در این نوشته قصد من نقد دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان از منظر عدم بایکوت انتخابات پارلمانی عراق نیست، بلکه انتقادم متوجه شیوه ای است که این دو حزب در ورود به این کارزار انتخاباتی در پیش گرفتند.
به نظر من، یک اصل پایه ای برای کمونیستها باید این باشد که در هر عرصه ای که امکان حضور و تاثیرگذاری دارند، باید شرکت کنند. پارلمان و دیگر نهادهای مشابه نیز از این قاعده مستثنا نیستند. من حتی فراتر از این فکر می کنم که کمونیسم اجتماعی نباید منتظر اجازه دولتها برای ورود به عرصه انتخابات باشد، بلکه باید حق خود بداند که به نام خود در میدان سیاسی حضور یابد و سیاست خود را مستقیما به جامعه ارائه دهد. این اما بحثی مفصلتر است که نیاز به بررسی جداگانه دارد.
با این حال، شرکت یک حزب کمونیستی در انتخابات زمانی معنا پیدا می کند که با معرفی نماینده ای از خود حزب یا از نهادهای نزدیک به آن همراه باشد. در غیر این صورت، حزب به ناچار دنبالهرو نمایندگان جریانات دیگر یا افراد به اصطلاح “مستقل” می شود که در عمل اهدافی جدا از سیاستهای حزب دنبال می کنند. در مورد عراق، احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان عملا به جمعآوری رای برای فردی پرداخته اند که ظاهرا نماینده مسیحیان عراق است. اگر این فرد واقعا نماینده جامعه مسیحیان باشد، حمایت از او، حتی اگر شخصا مترقی باشد، به معنای تایید و تقویت سیاست موزائیکی و قوممذهبی کردن ساختار سیاسی عراق است؛ سیاستی که در بنیاد خود ارتجاعی است.
برخی انتقاد کرده اند که پارلمان عراق نهادی فاسد و ارتجاعی است و بنابراین شرکت در آن اشتباه است. اما از نظر من، کمونیستها باید در هر پارلمانی شرکت کنند تا از فضای انتخابات برای افشای نیروهای حاکم، بیان مطالبات طبقه کارگر، و بهرهبرداری از تریبون مجلس برای نقد علنی سیاستهای ارتجاعی استفاده کنند. حضور در پارلمان برای کمونیستها هدف نیست، بلکه ابزاری است برای رساندن صدای جنبشهای اجتماعی و طبقاتی به سطح جامعه.
با این وجود، احزابی که سالهاست سیاستشان به صدور بیانیه، مقالهنویسی و مصاحبه محدود شده، مانند دو حزب یادشده، عملا از متن جامعه جدا ماندهاند و در میان تودهها پایگاهی ندارند. تجربه پیشین حزب کمونیست کارگری عراق در انتخابات شهرداریهای کردستان در سال ۲۰۰۰ نمونه روشنی از این جدایی است. آن زمان حزب حتی یک کرسی هم به دست نیاورد و توجهی از سوی جامعه جلب نکرد. به جای آنکه این شکست به فرصتی برای بازنگری و نزدیکی به جامعه تبدیل شود، حزب در یک قهر طولانی فرو رفت و برای ۲۵ سال از هرگونه مشارکت انتخاباتی کناره گرفت.
این بار نیز تنها یکی دو هفته مانده به انتخابات پارلمانی عراق، ناگهان، و بدون هیچ آمادگی سیاسی یا اجتماعی، به همراه یک جریان حاشیه ای و حتی مرتجع، از یک کاندید “مستقل” حمایت کردند؛ اقدامی که نه حاصل برنامه ای منسجم بود و نه نتیجه ارتباط زنده با جامعه. یک حزب جدی باید از شکستهای خود درس بگیرد، تحلیل کند و به درون جامعه برود؛ باید صدای اعتراضات خیابانی و جنبشهای کارگری و اجتماعی شود. چنین حزبی امروز می توانست به راحتی دهها هزار امضا و منابع مالی لازم برای حضور مستقل در انتخابات را جمع کند.
از سوی دیگر، این احزاب باید توضیح می دادند که چرا طی ۲۵ سال گذشته انتخابات را تحریم کرده اند و اکنون چه تغییری در تحلیل و سیاستشان رخ داده که تصمیم به شرکت در انتخابات گرفته اند؟ این سکوت، نشانهای از بیبرنامگی و واکنشی عمل کردن است، نه نشانه یک چرخش آگاهانه سیاسی.
برخی گفته اند شرکت این احزاب در انتخابات نشانه اجتماعی شدن آنهاست. اما واقعیت خلاف این است. نه نماینده ای از خود دارند، نه کارزار مستقل انتخاباتی، و نه برنامه ای که بتواند سیاستهای حزب را به جامعه معرفی کند. آنچه می بینیم تبلیغ برای دیگران است، نه برای خود. در این شرایط، از سیاست مستقل کمونیستی دیگر چیزی باقی نمی ماند. روشن است که هر فردی، چه عضو حزبی باشد و چه نباشد، در سوخت و ساز انتخاباتی کشور محل سکونتش به شکلهای مختلف شرکت می کند؛ یکی ممکن است رای دهد، دیگری در کارزار کاندیدی فعالیت کند و غیره. اما وقتی یک حزب با نام و امضای خود پشت کاندیدی می رود که از حزب نیست، عملا در پلاتفرم آن کاندید حل می شود و استقلال سیاسی خود را از دست می دهد.
در کشوری که تمام نهادهای دولتی و پارلمانی در دست احزابی است که نیروی مسلح دارند و هر صدای معترضی را با گلوله پاسخ می دهند، کمونیستها اگر بخواهند حرفی برای گفتن داشته باشند، باید با اتکا به نیروی اجتماعی و طبقاتی خود به میدان بیایند، نه در سایه دیگران.
۱۲ نوامبر ۲۰۲۵
روزنه rowzane خبری – تحلیلی