دیکتاتوری نظامی با ظاهری دموکراتیک؛ آیا پروژهای برای بازتولید قدرت بدون تغییر ساختار در جریان است؟
رضا پهلوی در ماههای اخیر، در مصاحبهها و بیانیههای خود از تماسهای پنهانی و صمیمانه با برخی نیروهای نظامی و امنیتی داخل ایران سخن گفته است.
صرفنظر از آنکه این ادعاها واقعی باشند یا صرفاً ابزاری تبلیغاتی برای افزایش وزن سیاسی خود، در هر دو حالت این سخنان زنگ خطری جدی برای آینده جریان راستِ مدعی دموکراسی بهصدا درآورده است.
با نزدیکشدن به پایان عمر سیاسی و فیزیکی علی خامنهای، مسئله جانشینی به مهمترین بحران ساختاری قدرت در جمهوری اسلامی تبدیل شده است. خامنهای طی سه دهه اقتداری بیبدیل ساخت که ستون اصلی آن نه پایگاه مردمی، بلکه اتحاد با سپاه پاسداران بود. اکنون با خروج او از صحنه، نهتنها خلأ رهبری، بلکه بحران مشروعیت و فروپاشی انسجام درونحاکمیتی کاملاً محسوس است.
پشت پرده احتمالی: سناریوی سپاه و رضا پهلوی
سپاه پاسداران، که در سیاست، امنیت، اقتصاد و ایدئولوژی نقش محوری دارد، به احتمال زیاد به دنبال مدلی برای تداوم اقتدار خود خواهد بود؛ مدلی که نیازمند یک چهره نمادین «امروزی» برای ریاست ظاهری حکومت باشد، بیآنکه قدرت واقعی در اختیار او قرار گیرد.
در این چارچوب، سناریویی نگرانکننده قابل تصور است:
استفاده از رضا پهلوی بهعنوان پوششی مدرن، غربپذیر و نمادین برای مشروعیتبخشی به یک دیکتاتوری نظامی در پسِ پرده.
برای جناح راست حاکم – همان مافیای قدرت و ثروت – حفظ منافع اقتصادی و سیاسی اولویت مطلق است. شکل حکومت هرچه باشد، تا زمانی که این منافع تضمین شود، قابل تطبیق است. حتی نسخهای از سلطنت با ظاهری مدرن و پیوند با غرب میتواند برای بخشی از این ساختار جذابتر از ادامه فقاهت حوزوی باشد.
در این نقطه، منافع راست حاکم و جریان راست سلطنتطلب – بهویژه پیرامون رضا پهلوی – به یکدیگر نزدیک میشود. نزدیکی برخی نهادهای امنیتی و سیاسی به این جریان، چه آشکار و چه پنهان، موضوعی است که نمیتوان نادیده گرفت. از منظر برخی تحلیلگران، این نزدیکی میتواند راهی برای بازسازی کانالهای ارتباطی سپاه با آمریکا و اسرائیل باشد، بدون آنکه ساختار اصلی قدرت در ایران دگرگون شود. به همین دلیل، پروژه «مهندسی اپوزیسیون مطلوب» را باید جدی گرفت.
