طبقه کارگر، استبداد اسلامی و انقلاب کارگری

دربحبوبه انقلاب سال ٥٧ وقتی کارگران شرکت نفت با اعتصابات خود پا به عرضه مبارزه گذاشتند وشعار “کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما” درهمه جا طنین افکن شد همه میدانستند که اتفاق مهمی درروند انقلاب رخ داده است. اتفاقی که نهایتا منجر به سرنگونی استبداد سلطنتی شد. اما بزودی استبداد سلطنتی جای خود را به استبداد اسلامی داد.  اکنون ٣٨ سال از آن روزهای پرشکوه میگذرد. جامعه ایران باردیگر آبستن تحولات عظیمی است. ولی تا آنجایئکه به مخالفین مارکسیست و گرایش سوسیالیستی درون طبقه کارگر برمیگردد سوال اصلی این است که کارگران بعنوان یک طبقه چگونه میتوانند نه تنها رهبری انقلاب  درمرحله سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بعنوان یک رژیم  استبدادی با قوانین متحجر اسلامِی را برعهده بگیرند، بلکه بتوانند مبارزه برای سرنگونی رژیم استبداد اسلامی را به مبارزه ای برای انهدام نظام طبقاتی و ایجاد جامعه سوسیالیستی تبدیل کنند. . من با مراجعه به اصول و متدولوژی مارکسیستی استدلال خواهم کرد که طبقه کارگر نه تنها رسالت، توانی وپتانسیل انهدام رژیم سرمایه داری را دارد بلکه این طبقه درطی سالها مبارزه خود درجهان اهرمهای عملی برای  این کار را نیز بوجود آورده است. من هم چنین سعی میکنم که این مسله را روشن کنم که وظیفه سرنگونی رژیم استبداد اسلامی  درایران با وظیفه انهدام نظام سرمایه داری و ایجاد جامعه سوسیالیستی علیرغم درهم تنیدگیشان دوظیفه متفاوت هستند. واینکه  پیشروان طبقه کارگرو یک حزب کمونیستی باید بتوانند در طی مبارزه  با رژیم استبداد اسلامی بیشترین نیرو را برای پیشروی طبقه کارگر برای انقلاب سوسیالیستی بسیج کند.

رسالت تاریخی طبقه کارگر دربرقراری سوسیالیسم: مانیفست کمونیست بروشنی نشان میدهد که سرمایه داری که خود زمانی انقلابی بود اکنون به سدی اساسی برای پیشرفت وتمدن تبدیل شده است. واین تنها طبقه کارگر است که میتواند بالغو کارمزدی که اساس و پایه نظام سرمایه داری است بهرگونه استثمار انسان از انسان پایان دهد. البته این رسالت تاریخی نه منحصر به جوامع سرمایه داری درکشورهائی با صنعت پیشرفته بلکه شامل حال روسیه ،کشوری دهقانی با طبقه ای  کارگری به مراتب ضعیفتراز آن کشورها، نیز میشود. لنین درسال ١٩٠٤ درجزوه ‘ دموکراسی پرولتری ودموکراسی بورژوائی’ تحت عنوان  ‘پرولتاریا و انقلاب’ ووقتی که طبقه کارگرروس را برای انقلاب قریب الوقوع  سال ١٩٠٥ آماده میکرد مینویسد: ” طبقه کارگر هدفهای عظیم و تاریخی را دردستور کار خود قرارداده است: آزادی بشریت ازهرگونه ستم و استثمار انسان ازانسان”. البته این آمادگی ازنظر لنین نه یک آمادگی نظری و تئوریک بلکه یک آمادگی عملی بود: ” هرچه زمان انقلاب نزدیکترمیشود، هرچه جنبش مشروطه خواهی بیِشتر شدت میابد، به همین نسبت بایستی حزب پرولتاریا سرسختانه استحکام طبقاتی خود را حفظ کند وهرچه کمتر اجازه دهد که خواسته های طبقاتیش درمیان انبوه شعارهای دموکراتیک بکنار زده شود”.

