراد جامعه در مرحله اول نگران پایه ای ترین نیازمندیهایشان نیستند. و احزاب مختلف ایرانی چپ و راست – مثل نمونه تاریخی نروژ- میتوانند به این حداقل موافقت کرده و بدین شکل تلاش کنند تا جامعه گامی عینی رو به جلو برای رشد و تکامل انسانه ی کار و زندگی خود بردارد.

تجارب تاریخی تاکنونی کشورهای مختلف بویژه شوروی سابق، اروپای شرقی، چین و کره شمالی به ما میگویند که احزاب، که اینجا منظور احزاب کمونیست است، به تنهای نمیتوانند سوسیالیسم را بسازند. ساختن یک جامعه سوسیالیستی عملی همه جانبه فراحزبی است، عملی است که کل طبقه با همه گرایشات اجتماعی و احزاب مختلف خود در آن درگیرند.

من می پذیرم که کشورهای نامبرده به معنای مارکسی کلمه سوسالیستی نبودند. اما خودشان و دنیای پیرامونی آنانرا سوسیالیسم تلقی میکردند، لذا ما یا هر محقق و مورخی نمیتواند بدون درنظر گرفتن تجارب این کشورها در رابطه با ساختن سوسیالیسم، حتی اگر سوسیالیسم بورژوایی هم باشد، چشم پوشی کند.

 

اهمیت فراوان  توافق عمومی روی نکات فوق

طرح نکات فوق از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و در فرهنگ سیاسی سیاسیون ایران، وقتی با استفاده از تجارب تاریخی کشور دیگری صحبت بر سر توافق سر مفاد بالا در بین احزاب چپ و راست جامعه میشود، به موضوعی ناآشنا و نامانوس و غیر قابل قبول تبدیل میشود.

در واقع این غیر قابل قبول بودن توافق چپ و راست جامعه روی نکات بالا، برای جریاناتی که تنها به اریکه قدرت نشستن حزب و شخص خود را دارند، سخت و غیر قابل قبول است. اما برای جریانی که خود مستقیما چشم داشتی برای کسب قدرت سیاسی خود نداشته باشد، و قدرت گیری خود را به قدرت گیری توده های کارگر و زحمتکش مرتبط نموده و خود را بخشی از جامعه کارگری بداند که هدفش تغییر شرایط مادی و اوضاع احوال باشد، در پیش گرفتن انعطاف لازم و قبول این نگرش، کار چندان سختی نخواهد بود.

توافق همگانی بر سر خواستهای بالا قبل از هر جیز به نفع طبقه کارگر ایران است. توافق عمومی در این زمینه ها این انتظارات و الزامات را مقابل هر دولت آینده بیشتر زمانت میکند. مصونیت، امنیت و تامین بودن طبقه کارگر (نان، مسکن، آزادی) پیش شرطهای مادی لازم برای بالابردن سطح زندگی و مبارزاتی اش است.

توافق همگانی بر سر خواستهای بالا ضروری است، چون فراهم بودن شرایط دمکراتیک یکی از ملزومات پیشرفت مبارزه طبقاتی و مبارزه برای سوسیالیسم است. مردم و توده های کارگر و زحمتکش بایست از امکان تصمیم گیری برخوردار باشند. کارگران بایستی از امکان دخالتگری و تصمیم گیری بر سرنوشت جامعه برخوردار باشند و این تنها در شرایط دمکراتیک امکان پذیر است، شرایطی که کارگران از طریق تشکلهایشان و تشکل سراسری شان، به وزنه سنگین سیاسی تبدیل شده و از امکان دخالتگری در سیاست در سطح کلان یا ماکرو برخوردار خواهند شد.

توافق همگانی بر سر خواستهای بالا، آلترناتیوی برای فعالیتهای حزبی نیست. فعالیتهای هر حزب و سازمانی بجای خود محفوظ است. در شرایط دمکراتیک احزاب سیاسی مجال و امکان بهتری برای فعالیت سیاسی و ارزیابی از طول و عرض اجتماعی خود بدست خواهند آورد. در شرایط دمکراتیک امکان سنجش نفوذ اجتماعی احزاب سیاسی بهتر فراهم خواهد شد. درجه نفوذ اجتماعی هر حزب سیاسی است که درجه شرکت آن در قدرت سیاسی را تعیین میکند. مهمترین مکانیسم برای هر حزب سیاسی جهت کسب یا شرکت در قدرت سیاسی، انتخابات آزاد و تعداد رای دهندگان به آنان است.