شاخصهای قابل بررسی
برای تحلیل واقعبینانه، توجه به چند شاخص ضروری است:
- موضعگیریها و مصاحبهها:
رضا پهلوی در چند مصاحبه داخلی و خارجی – از جمله در همایش مونیخ و رسانههای فارسیزبان – از تماس با نیروهای نظامی و امنیتی داخل ایران سخن گفته است. این اظهارات نه تصویر یک آلترناتیو مستقل، بلکه ادامهای از همان ساختار قدرت را القا میکند. - ترکیب تیم مشاوران:
برخی مشاورین و چهرههای نزدیک به او، سابقه همکاری در رسانهها و نهادهای وابسته به جمهوری اسلامی دارند و امروز از «کانالهای ارتباطی با درون حاکمیت» سخن میگویند. این ترکیب میتواند پل ارتباطی پنهانی میان بخشهایی از ساختار امنیتی حاکم و حلقه پیرامونی رضا پهلوی باشد. - روابط خارجی بهمثابه سرمایهای برای سپاه:
دیدارهای رضا پهلوی با مقامات اسرائیلی و آمریکایی – از جمله حضور نمادین او در کنار دیوار ندبه، دیدار با نتانیاهو و حمایت از سیاستهای اسرائیل – در ظاهر نشانه گرایش او به غرب است، اما از نگاه بخشی از سپاه، این ارتباطات میتواند فرصتی برای بازسازی کانالهای ارتباطی غیررسمی با غرب و اسرائیل باشد؛ کانالهایی که پس از سالها قطع ارتباط، برای جناح عملگرای درون سپاه حیاتیاند. - پروژه رسانهای جهانی و منافع مشترک:
تبلیغات هماهنگ رسانههای غربی در معرفی رضا پهلوی بهعنوان چهرهای «معتدل، سکولار و غربگرا» میتواند برای سپاه دو کارکرد داشته باشد: از یکسو آزمودن واکنش افکار عمومی بینالمللی به گزینهای غیرروحانی در ساختار قدرت ایران، و از سوی دیگر ارائه چهرهای مقبول از نظم آینده مطلوب سپاه؛ در واقع، چهرهای که هم نزد غرب پذیرفتنی باشد، هم اقتدار نظامی در پسِ آن پنهان بماند.
ترکیب این نشانهها، سناریویی را ترسیم میکند کهفرضیه ورود زودهنگام رضا پهلوی به بازی مهندسیشده سپاه را از سطح یک گمان ساده به یک بحث جدی و قابلاعتنا بدل میسازد.
امکانپذیری سناریو و محدودیتها
اگر چنین سناریوئی شکل گیرد و رضا پهلوی بهدلیل جاهطلبی یا فریب وعدههای غربی برای رسیدن به قدرت، تن به همکاری با سپاه دهد و نقش پادشاه نمادین یا رئیسجمهور نمایشی را در قالب یک مدل شبهدموکراتیک بپذیرد، نهتنها آرمانهای دموکراسیخواهانه مردم پایمال خواهد شد، بلکه او به ابزاری در خدمت ساختار نظام فاسدی تبدیل میشود که کشور را به ورطه نابودی کشانده است.
عواملی که امکانپذیری این سناریو را تقویت میکنند
- نیاز ساختاری سپاه به چهرهای نمادین:تجربه نظامهای اقتدارگرا نشان داده که برای مشروعیتبخشی به قدرت، چهرهای بیرونی و مقبول لازم است.
- رضا پهلوی، برند سلطنتی آماده مصرف:پایگاه اجتماعی منسجم ندارد، اما نزد برخی رسانهها و بخشی از جامعه ایرانی خارج کشور جایگاهی نمادین دارد.
- رضایت احتمالی قدرتهای خارجی:آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای عربی ممکن است برای ثبات موقت یا مهار تهدیدها از چنین مدلی حمایت کنند.
- کنترل اعتراضات:ایجاد ظاهری شبهدموکراتیک میتواند اعتراضات نیروهای دموکرات، چپ و ملیگرا را موقتاً مهار کند.
- ادغام سپاه در ارتش:این ایده که در برخی مذاکرات غیررسمی مطرح شده، میتواند نقش تعیینکنندهای در مهندسی سیاسی پس از خامنهای ایفا کند.
اما چرا این سناریو محکوم به شکست است
- ناسازگاری با اراده مردم:بازتولید سلطنت یا جمهوری نمایشی خیانتی آشکار بهآرمانهای دموکراسیخواهانه مردمو خیزش«زن، زندگی، آزادی» خواهد بود.
- ماهیت ایدئولوژیک سپاه:بدنه سپاه عمیقاً با ایدئولوژی انقلاب اسلامی درآمیخته است و نصب رضا پهلوی شکافهای ویرانگر خواهد ساخت.
- قدرت محدود رضا پهلوی:برخلاف خمینی یا خامنهای، او فاقد هاله اقتدار مذهبی یا سیاسی است و تنها چهرهای رسانهای به شمار میآید.