توان وپتانسیل طبقه کارگر درانهدام نظام سرمایه داری: طبقه کارگر توان و پتانسیل برای انجام این رسالت تاریخی را از کجا کسب میکند؟ دراینجا هم جواب مانیفست بیش از هراستدلال دیگری قانع کننده است. مانیفست میگوید که شرط اساسی برای ادامه حیات و سلطه بورژوازی تشکیل سرمایه و تراکم آنست. اما سرمایه بهمراه رشد و تراکم خود طبقه کارگر، طبقه ای انقلابی و متراکم را نیز تولید میکند. ازاین رو بورژوازی چیزی که بیش از هرچیز دیگر تولید میکند گورکنان خود بورژوازی است. ” سقوط بورژوازی وپیروزی پرولتاریا بطور یکسان اجتناب ناپذیر است”.

ابزار طبقه کارگر برای انقلاب کارگری کدامند؟ تا اینجا این مسله را مورد بررسی قرار دادیم که رسالت نجات بشریت ازهر ستم و استثمار انسان از انسان بردوش طبقه کارگر که خود محصول  نظام سرمایه داری است میباشد. هم چنین گفتیم که طبقه کارگر بعلت جایگاهش درتولید نظام سرمایه داری توان و پتانسیل انجام این کار دارد. ولی سوال اصلی دراینجا این است که طبقه کارگر با چه ابزاری باید این رسالت تاریخی را درجامعه ایران -جامعه ای که تحت سیطره وحشیترین رژیم های استبدادمذهبی  قراردارد- به انجام برساند. شاید جواب این سوال نیز مورد توافق خیلی از مارکسیستها باشد: حزب کمونیستی و تشکلات توده ای. ولی دراین باره که یک حزب کمونیستی و تشکل توده ای چه هست یک اتفاق نظر وجود ندارد. من دراینجا سعی میکنم درکم ازجایگاه این دوتشکل وبخصوص درکم از ارتباط تنگا تنگ آنها را مطرح کنم.

حزب کمونیستی: طبقه کارگر درجنگ با نظام سرمایه داری احتیاج به یک حزبی مارکسیستی دارد که بتواند طبقه کارگر را درتمام عرصه های ایدئولژیک- نظری و سیاسی وفرهنگی نمایندگی کند. این وظیفه یک حزب کمونیستی است که دلایل عروج و بقدرت رسیدن اسلامی سیاسی درمنطقه و جنگهای خانمانسوز دراین منطقه را بمردم نشان دهد. درمقابل انواع و اقسام خرافات وسمومی که هر آن دستگاهای تبلیغاتی نظام سرمایه داری بخورد مردم میدهند آلترناتیو انسانی وسوسیالیستی خود را ارایه دهد.

