فوتبال، اسلام سیاسی و ناسیونالیسم

زمزمه های اعتراض به برگزاری مسابقه فوتبال سوریه و ایران در استادیوم آزادی تهران در پنجم سپتامبر امسال، پیش از آنروز شنیده میشد. دلیل آن روشن بود. مردمی كه نان از حلقوم شان بیرون كشیده میشود تا هزینه ارسال كامیونهای پول و اسلحه به لشگر قدس و ارتش اسد تامین شود، دل خوشی از حضور تیم اسد در ایران ندارند. اعتراض به حضور تیم فوتبال دولتی بشار اسد، اعتراضی به عادی سازی حاكمیت اسد، این بزرگترین قصاب تا كنونی قرن بیست و یك  نیز هست. همچنین مردم حق دارند به تیم دولتی فوتبال ایران، دولتی كه حتی بدون نقشش در خارج از ایران، لایق تحریمهای ورزشی و هنری است، دولتی كه بزرگترین حامی اسد در سركوب خیزش انقلابی ٢٠١١ بود و تا همین ثانیه در قتل عام و آوارگی نیمی از جمعیت سوریه مستقیما شریك جرم است، معترض باشند.

 

معترضین به مسابقه ایران و سوریه به دو گرایش متضاد اجتماعی تعلق داشتند، یكی گرایش ناسیونالیستی آریائی و دیگری خط انترناسیونالیستی كمونیستی. كمبود جنب و وجوش فعالین كمونیست در این كارزار، زمین را تماما در اختیار ناسیونالیستها قرار داد. ناسیونالیسم تقریبا بدون رقیب به بلندگوی مردمی تبدیل شد كه دل خونی از جمهوری اسلامی و اسد دارند. قالبی كه اعتراضات ناسیونالیستی خود را در آن مطرح كردند، عمدتا، اعتراض به عدم حضور زنان ایرانی در استادیوم بود.

 

مطالبه حضور زنان در استادیومهای ورزشی به نفس مسابقه و حضور تیم فوتبال اسد و اوباش او در ورزشگاه اعتراض ندارد. بهمین جهت این مطالبه به قالبی برای ١) خاك پاشیدن به چشم مردم از طرف جمهوری اسلامی ٢) اعتراض نژادپرستانه ناسیونالیسم به مردم سوریه ٣) موضع ارتجاعی فمینسیم در حمایت از اوباش اسد تبدیل شد.

 

جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی میزبان مسابقه تیم خود و تیم اسد در بازیهای مقدماتی جام جهانی فوتبال بود. ما در وصف نقش حیاتی ایران برای حفظ حاكمیت اسد نمیتوانیم از او پاپ تر شویم. اسد میگوید كه بدون ایران حكومتش سر پا نمیماند. پس بجرات میتوان گفت كه  بدون ایران تیم فوتبال سوریه هم وجود خارجی نداشت. مسابقات ورزشی از این قبیل برای جمهوری اسلامی حكم مسابقه  دو تیم داخلی (اسلام سیاسی) را داراست كه غرض از برگزاریشان به اجرا درآوردن دستورالعملی سیاسی است، در اینمورد خاص، عادی جلوه دادن حاكمیت در سوریه. ورزش حرفه ای در جمهوری اسلامی همیشه سیاسی بوده است و مسابقات در سطح ملی از این سطح فراتر رفته، امری سیاسی.امنیتی است. دلیل سیاسی شدن ورزش در ایران دخالتهای دولت جمهوری اسلامی در این قلمرو از حیات جامعه است. وقتی تماشای یك مسابقه ورزشی در ایران سیاسی شده است، برگزاری مسابقه بین دو تیم از دو دولت منفور در جهان بطریق اولی سیاسی است. در این مسیر، نمایندگان جمهوری اسلامی از اعلام همدردی با زنان بخاطر جلوگیری از حضور آنها در استادیوم مشكلی ندارند. پروانه سلحشوری نماینده مجلس اسلامی كه از حق ویژه برای حضور در استادیوم برخوردار است، حتی پیشتر رفته با اعلام عدم شركت در استادیوم برای تماشای مسابقات و طیبه سیاوشی با اعتراض به عدم حضور زنان در استادیوم، نقش سوپاپ اطمینان جمهوری اسلامی را بازی كردند.  در این ظرفیت آنها توانستند صورتمسئله مسابقه جاری بین سوریه و ایران را به حد حضور یا عدم حضور زنان در استادیوم تقلیل دهند.

