سرنگونی جمهوری اسلامی و تجربۀ انقلاب پنجاه و هفت!(1)

جمهوری اسلامی هرگز کمتر از داعش نبوده و نیست. این یک حکومت تروریستی است و از ابتدا نیز بنیادش بر تروریسم اقتصادی و اجتماعی و سیاسی مردم مملکت ایران و ممالک حوالی آن بنا نهاده شده.
تنها میتوان آنرا با قهر و به ضرب اسلحه از میان برداشت. آلترناتیو جمهوری اسلامی فارغ از اینکه چه نوع حکومتی درپس سرنگونی آن بر سرکار بیاید، آن نیرو یا آن کاراکتر سیاسی است که بتواند از عهده به سرانجام پیروزمندانه رساندن قهر مردم به حاکمیت بالای سرشان برآمده باشد.
امروزه با احتساب شرایط سیاسی حاکم برجهان بویژه در آمریکا، میتوان برای رئیس جمهور شدن برنی سندرز تلاش کرد و از همین حالا در ستادهای انتخاباتی اش وارد شد و حتی در دولت احتمالیش لابی کرد منتها تا آنجائی که به حاکمیت اسلامی در ایران مربوط میشود، بجز رهبری کردن جنبش مردم در فاز قهرآمیز و تقابل مسلحانه با آن راه دیگری برای به پیروزی رساندن جنبش سرنگونی طلب مردم وجود ندارد.
از همگسیختگی ارکان سیاسی حاکمیت اسلامی بدون پیشرفت همزمان تعرض متشکل جنبش مردم به آن با هدف براندازی قهرآمیزش میّسر نخواهد بود. فروپاشی جمهوری اسلامی بدون تأمین تعرض متشکل و همزمان جنبش برای تسخیر حاکمیت سیاسی نتیجه ای بجز سناریو سیاهی و سوریه ای شدن اوضاع مملکت نخواهد داشت.
در انقلاب پنجاه و هفت، اتفاقاً همان ده روز پیش از بیست و دوم بهمن به بعد، جنبش مردم وارد فاز قهر آمیز و قطعیت بخشیدن به براندازی حکومت شاهنشاهی شد، هرچند که خمینی را رهبر جنبشش میدانست. البته خمینی هم بر خلاف برخی که گویا پشکل را از ماهی دودی تشخیص نمیدهند آنقدر شعور سیاسیش کار میکرد که بمردم نگوید ” با پرچم جمهوری اسلامی بمیدان بیائید”. از زمان ورود خمینی تا بیست و دوم بهمن، خیابانهای اصلی تهران از چهار راه پهلوی بطرف جنوب شهر و کلیه خیابانهای موازی تا راه آهن و در محله های مرکزی و جنوبی تهران در میان مردم زمزمه برانداختن قهری استبداد شاهنشاهی و حمله به کلانتریها برای دریافت اسلحه وجود داشت و میل مبادرت به انجام آن هر روز در میان جماعات مردم بیشتر و بیشتر میشد. “ایران را سراسر سیاهکل میکنیم” شعار اصلی دانش آموزان مدارس بود که دسته جمعی به خیابانها ریخته و تکرارش میکردند. مدرسه رهنما در خیابان منیریه یکی از مراکز اشاعۀ این نوع شعارها در میان مردم بود.
من تمام بعداز ظهرها بخصوص روزهای پنج شنبه و جمعه بیشتر در خیابان پهلوی تا ایستگاه انتظام و مختاری پیاده پرسه و با این و آن حرف میزدم. جامعه در تب و تاب بسیاری بسر میبرد. تانکها و نفربرها در خیابانها بی جهت بالا و پائین میرفتند و مردم هوشان میکردند.
از روزهای نوزدهم تا بیست و دوم بهمن جمعیت زیاد و درهم فشرده ای در چهار راه پهلوی پائین و در حوالی دانشکده افسری و پادگان باغشاه بقصد تسخیر آنها اجتماع میکرد. منتها در روزهای نزدیک به بیست و دوم بهمن یکی دو مینی بوس قبل از زیاد شدن جمعیت در خیابانها میگشتند که هریک بلندگوئی روی سقفشان نصب شده بود. ملائی سرش را از مینی بوس بیرون میکرد و مدام به مردم متذکر می شد، “مردم! آقا حکم جهاد نداده به جائی حمله نکنید” منتها گوش مردم به حرف ملاهای داخل مینی بوس بدهکار نبود و روز بیست دوم بهمن کلیه انبارهای سلاحها و ابزار جنگی دانشکده افسری و پادگان باغشاه بکلی توسط مردم تخلیه شد. تصور مردم از بابت حمله به پادگانها و تخلیه انبارهای سلاحها و تجهیزات جنگی از این بابت بود که تعرض مسلحانه به حکومت شاه و برانداختن قهرآمیز آنرا یک فرض مسلم میدانستند.