یک حزب کمونیستی هم چنین باید قادر باشد که  تمام توان و انرژی مبارزاتی کارگران را بمثابه جویبارهائی دررودخانه ای بزرگ و خروشان جمع آوری کرده وآنرا برای سرنگونی نظام سرمایه داری بکارببرد. رهبری سیاسی-نظری و رهبری عملی مبارزات کارگران دوپدیده ای بظاهر مستقل اما باید درهم تنیده باشند. اگر قراراست که تئوری انقلابی راهنمای عمل انقلابی باشد باید   ‘حاملان’ این تئوری انقلابی درمیان کارگران باشند. بعبارتی دیگر این درست است که یک حزب کمونیستی  اساسا تشکل کارگران رادیکال و سوسیالیست مجهز به تئوری مارکسیستی است ولی اگر این قشر ارتباط نزدیکی با توده کارگران نداشته باشند هرگز نمیتوانند توده های کارگران را باروحیه سوسیالیستی پرورش داده و طبقه را برای جنگ نهایی آماده کند. اجازه دهید که دراینجا بامثالی منظور خود را روشنتر بیان کنم. کارگران درمبارزه روزمره خود اساسا برای بهبود وضعیت کاری و اقتصادی خود مبارزه میکنند. اما این وظیفه کارگران سوسیالیست است درحالی که سعی میکنند  درراس این مبارزات قرار بگیرند به توده کارگران بیاموزند که  آنچه دراین مبارزات بیش از شکست و یا  پیروزی اهمیت دارد جمع آوری نیرو برای حمله نهایی برای لغو کارمزدی و سرنگونی نظام سرمایه داری است. اساسا از این طریق است که یک حزب کمونیستی و کارگران سوسیالیست عضو چنین حزبی میتوانند با گرایش رفرمیستی ، چه دردرون طبقه کارگر و چه درجامعه، که سعی میکند تمام انرژی و توان مبارزاتی کارگران را درجهت افزایش حقوق ناچیزی درچارچوب نظام سرمایه داری منحرف کند مبارزه کنند. اساسا ازاین طریق است که یک حزب کمونیستی میتواند هر مبارزه اقتصادی را به مثابه سنگری برای جمع آموری نیرو و برای تجدید قوای طبقه کارگر برای انقلاب کارگری به کاربگیرد.

تشکل توده ای: آنچه مسلم است و تاریخ مبارزات کارگران درنظام سرمایه داری نشان داده است کارگران، با و یا بدون حزب کمونیستی، برای بهبود بخشیدن وضعیت زندگی خود درهمین نظام سرمایه داری چاره ای بجز مبارزه ای متحد و متشکل ندارند. بهمین جهت است که هرجا  فرصتی پیدا کرده اند برای این مبارزه متحد دست به تشکَیل تشکلات توده ای خود زده اند. درجامعه ای مثل ایران که  ایجاد هرگونه تشکل کارگری ممنوع است همواره شبکه ای از فعالین کارگری و تشکلات فعالین  کارگری جای تشکلات توده ای کارگری را گرفته اند. بعلاوه بعلت ممنوع بودن تشکلات کارگری اعتصاب بعنوان یکی از مهمترین وسایل متحد کردن کارگران ،هرچند بطور موقتی، برای ‘مذاکره’  و ‘چانه زنی’ کارگران با کارفرمایان عمل کرده است. کارگرانی که از تشکیل تشکلات کارگری خود محروم هستند چاره ای بجز اعتصاب چه درشکل خواباندن تولید وچه در شکل تظاهرات وتجمعات درخیابان و یا درمقابل دستگاهای دولتی ندارند. دراین جا باید قدری براهمیت اعتصاب بخصوص درکشوری مثل ایران که درآن کارگران با شدیدترین نوع سرکوب مواجه هستند مکث کنیم.

اعتصاب و ‘ اژدهای انقلاب’ : ما بالاتر به این اشاره کردیم که درهر مبارزه برای بهبود وضعیت اقتصادی کارگران، رهبران رادیکال و سوسیالیست تلاش میکنند توده کارگران را با روحیه سوسیالیستی که همان آماده کردن کارگران برای لغو کارمزدی است پرورش دهند. پروسه اعتصاب یکی از این ‘کلاس های آموزشی’ است. من دراینجا خوانندگان عزیز را به نوشته معروف لنین ‘درباره اعتصاب’ که درسال ١٨٩٨ به رشته تحریر درآمده است مراجعه میدهم. وقتی این نوشته را میخوانی انگار لنین این نوشته را برای کارگران ایران تحت سیطره جمهوری اسلامی نوشته است.

