جنگ یکی از بحرانهایی است که رژیمها برای حل مشکلات خود، جامعه را درگیر آن میکنند. جنگ اخیر بین جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل نیز از این قاعده مستثنی نیست. اولین پرسشی که هر فعال سیاسی، چه از جناح چپ و چه از جناح راست، باید با آن مواجه شود، یک پرسش تجویزی است: چه باید کرد؟
این جنگ، بحرانی مهم بود که بنیانهای نظری و تاکتیکی بسیاری از نیروها و فعالان چپ را به آزمون گذاشت. این بحران نیازمند تاکتیکی منسجم و مشخص بود که بر تحلیل عینی از موقعیت کنونی جامعه مبتنی باشد؛ تاکتیکی که بخش وسیعی از چپ فاقد آن بود. برخی بهواسطه تعلق به تزهای تودهایستی، با شعار دفاع از “جهانسومیسم” و “دولت خودی” و تقابل با امپریالیسم، بهسادگی به حمایت ضمنی یا صریح از جمهوری اسلامی کشیده شدند؛ و برخی دیگر نیز سردرگمی و ناهماهنگی نظری خود را به نمایش گذاشتند.
برای گروه نخست، همزمانی این جنگ با جنایات هولناک دولت اسرائیل در غزه، دفاع از جمهوری اسلامی را آسانتر کرد. به زعم آنها، جمهوری اسلامی تنها نیرویی است که میتواند پرچم مخالفت با امپریالیسم و اسرائیل را بلند کند؛ چرا که هم منابع مالی دارد، هم نیروهای نیابتی، و هم متحدانی در میان دولتها.
من در این مدت از تز زیر دفاع کردهام: “ما از مدتها پیش اعلام کردهایم که با حمله نظامی به ایران مخالفیم. اما چنانچه جنگی درگیرد، هدف و وظیفه ما در دل جنگ نیز همچنان مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد بود. راهحل اساسی برای پایان دادن به این جنگ، و اساسا به سیاستها و شرایطی که فضای جنگی را بر ایران و منطقه حاکم کرده، خلاصی از شر جمهوری اسلامی است. جنگ جاری، ضرورت و امکان تشدید مبارزه برای سرنگونی حکومت را بیش از پیش روشن و مبرم میسازد.” (حمید تقوایی: “مطلوبترین راه برای پایان جنگ، سرنگونی جمهوری اسلامی به قدرت مردم است!”)
عدهای از مدافعان جمهوری اسلامی با شدت به این منطق حمله کردند. گفتند این موضع، جنگطلبانه است! گفتند حالا وقتش نیست و نباید از سقوط جمهوری اسلامی در چنین موقعیتی سخن گفت! گفتند ایران تبدیل به لیبی، سوریه یا افغانستان خواهد شد!
اما برای کسی که نخواهد جمهوری اسلامی را به چالش بکشد، نه امروز وقت آن است و نه هیچگاه دیگر. ما گفتهایم: چه جنگ باشد، چه صلح میان دولتهای درگیر؛ چه تحریم اقتصادی و سیاسی علیه رژیم وضع شده باشد، چه نه؛ چه مردم در صحنه باشند، چه سرکوب شده باشند، ما خواهان سرنگونی این رژیم هستیم. و مطلوبترین راه برای این امر، یک انقلاب تودهای و قدرتمند است. اگر امروز زمان سرنگونی آن نیست، پس چه زمانی خواهد بود؟
کسانی که امروز با توپ پر، “جنگافروزان” و “جنگطلبان” را شانتاژ میکنند، همانهاییاند که هر زمان مردم به پا خاستهاند، به بهانههایی متعدد و گاه ناشیانه، در برابر اعتراضات ایستادهاند. زمانی گفتند این جنبش سبز است و از موسوی حمایت میکند؛ زمانی گفتند انقلاب نباید زنانه باشد چون کارگر در آن نیست؛ زمانی گفتند شورش کور است و حزب کمونیستی ندارد! خلاصه، کسی که بلد نیست یا نمیخواهد شنا کند، هزار بهانه برای نپریدن در عمق آب خواهد آورد.
برای پرهیز از طولانی شدن یادداشت، تنها به یکی از جملههای رایج در این بحث اشاره میکنم: “ایران لیبی خواهد شد!” کسی که میخواهد مردم معترض را با این جمله بترساند، نه کار جدیای برای تغییر وضعیت کرده و نه درد مردم را درک کرده است. واقعا ایران امروز چه تفاوتی با لیبی و سوریه دارد؟ بروید از یک زن بپرسید جمهوری اسلامی یعنی چه؟ خواهد گفت بدترین لیبی هم به پای آن نمیرسد. بروید به یک کارتنخواب یا گورخواب بگویید ایران تجزیه میشود؛ خواهد گفت بگذار تمام کشور روی سر تکتک آخوندها خراب شود. خواهد گفت میخواهم آتش بزنم به این جغرافیایی که همه را زندانی کرده است. بروید از یک شهروند منتسب به بهائی یا یهودی یا دیگر اقلیتها بپرسید که وضعیتشان چگونه است؟ حتما خواهند گفت جهنم از این بهتر است. اصلا چه بر سر این کشور آوردهاند که بسیاری یا فرار کردهاند یا در انتظار فرصتیاند تا از آن جدا شوند؟
برای جلوگیری از “لیبی” یا “افغانستانیزه” شدن ایران، یک راه وجود دارد: سرنگونی جمهوری اسلامی.
۲۵ ژوئن ۲۰۲۵
روزنه rowzane خبری – تحلیلی