 

احزاب سیاسی ایران مدتهای طولانی است که از بستر فعالیت خود که همانا جامعه ایران باشد، تبعید شده اند. لذا جریانی میتواند در نقش دخالتگر و سازماندهی اعتراضات اخیر را ایفا کند، که در آن اعتراضات داخل ایران حضور داشته باشد. لذا میتوان به اشکال دیگر به جنبش توده ای علیه جمهوری اسلامی یاری رساند.

مهمترین کمک احزاب سیاسی اپوزیسیون ایرانی به اعتراضات توده ای اخیر اینست  که روی نکات عمومی ذکر شده به توافق رسیده و نقش توده های کارگر و زحمتکش ایران را برای تعیین سرنوشت خویش در عرصه های سیاسی و اقتصادی برسمیت بشناسند.

کارگران ایران متحد شوید

وضعیت سیاسی امروز ایران تاکید بر همگانی کردن و عمومی کردن شعار «کارگران ایران متحد شوید» را بیش از هر زمانی نشان میدهد.

کارگران ایران برای اینکه بتوانند در سیاست در سطح کلان در ایران دخالت داشته باشند، بتوانند ضامن یک زندگی بهتر از طریق ارائه قانون کارگری اجتماعی باشند، بایست به قدرت تبدیل شوند. تبدیل شدن به قدرت در گروه اتحاد و وجود تشکل سراسری آنان است. تشکل سراسری که از طریق تشکلهای محیط کار  از پایین به بالا تشکیل میشود، اعمال قدرت میکند.

کارگران ایران حق دارند که قدرت سیاسی را در دست داشته باشند. برای حصول این اهداف بزرگ کارگران ایران بایست متحد شوند.

کمونیستهای ایران که خواهان تغییر شرایط موجو هستند، منطقا بایست پرچمدار گستراندن شعار «کارگران ایران متحد شوید» باشند. زیرا اگر ما بعنوان کمونیست خواهان اتحاد کارگران در مقیاس بین المللی باشیم، این سوالی که مطرح میشود اینست که کارگران جهان چگونه و با چه مکانیسمی متحد میشوند؟ آیا کارگران در سطح جهان از بصورت انفرادی متحد میشوند؟ یا اینکه مکانیسم اتحاد جهانی کارگران وجود تشکلهای کشوری کارگران است، که از طریق تشکلهای سراسری کارگران در کشورهای مختلف، کارگران یک قاره بعنوان مثال از این امکان برخوردار خواهند بود تا انترناسیونال کارگری خود را تشکیل دهند و از طریق انترناسیونال کارگری است که میتوان شعار و پیام «کارگران جهان متحد شوید» گامی عملی به تحققش نزدیکتر شود.

امروز ما در عرصه بین المللی با انترناسیونال کارگری مواجه نیستیم. مبارزه کارگران در کشورهای مختلف دارای تشابهات و تفاوتهای زیادی است. این تشابهات و تفاوتها از تفاوتهای و تشابهات شرایط کار و زندگی آنان در هر کشوری نشات میگیرد.

مبارزه بورژوازی بنا به منفعت خودش هم در سطح ملی و هم بین المللی است. اما مبارزه طبقه کارگر از نظر شکل عمدتا در سطح کشوری محصور شده است. علت این مسئله روشن است. جنبش سوسیالیستی کارگران در همه کشورها سازمانیافته و مرتبط با جنبش کارگری سایر کشورها نیست.

لذا کار کارشناسی جامعه شناسانه به ما میگوید که اتحاد بین المللی کارگران از طریق انترناسیونال کارگری متحقق میشود و تشکیل انترناسیونال کارگری هم منوط به وجود آگاهی و سازمانیابی کارگران در کشورهای مختلف و ارتباط این جنبشها با هم است. یعنی وجود شبکه ی ارتباط بین جنبشهای کارگری یک قاره، واقع بینانه ترین راه برای تحقق «کارگران جهان متحد شوید» است.

امروز که اعتراضات توده ای علیه جمهوری اسلامی رو به رشد است، طبقه کارگر ایران بیش از هر زمان دیگر احتیاج به اتحاد و تشکل خود دارد.

لذا کمونیستهای که خواهان تغییر اوضاع ایران به نفع کارگران و قدرتمند بودن کارگران هستند، بدون مکث بایست در توده ای کردن شعار «کارگران ایران متحد شوید» خود را سهیم دانسته و نقش ایفا کنند.

کارگران ایران متحد شوید!