اعتصاب نه تنها محلی برای  پرورش سوسیالیستی کارگران بلکه هم چنین محلی برای ابراز قدرت طبقاتی کارگران برای سرنگونی نظام طبقاتی است. ما درقسمت ‘توان وپتانسیل طبقه کارگردر براندازی نظام سرمایه داری’ و به نقل از مانیفست به این مسله اشاره کردیم که  سرمایه بهمراه رشد و تراکم خود طبقه کارگر، طبقه ای انقلابی و متراکم را نیز تولید میکند. ازاین رو بورژوازی چیزی که بیش از هرچیز دیگر تولید میکند گورکنان خود بورژوازیست. اعتصابات کارگری بخصوص اعتصابات درمراکز مهم صنعتی صحنه ای از ابراز قدرت این گورکان نظام سرمایه داری، تبلورو گوشه ای از بی آبروکردن کارفرمایان مفتخورو صحنه ای از توقف کارمزدی است. بی جهت نیست که لنین درجزوه ‘ درباره اعتصاب’ از قول یکی از وزاری داخلی آلمان آن زمان مینویسد :” درپشت هر اعتصابی اژدهای انقلاب خوابیده است” . و باز هم بیجهت نیست که لنین از قول سوسیالیست ها ازاعتصاب بعنوان ‘مکتب جنگ ‘ یاد میکند.” مکتبی که درآن کارگران یاد میگیرند که با دشمنانشان برای آزادی تمام مردم، تمام آنهایی که زحمت میکشند، اززیر یوغ مامورین دولت و سرمایه جنگ کنند”

…………………………..

بخش دوم

استبداد اسلامی و انقلاب کارگری: من تا اینجا دراین نوشته سعی کردم که به مبارزه کارگران برعلیه سرمایه داران و حکومت آنها درتمامی ابعاد و اشکال آن چه  برای تقویت نیروی جسمانی وبهبود شرایط زندگی خود و چه درنهایت برای سرنگونی نظام سرمایه داری و نشاندن نظام سوسیالیستی بجای آن بپردازم. دراین رابطه و همچنین به وظیفه یک حزب کمونیستی و گرایش سوسیالیستی درون طبقه کارگر اشاره کردم. وظیفه ای که لنین در جزوه ‘وظایف سوسیال دموکراتهای روس’ از آن بعنوان ‘وظایف سوسیالیستی’ نام میبرد. ولی همانطوری که میدانیم درایران تحت سلطه رژیم استبداد اسلامی کارگران نه تنها درمحل کار استثمار میشوند بلکه بعنوان شهروند هم، همراه با سایر شهروندان، تحت انواع ستم ها هستند. کافی است که نگاهی به جامعه ایران بیاندازیم تا متوجه شویم که چگونه و هرروزه زنان ، جوانان، روشنفکران، روزنامه نگاران، اقلیت های مذهبی،…  تحت شدیدترین ستم ها و تبعیضات قرون وسطایی یک رژیم استبداد اسلامی هستند. بنا براین اگر قرار است طبقه کارگر وظیفه رهایی بشریت از هرگونه ستم و استثمار را بعهده بگیرد باید پیشاپیش همه اقشارتحت ستم ونیروهای مترقی جامعه وظیفه مبارزه با این استبداد اسلامی را بعهده بگیرد. وظیفه ای که تا حد زیادی  امرآن به مسئله باز کردن فضای سیاسی درجامعه گره خورده است– وظایفی که لنین درروسیه تحت سلطه رژیم تزاری ازآنها بعنوان ‘وظایف دموکراتیک’ یاد میکرد. درهمین جا باید اضافه کنم که  لنین این تقسیم بندی را برای روسیه دهقانی و زمانی که بلشویک ها معتقد بودند که  بخشی از بورژوازی و خرده بورژوازی  میتوانند یک متحد ناپیگیر طبقه کارگر باشند بکار میبرد. آنچه که برای لنین، دراینجا و نوشته های دیگراو، اهمیت داشت تفاوت این دو وظیفه و هم چنین استقلال طبقاتی طبقه کارگر دراجرای این وظایف است. اومیگفت طبقه کارگر در مبارزه دموکراتیک که مبارزه ای است برعلیه استبداد تزاری از حمایت و پشتیبانی اقشار دیگر برخوردار است ولی درمبارزه سوسیالیستی که مبارزه ایست علیه کارفرمایان و طبقه سرمایه دار اساسا تنها  وفقط میتواند به اقشار تهی دست دهقانی اتکا کند. این تقسیم بندی کما کان میتواند یک متدولوژی مارکسیستی برای مارکسیست های ایرانی دربرآورد نیروهای خود چه درمبارزه برای سرنگونی رژیم استبداد اسلامی و چه درانهدام نظام سرمایه داری فراهم کند. اگرچه ایران کشوری است سرمایه داری ولی طبقه کارگر ایران برای پپشروی و تدارک انقلاب کارگری باید قبل از هرچیز،همانند طبقه کارگرروسیه، با رژیم استبدادی و’ برای آزادی سیاسی’ و ‘ دموکراسی کردن رژیم سیاسی و اجتماعی’  مبارزه کند– مبارزه ای که درآن از حمایت دیگراقشارستم دیده و دیگر نیروهای مترقی برخوردار است. بهمین خاطروهم چنین برای سهولت درپیشبرد بحث من این تقسیم بندی را دراین نوشته نیزبکار میبرم.