- دورنمای اعتراض و سرکوب دوباره:هرچند این مدل در آغاز با نقاب دموکراسی سعی در فریب جامعه را دارد، اما قادر به کسب پشتیبانی عمومی نخواهد بود و ماهیت اقتدارگرای آن دیر یا زود آشکار خواهد شد و موج تازهای از اعتراض و سرکوب پدید خواهد آمد.
- حساسیتها به مواضع اسرائیلی او:حمایت آشکار از سیاستهای اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه و دیدارهایش با مقامات آن کشور، تا حضور نمادین با کلاه یهودی در کنار دیوار ندبه، حساسیتها را تشدید کرده است.
وسوسه قدرت: کرنش به دشمن داخلی و تسلیم به دشمن خارجی
در رفتار سیاسی رضا پهلوی دو مسیر متوازی دیده میشود:
- فشار و مداخله خارجی:درخواست تشدید تحریمها، ایجاد بحران اقتصادی و خواستار مداخلهٔ نظامی برای تسریع سقوط رژیم.
- نزدیکی همزمان به سپاه و نیروهای امنیتی:تلاش برای معرفی خود بهعنوان گزینهٔ کمهزینه برای تصاحب قدرت، نشستن بر تخت سلطنت یا دستیابی به موقعیت نمادین.
ترکیب این دو مسیر، او را وارد بازیای دوگانه و خطرناک کرده است که ماهیتاً خیانتآمیز است؛ بازیای که نه قهرمان میسازد، بلکه شریکی تاریخی در بازتولید فاجعه.
اگر ادعای تماس با نیروهای نظامی واقعیت داشته باشد، احتمال آن وجود دارد که او را از هماکنون وارد بازیای کرده باشند که هدفش استفاده ابزاری از او برای تداوم اقتدار سپاه است؛ ساختاری که برای بقا نیاز به چهرهای غیرآخوند، ملیگرا و مقبول غرب دارد.
این فرمول حتی از مدل همکاری مجاهدین با قدرتهای خارجی هم فراتر میرود؛ زیرا اینبار،هم با دشمن خارجی و هم با قدرت نظامی داخلی پیوند میخورد.
نقطه تلاقی منافع پنهان
در این میان، نکتهای ظریف اما کلیدی نیز وجود دارد: همزمان که سپاه میکوشد از رضا پهلوی بهعنوان چهرهای مناسب برای مشروعیتبخشی به نظم نظامی آینده بهره گیرد، اسرائیل نیز او را مهرهای میبیند که میتواند در مسیر «گذار کنترلشده از جمهوری اسلامی» نقشآفرینی کند.
به این ترتیب، رضا پهلوی ممکن است به نقطهای بدل شود که منافع دو جریان متخاصم – سپاه و اسرائیل – در آن به هم میرسند: یکی در پی حفظ قدرت بدون تغییر ساختار است، و دیگری در پی مهار ایران بدون درگیرشدن مستقیم نظامی.
اگر چنین سناریویی شکل گیرد و رضا پهلوی به واسطهای برای پیوند سپاه و اسرائیل بدل شود، ما با مدلی بهمراتب خطرناکتر از نظام کنونی روبهرو خواهیم بود: نظمی تحت حاکمیت سپاه، با پوشش ملیگرایانه و وابستگی خارجی. امروز، کشور ایرانبا وجود داشتن حکومتی استبدادی با سرکردگی سپاه، دستکم از استقلال نسبی در برابر قدرتهای بیرونی برخوردار است؛ اما در چنین مدلی، کشور نهتنها از درون در چنگال سپاه باقی میماند، بلکه از بیرون نیز در مدار نفوذ اسرائیل و متحدانش گرفتار خواهد شد — ترکیبی که میتواند مفهوم استقلال و حاکمیت ملی را برای دههها از میان ببرد.
اما نتیجهٔ نهایی این بازی، بسته به حضور و ارادهٔ مردم تعیین خواهد شد:
آیندهٔ ایران را یا قدرتها در سایه خواهند نوشت، یا مردم در روشنایی. تفاوت تنها در این است که چه کسی جرأت نوشتن دارد.
بهروز ورزنده
روزنه rowzane خبری – تحلیلی