سرمایه داری قرن ۲۱ و سود کثیف ( قست اول )

به نظر میرسد که بحران اقتصاد سرمایه داری که  از سال ۲۰۰۸ دنیا را فرا گرفت ، هنوز هیچ امیدی برای فروکش شدنش ندارد و هنوز شرایط گردش اقتصادی و سودآوری به شرایط ایده آل نرسیده است.
سالهاست که  ناتوانی سیستم سرمایه داری در سازمان دادن اقتصاد رو به رشد ، به کابوسی باورنکردنی برای مهندسین آن تبدیل شده است . انگار دیگر عرصه ای باقی نمانده که سرمایه به راحتی بتواند آن را به زیر چنگال حریس سودسازی خود درنیآورد .

باز پس گیری آخرین دستاوردهای دوران به اصطلاح دولت رفاه و حمله لجام گسیخته به سطح درآمد و زندگی اقشار پایین جامعه ، به اشکال مختلف  مثل افزایش ساعات کار پا به پای افزایش سرعت کار ، کاهش دستمزدها و لغو پرداخی های جانبی مثل عیدیانه ها و پاداشها و اضافه پرداختی ها برای کار شبانه ،  افزایش حق بیمه ها و مالیاتها ، باز پس گیری بسیاری از رفاهیات اجتماعی ، ایجاد کارهایی با دستمزد ساعتی یک یورو ( در آلمان ) ، کاهش مدام هزینه های تولید و افزایش مدام قیمت کالاها ، تلاش برای بدست آوردن مواد خام بسیار ارزان قیمت و غیره و غیره ، و در یک کلام افزایش شدت و سرعت کار و فشار کمر شکن به طبقه کارگر و اقشار پایین جامعه از یک سو و جلوگیری از ورشکستگی بانکها از طریق حمایتهای مالی دولتی از سوی دیگر تنها بخشی از اقدامات دولتها برای جلوگیری از ورشکستگی سرمایه داران بوده است.
تازه اگر تولید و فروش کالاهای قلابی و بی مصرف ، و سایر دزدیها و قلدری ها در پروسه تولید و فروش و نیز هنگام پرداخت دستمزدها و دستمزدهای پرداخت نشده ، سلاخی انسان و فروش اعضای بدنشان ، قاچاق و فروش زنان و کودکان به عنوان  برده های جنسی ، دست درازی بدون حساب و کتاب بر طبیعت ، از گیاه و حیوان ، مثل شکار و فروش حیوانات تا مرز نابودی کامل نسل آنها ، صنعت تولید و پخش بیماریهای تازه و به تبع آن داروهای تازه ، بکار گیری  مانیپولاسیون ژنتیکی  در حیوانات  و گیاهان با هدف تولید انبوه کالاها و غیره ، همه این عرصه های سودآوری مطلق را کنار بگذاریم ، قرار است نهایتا یک تصویر رضایت آمیزی از رشد اقتصادی تحویل افکار عمومی بدهند.
برای پاسخ دادن به این اوضاع نابسامان ، دولتهای سرمایه داری دو عرصه سودآوری را از حاشیه به متن رانده اند تا شاید مرحمی بر این بحران باشد .

۱ – عرصه نظامی و صنعت جنگ

روشن است که جنگها همیشه برای دولتها و تولید کنندگان اسلحه فرصت بی‌نظیری بوجود آورده که از بازار داغ تولید و فروش اسلحه بتوانند سودهای نجومی به جیب بزنند ،
اما دوره جدید کمی متفاوت تر است.