دراینجا باید به این نکته نیز اشاره کنیم که طبقه کارگر برای اجرای وظایف دموکراتیک خود نیازمند همان دو ابزار مبارزاتی یعنی حزب و تشکل توده ای میباشد.  این وظیفه طبقه کارگر و گرایش سوسیالیستی است که ریشه انواع و اقسام ستم ها و تبعیضات درمورد دیگر اقشار و گروهاه اجتماعی، رابطه تنگاتنک قوانین متحجر اسلامی و هم خوانی این قوانین با نیاز نظام سرمایه داری درکشورایران را نشان دهد. دریک کلام، این وظیفه یک حزب کمونیستی است که  بعنوان یک حزب اجتماعی آلترناتیوانسانی و سوسیالیستی خود را درجامعه ارائه دهد.

تا آنجا که به حمایت و شرکت عملی درمبارزات دموکراتیک برمیگردد این حمایت وشرکت عملی تابعی از پیشروی طبقه کارگر درمبارزات روزمره کارگران علیه سرمایه داران ،بعنوان بخشی ازوظیفه سوسیالیستی، است. اجازه دهید این مسله را بیشتر مورد بررسی قراردهیم.

پیشروی مبارزات دموکراتیک منوط به پیشروی مبارزات سوسیالیستی است: دراین قسمت و درابتدا جا دارد به مسله تفاوت اوضاع و احوال سیاسی درزمان استبداد سلطنتی با استبداد اسلامی اشاره کنیم. اگرچه استبداد اسلامی بمراتب وحشیتر و عقب مانده تر از استبداد سلطنتی است ولی هرگز نتوانسته است سکوت مرگبار زمان شاه را برجامعه حاکم کند. رژیم جمهوری اسلامی ازابتدای حکومتش با جامعه ای درحال مبارزه با خود مواجه بوده است. بعلاوه درسالهای اخیر و به برکت مدیای اجتماعی هر ظلم و ستمگری رژیم به سرعت بگوش همگان رسیده است. بهمین خاطروظیفه افشاگری ستم و تبعیض هایی که رژیم اسلامی بر کارگران و دیگر اقشار ستمدیده و محروم جامعه تحمیل میکند،وظیفه ای که دردوران رژیم سلطنت یک وظیفه مهم انقلابیون محسوب میشد،  تا حدود زیادی از دوش سازمانها و احزاب کمونیستی برداشته شده است. خود جناح های مختلف رژیم به اندازه کافی یکدیگر را افشا میکنند. دراین شرایط مهمترین وظیفه هرسازمان و حزب کمونیستی شرکت در، و حمایت از، مبارزات دیگر اقشار محروم و نیروهای مترقی درجامعه است. با این مقدمه اجازه دهید ببینیم رابطه مبارزه سوسیالیستی طبقه کارگربا حمایت عملی از مبارزات دموکراتیک درچه هست.