از نقطه نظر جنبش مردم، این تازه شروع جنگ با حکومت شاهنشاهی بحساب میامد وگرنه دلیلی وجود نمیداشت که جانشان را برای تسخیر پادگانها متهورانه به خطر بیاندازند. آنها هیچگونه تصوری از اینکه در بالا ساخت و پاخت شده و ارتش به نفع جمهوری اسلامی کوتاه آمده را در مخیله خود نداشتند. تا اینکه پیروزی جنبش مردم در سرنگونی حاکمیت استبدادی شاه مسجل و قدرت سیاسی بنام خمینی تثبیت و اعلام شد. ذکر این نکته نیز ضروری است که در تب و تاب انقلاب پنجاه و هفت بویژه با بالا گرفتن ارادۀ جنبش مردم مبتنی بر سرنگونی حکومت بالای سرشان، اتفاقاً در میان همان جمعیت فشرده مردم در خیابانها نیز این سوال از جانب کسانی مطرح می شد که “خُب اگر حکومت شاه سقوط کرد چه نوع حکومتی را باید سرکار بیاوریم؟” این سوال بلافاصله از طرف اکثریت قریب به اتفاق همان جمعیت فشرده درهم، پاسخ میگرفت که “بگذار اول کلک حکومت شاه کنده شود بعد می نشینیم راجع به اینکه چه حکومتی سرکار بیاوریم تصمیم میگیریم” این حرف را خمینی و دار و دسته اش یاد مردم نداده بودند. این حرف خود جنبش بود که آلترناتیوش برای جایگزینی حکومت شاهنشاهی “خمینی” بود و بس و البته در دوازهم فروردین پنجاه و هشت معلوم شد که مردم تعیین آلترناتیو سیاسی برای جایگزینی حکومت شاهنشاهی را نیز به خمینی سپرده بودند.
این بار در انقلاب مردم دو فرق اساسی نسبت به انقلاب پنجاه هفت وجود داشته و برای قطعیت یافتن پیروزی آن قابل ملاحظه است. اول اینکه این بار هیچگونه آلترناتیوی چه بمثابۀ یک نیرو و یا کاراکتر سیاسی که جنبش مردم آنرا به رهبریش برای برانداختن قهر آمیز حاکمیت اسلامی انتخاب کند برایش وجود ندارد و یا در خوشبینانه ترین حالتش بتوان گفت که “هنوز وجود ندارد” و از این بابت شعارهای تظاهرات اعتراض آمیز مردم اگر از “مرگ بر دیکتاتور” یعنی شعار نسبتاً خجول و با تعارف و غیرمستقیم علیه حاکمیت اسلامی فراتر برود و به “مرگ برجمهوری اسلامی” هم بیانجامد به علت نداشتن رهبری، مادیت متشکل زمینی نیافته، سرکوب شده و یا در ورطه سناریو سیاهی شدن اوضاع مملکت دچارپراکندگی و ماجراجوئی های بی هدف و مضر بحال انقلاب مردم شده یا کلاً به هدر خواهد رفت. دوم اینکه جمهوری اسلامی هرگز نمیتواند کوتاه بیاید و حکومت را به نحوی به نیرو و یا نیروهای سیاسی دیگری واگذار کند. جمهوری اسلامی از هر جناحش که حساب کنید تا به آخر ناگزیر است از حکومتش با چنگ و دندان دفاع کند و انتخاب دیگری بجز این نیز برایش متصور نیست. کلیه جناح ها و ابواب جمعی حاکمیت اسلامی بروز سناریوی سیاه و از هم گسیختن مدنیت جامعه را به سرنگونی حکومت خود ترجیح میدهند و از کوشش لازم برای کشیده شدن سرنوشت مملکت به فاجعه بارترین اوضاع ممکن در مقابل سرنگونی آن بدست جنبش مردم، دریغ نخواهند ورزید.
تنها آن نیروی سیاسی فارغ از ماهیت سیاسیش میتواند رهبر انقلاب مردم شود و ییروزیش را تضمین کند که برای رهبری جنبش مردم و پاسخ به نیازهای خاص آن در فاز تعرض قهرآمیزش به حاکمیت اسلامی و سرنگونی قطعی آن از قبل خودش را آماده کرده باشد. . . . . ادامه دارد.

اینرا هم بخوانید

از لنین بیاموزیم!

لنین: “اگر قرار باشد که سوسیالیسم فقط زمانی بوقوع بپیوندد که شعور و توسعه فکری …