میتوان گفت که تئوری نسبیت فرهنگی که در اواخر قرن بیستم به همراه فروپاشی بلوک شرق ، برای تحکیم سرمایه داری بازار آزاد بعنوان بخشی از روبنای سیاسی آن ، در بوق و کرنا کردند ، امروز به بار نشسته است و دوره بهره برداری از آن فرا رسیده است .
تئوری نسبیت فرهنگی قرار بود آن حس همبستگی و همدردی و حس قوی همگرایی انسان اجتماعی ، برابر و نوعدوست ، که از تبعات و لازمه جنبشهای برابری طلبانه و ضداستثماری بود را از بین ببرد و رقابت را جایگزین آن کند.
هویتهای ملی ، مذهبی ، قومی ، نژادی ، طایفه ای و عشیره ای را باد کردند  تا هویت انسانی را پس بزنند .       خواستند هویت خدشه ناپذیر و جهانشمول انسانی و انسان برابر را در پیشگاه هویتهای بی ارزش و ضدانسانی سرمایه داری نئولیبرال بازار به اصطلاح آزاد قربانی کنند.                                                                                                       باید اذعان کرد که در این راه توانستند تا حدود زیادی عرصه را بر هویت انسانی تنگ کنند ، و جنگهای قومی و مذهبی  و عشیره ای ، از قاره آفریقا تا خاورمیانه و دیروز در بالکان و امروز در سوریه و عراق  و میانمار همه  نتیجه مستقیم آن هستند .

امروزه در بیشتر کشورهای غربی تربیت کودکان مخصوصا در کودکستانهای دولتی ، برمبنای رقابت و مسابقه استوار است. یعنی عشق و محبت، و نوعدوستی را از بچه میگیرند و به جای آن رقابت و نظم می‌ کارند. هویت ملی و مذهبی و قومی پدر و مادر مستقیم بر پیشانی کودک زده میشود و با ان تربیت میشود .
کودکانی که قرار است یاد بگیرند ، تا در بزرگسالی بتوانند به راحتی انسان را فدای مذهب و ملت و پول و یا هر چیز دیگری بکنند.                                                                                                                                    آموزش و رشد و کمال انسان و شادی و خوشبختی وی ، چه جمعی و چه فردی ، جای خود را به رقابت  داده و تلاش برای داشتن و داشتن هرچه بیشتر و بیشتر، به هدف زندگی تبدیل شده است .                                                   اینها نیروهای انسانی  نسلهای آینده ای هستند که قرار است جوامعی بسازند که بر رقابت  و هویتهای ضد انسانی استوارند .                                                                                                                                     ایجاد مناطق بحرانی ، بر اساس قومیت و مذهب و یا نژاد ، دیگر به هیچوجه اتفاقی نیست ، بلکه امروزه آگاهانه و با برنامه ریزی ، مهندسی میشوند تا روزی به مرحله بهره برداری برسند و جنگ ، میوه تلخ این مهندسی است .                       امروزه تقریبا همه جنبشهای ملی ، ناسیونالیستی و قومی و مذهبی ، چه مستقیم و چه غیر مستقیم ابزاری هستند در دست و حتی تحت کنترل قدرتهای منطقه ای و جهانی ، و در خدمت منافع سیاسی و اقتصادی این قدرتها .                       خاصیت جنگهای قومی و مذهبی برای سرمایه داری به بن بست رسیده امروز ، در این است که پایانی ندارند . حتی اگر به دلایلی و برای مدتی بین طرفین جنگ آتش بس و یا صلح برقرار شود ، دشمنی همچنان بر حیات خود ادامه میدهد .

وابسته کردن شدید نیروهای درگیر به خود ، برای ادامه و تامین نیازهای جنگی ، هدف دولتهای غربی است ، که از طریق ارسال نوع سلاح و دارو و اطلاعات و نقشه های جنگی و غیره ، میتوانند روند جنگ ، شدت آن و مدت آن را نیز خودشان تعیین کنند.

بمباران هدفمند و از پیش طراحی شده ی مناطقی که در دوران بازسازی آنها سودهای کلانی عاید خواهد شد .
بازسازی خرابیها و راه اندازی زندگی بعد از جنگ و نیازهای عاجل و بی پایان جامعه جنگ زده ، چرخهای تولیدی کشورهای صنعتی را با شدت بیشتری میچرخاند.

ارزان ترین نیروی کار را مردمی تشکیل میدهند که از جنگ و کشتار جانی سالم  ولی روان داغان بدر برده اند. انسانهای جنگ زده کم توقع ترین و رام ترین و ارزان ترین  نیروی کاری هستند که  جنگ برای کارفرمایان به ارمغان آورده است .

به خاطر همین ، امروز میتوان از پدیده تازه ای به نام صنعت جنگ نام برد ، که قرار است بعنوان عرصه جدید مگاسودآوری  برای سرمایه داری قرن 21 باشد .

حسن جلیلی

28.10.2017

( ادامه دارد )