ما پیشتر به این مسله اشاره کردیم که طبقه کارگر درمبارزه روزمره خود و برای بهبود وضعیت زندگی خود احتیاج به تشکلات توده ای دارد. و به این مسله نیز اشاره کردیم که در شرایط غیاب تشکلات توده ای اعتصاب مهمترین وسیله ایست که کارگران میتوانند از طریق آن با دولت و کارفرمایان وارد ‘مذاکره’ و ‘چانه زنی’ شوند. ولی این تنها کارگران نیستند که از برپایی اعتصابات بخصوص از اعتصابات بزرگ و درمراکز کلیدی بهره مند میشوند. این گونه اعتصابات فضای مبارزاتی-سیاسی جامعه را بازکرده وقدرت آنرادارند که اهالی یک منطقه ویا یک شهر ودرمواردی کل کشور را بحرکت دربیاورند.اعتصاب کارگران شرکت نفت درانقلاب ٥٧، اعتصاب کارگران معادن درسالهای جاری، اعتصاب کارگران ایران ترانسفو ، تظاهرات کارگران جویای کار درمنطقه شهروئی بهبهان نمونه های بارزی هستند که چگونه یک اعتصاب کارگری پتانسیل آن را دارد که فضای سیاسی جامعه را برای خواستهای دموکراتیک  باز کند. اگر کارگران موفق شوند یک اعتصاب سراسری برای افزایش حداقل دستمزد، علیه بیکاری و علیه امنیتی کردن مبارزات ‘صنفی’ کارگران برپا کنند آنوقت چنین اعتصابی  میتواند کل جنبش عدالت خواهی و آزادی طلبی را گام ها به جلو ببرد.

بنابراین امیدواریم روشن شده باشد که گرایش سوسیالیستی طبقه کارگربرای اجرای وظایف دموکراتیک ،همانند وظایف سوسیالیستی، به دو ابزار حزب و تشکل توده ای   نیازمند است؛ دوابزار با دو حیطه مسئولیت مختلف ودرعین حال درارتباط تنگاتنگ با یکدیگر. دراین جا لازم است که یاد آوری کنیم درشرایطی که کارگران درایران از ایجاد تشکلات توده ای خود محروم هستند اعتصاب بعنوان ظرفی برای متحد کردن کارگران عمل میکند. اگر افشاگری رژیم و تبلیغ وترویج آلترناتیوسوسیالیستی ازطریق مدیای اجتماعی، تلویزیون و روزنامه های حزبی، تا حدوی قابل حصول است، حمایت و شرکت عملی در مبارزات اقشاروگروه های  تحت ستم و مترقی باید عمدتا ازطریق قطع نامه های کارگری، تظاهرات، تجماعات و اعتصاب صورت گیرد. خوشبختانه درسالهای اخیربسیاری از فعالین و تشکلات مستقل کارگری با نامه ها و قطع نامه های خود و درفرصت های مناسب نظیر روزکارگر، روز جهانی زن حمایت خود را از مبارزات دموکراتیک نشان داده اند. ولی این نامه ها و قطع نامه ها وقتی میتوانند به یک نیروی واقعی و به فشار هرچه بیشتری به رژیم ودرنهایت به تحقق یک خواست دموکراتیک تبدیل شوند که به بسیج تعداد هرچه بیشتر کارگران بیانجامد و با تظاهرات و تجماعات و اعتصابات کارگری توام شوند.

بنا براین وهم چنین امیدواریم که روشن شده باشد که یک حزب کمونیستی حتی برای اجرای وظایف دمکراتیک خود باید بیشترین نیروی خود را برای بسیج و متشکل کردن طبقه کارگر ودرنتیجه برای اجرای وظاِیف سوسیالیستی خود متمرکزکند. همان طوری که قبلا به آن اشاره شد این تنها طبقه کارگر است که بخاطر جایگاهش درتولید و بخاطر دردست داشتن اهرم اعتصاب میتواند فضای سیاسی جامعه را باز و راه را برای  دیگر اقشار ونیروهای مترقی جامعه هموار کند تا آنها بتوانند برای تحقق خواسته های خود متشکل شوند.

اجازه دهید دراینجا به مسله دیگری که بسیار حائز اهمیت است نیز اشاره کنیم: مسئله جمع آوری بیشترین نیرو در پروسه مبارزه برعلیه  استبداد مذهبی. ما گفتیم که چگونه یک حزب کمونیستی با برافراشتن آلترناتیو سوسیالیستی درجامعه و هم چنین با حمایت وشرکت عملی درمبارزات دیگر اقشار تحت ستم و مترقی جامعه میتواند رهبری و هژمونی خودرا درمبارزه برعلیه جمهوری اسلامی بعنوان یک رژیم استبداد مذهبی اعمال کند. دراین پروسه است که  یک حزب کمونیستی همچنین باید  بیشترین نیرو را برای انقلاب کارگری بسیج کند. دراین پروسه است که چنین حزبی میتواند و باید دیگر اقشار تحت ستم، جنبش ها ونیروهای مترقِی را قانع کند که اگر آنها میخواهند حتی به خواسته های دموکراتیک خود برسند باید به صف انقلاب کارگری بپیوندند. وبقول لنین هر ‘دموکرات پیگیر و صادقی’ باید متقاعد شود که  برای همان مبارزه دموکراتیک خود باید روش سوسیالیستی را انتخاب کند و به ابزارمبارزاتی طبقه کارگر متوسل شود و درنهایت به یک روشنفکر و وفعال سوسیالیست تبدیل شود .

مراجعه به تجربه انقلاب روسیه ویک جمعبندی : رژیم جمهوری اسلامی ایران درطی نزدیک به چهار دهه وبا وحشیانه ترین قوانین اسلامی، با سنگسار و اعدام و حقوق های چندین برابر زیر خط فقرتوانسته است بیشترین ستم ها و تبعیضات را بر اکثریت عظیم مردم ایران تحمیل کند. بهیمن علت این رژیم بیش از هرچیز ‘گورکنان’ خود را تولید کرده است. این رژیم هم چنین بعنوان یک رژیم سرمایه داری دریک بن بست کامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قرار دارد. ولی همانطوری که درابتدای این نوشته به آن اشاره شد تمام مسئله برای مارکسیستها و یک حزب کمونیستی این است که چگونه سرنگونی این رژیم استبداد-اسلامی میتواند به یک انقلاب کارگری تبدیل شود. بعبارتی دیگردراین پروسه و تا آنجاییکه به این نوشته مربوط میشود، چه مخاطراتی جنبش کارگری وکمونیستی و یک حزب کمونیستی را تهدید میکند. من دراینجا با مراجعه به تجربه انقلاب روسیه سعی میکنم این مسئله را مورد بررسی قراردهم.

بلشویک ها و بخصوص لنین سالها وقت و انرژی خود را مصروف به مبارزه با خط منشویکی کردند– خطی که معتقد بود که رهبری مبارزات دموکراتیک یعنی مبارزه برعلیه استبداد تزاری باید در دست بورژازی لیبرال باشد. این خط منشویکی بود که درنهایت برانقلاب فوریه مسلط شده و توانست بیشترین آرا را در شورهای کارگری و دهقانی بدست آورد. این سخت جانی خط منشویکی دراصل انعکاسی از تمایلات خرده بورژائی در حزب سوسیال دموکرات روسیه قبل از انقلاب اکتبر ١٩١٧ بود. انعکاس این تمایلات خرده بورژائی درصفوف حزب چنان قوی بود که حتی زمانی که لنین با اعلام ‘تزهای آوریل’ خود پایان یافتن انقلاب دموکراتیک و شروع انقلاب سوسیالیستی را اعلام کرد نزدیکترین یاران او نیز از این تزها استقبال چندانی نکردند. ولی ازآنجاییکه لنین توانسته بود، دریک نبرد سخت وطولانی، قشری از کارگران سوسیالیست و پیشرو طبقه کارگر را برای انقلاب کارگری پرورش دهد توانست در آن موقعیت حساس تاریخی دوباره حزب و طبقه کارگر روس را برای انقلاب سوسیالیستی آماده کند.

ایران کشوری است سرمایه داری با یک طبقه کارگر قدرتمند ووسیع درتولید. ولی بنظر میرسد که یکی از خطراتی که جنبش کمونیستی و کارگری ایران را تهدید میکند این است که وظایف سوسیالیستی که همان آماده کردن طبقه کارگر برای انقلاب سوسیالیستی است تحت الشعاع مبارزه عمومی و دموکرات که همان مبارزه با استبداد اسلامی وقوانین متحجر آن است قرار بگیرد. درایران سرمایه داری  نگرانی ازآن است که مبارزه برعلیه سنگسار واعدام، مبارزه برای سکولاریسم و بالاخره مبارزه برای احقاق ده ها خواسته های دیگرکه بخاطر تسلط یک رژیم متحجر واسلامی به مسائل مهمی اجتماعی تبددیل شده اند  با مبارزه سوسیالیستی طبقه کارگر برای انهدام نظام سرمایه داری هم ارز گرفته شوند.

من دراین نوشته تلاش کردم نشان دهم که این دو وظیفه علیرغم درهم تنیدگی دو وظیفه مجزا هستند. این وظیفه یک حزب کمونیستی است که بتواند بیشترین نیرو را درضمن مبارزه برای سرنگونی رژیم استبداد اسلامی برای انقلاب کارگری بسیج کند. درغیر این صورت و دربهترین حالت  رژیم جمهوری اسلامی جای خود را به یک رژیم ‘سکولار’، ‘دموکرات’، و ‘مدرن’ و با اصلاحات دمبریده، ناقص و موقتی خواهد داد. درچنین شرایطی آن رژیم برخاسته از انقلاب قادر خواهد بود که تمامی زحماتی که یک حزب کمونیستی درراه مبارزه دموکراتیک کشیده به نفع خود مصادره کند. چنین رژیمی به محض آنکه مردم بپاخاسته از برکت انقلاب را به خانه هایشان فرستاد تمامی امتیازات دوران انقلاب را پس خواهد گرفت.

اجازه دهید این نوشته را با این جمبندی به پایان ببریم. با توجه به آنچه که دراین نوشته مورد بحث و بررسی قرارگرفت یک حزب کمونیستی باید بیشترین نیروی خود را مصروف اجرا کردن وظایف سوسیالیستی کند. دراین راستا و درشرایطی که اعتصابات کارگری هرروزه وسیعتر و با خواسته های همگانی تری درحال پیشروی هستند شناسایی و ارتباط با کارگران سوسیالیست و رهبران عملی در محل کارباید بیکی از الویت های عملی وظایف سوسیالیستی این حزب تبدیل شده باشد. یک حزب  کمونیستی باید محل و وسیله ای برای ارتباط گیری با این قشر از کارگران ومحلی برای ملاقات این کارگران با یکدیگر باشد. این ارتباط گیری هم چنین باید به منزله یک خشت بنا ووسیله ای برای ایجاد تشکلات توده ای و سراسری کارگران عمل کند. تنها ازاین طریق است که یک حزب کمونیستی قادر خواهد شد که نه تنها درسطح نظری و سیاسی بلکه درعرصه عملی ودرمبارزات روزمره  مهر رهبری خود را بر مبارزات سوسیالیستی و دموکراتیک بزند.

محمد کاظمی ژانویه ٢٠١٧

اینرا هم بخوانید

کشتار کرونا در هندوستان نمونه دیگری از جنایات سرمایه داری!

مقدمه شیوع ویروس کرونا در جهان یک بار دیگر عجز و نا توانی نظام سرمایه …