 

ناسیونالیسم

ناسیونالیسم ایرانی پس از برگزاری مسابقه سوریه و ایران، تمام لجن سكسیستی و نژادپرستی خود را رو به زنان سوریه و در دفاع شوینیستی از “زنان خودی ایرانی” پرتاب كرد. انتظار بیشتری از این گرایش نمیتوان داشت. حرف زیادی غیر از محكوم كردن چنین برخوردی نمیتوان زد. اما بنظر من باید پرسید كه چرا ناسیونالیسم قدرت بسیج دارد و چگونه میتوان آنرا خنثی كرد؟

 

ناسیونالیسم بصورت دو فاكتو در مسابقات ورزشی كشوری برجسته میشود. ابراز وجود ناسیونالیستی در وقایع ورشی مختص ایران و جمهوری اسلامی نیست. از اوباش حرفه ای ورزشی ایرانی (هولیگانها) كه مانند همتایان هولیگان ناسیونالیست و متشكلشان در انگلیس، هلند، تركیه، برزیل، آرژانتین، اسپانیا، آلمان، مجارستان، لهستان، اوكراین وׅ غیره صدها قربانی بجا گذاشته اند بگذریم، ابراز وجود ناسیونالیستی در جمهوری اسلامی اشكال متنوعی بخود میگیرد كه نهایتا انعكاسی از كشمكشهای اجتماعی نیز هست. احتمالا آشناترین آنها تقابل ناسیونالیسم ترك با ناسیونالیسم آریائی در مسابقات فوتبال چند سال اخیر است، نمونه هائی از این برخوردها، ازسال ٨٩ به اینطرف، در یوتوب قابل دسترس است. كشمكش دائمی بین ناسیونالیستهای آریائی و ترك كه تا همین الان هم ادامه داشته است.

 

بنظر من، ناسیونالیسم آریائی از سال ٨٨ توانست در حاشیۀ خیزش انقلابی آنسال ابراز وجود علنی و اجتماعی كند. در مراسم قدس آنسال این ناسیونالیسم توانست برخی از شعارهای خود را در میان توده مردم شایع كند. زمینه چنین نفوذی، انزجار مردم از دخالتهای جمهوری اسلامی در  خاورمیانه بود. اما این ابراز انزجار، نه در قالب اعتراضی به سیاستهای تروریستی جمهوری اسلامی در نزاع فلسطین و اسرائیل كه خود را در ضدیت با مردم فلسطین بروز داد. از این مقطع به بعد میتوان شاهد ابراز وجودهای علنی ناسیونالیستهای آریائی در جامعه شد. ناسیونالیسم آریائی دیگر پچ پچی در نوستالژی “زمان خوب شاه” در محافل خانوادگی نبود بلكه در خیابان جا پا باز میكرد. در عرصه ورزشی در سال ٨٩ در مسابقه فوتبال ایران و عربستان سعودی شعار “خلیج فارس” را مطرح كردند و همین پارسال  بر سر قبر كوروش در مراسم سال نو جمع شدند. ضدیت این ناسیونالیسم با “اعراب” در مسابقات ورزشی سابقه طولانی دارد (شاید ترانه زاگالوی ضیا را بخاطر داشته باشید). بهرحال، نكته اصلی بنظر من افشای ناسیونالیسم بغایت نژادپرست ایرانی نیست، بلكه درك زمینه هائی است كه به این گرایش امكان سربازگیری و نفوذ میدهد. بنظر من، چپ سوسیالیستی قابلیت نفوذ و بسیج این گرایش را تقلیل میدهد و به این ترتیب سر خود را زیر برف میبرد. این البته بحث جداگانه ایست اما  بنظر من زمینه هائی كه به ناسیونالیسم ایرانی امكان ابراز وجود میدهد نتیجۀ یك پارادوكس است ١) در انزجار از اسلام سیاسی، این ناسیونالیسم روی مقایسه شرایط زیستی در حكومت پهلوی با جمهوری اسلامی حساب باز كرده و “زمان خوب شاه” را برنده اعلام میكند. انزجار ناسیونالیسم آریائی از مخارجی كه دخالت جمهوری اسلامی در منطقه برای مردم در ایران میتراشد، در انزجار نژادپرستانه از مردم كشورهای قربانی فرموله میشود اما همین ناسیونالیسم ٢)  در حمایت غریضی از قدرت طلبی “ایران”، حامی جمهوری اسلامی در منطقه از آب درمیاید. خلیج فارس میطلبد. از “تازی” مینالند و از “اعراب”، در رقابتشان با ایران، ابراز انزجار میكند. چپ باید با شناخت كامل از اشكال دخالتگری این ناسیونالیسم، آنرا در عرصه اجتماعی و سیاسی به انزاوی كامل بكشاند. باید با ناسیونالیسم مقابله كرد، نه اینكه توان بالقوه و بالفعل آنرا تقلیل داد.

 

فمینیسم

یك نظر فمینیستی سكولاریستی(باختصار “فمینیست”)  خود را در این سوالها و نتیجه گیری فرموله كرد:«وقتی این خبر{برگزاری مسابقه فوتبال سوریه و ایران} را ببینم و بشنوم چه چیزش توجهم را جلب میکند؟ رابطه دولت اسد با ایران؟ بیچاره فراریان و پناهنده هایی {سوری} که در قایق هستند و امکان دیدن آن را ندارند؟ به نظر من تنها نکته قابل توجه مردم، بودن زن بی حجاب در استودیوم است.»

 

اولا نتیجه گیری این جدل هیچ رابطه منطقی با سوالات مطرحه ندارد، میتوان “باید آش رشته پخت” را جانشین “حضور زن بی حجاب در استادیوم” كرد بدون اینكه كوچكترین خدشه ای در توجیه نتیجه گیری وارد شود. ثانیا اگر فرض بگیریم اعتراض به عدم حضور زنان در استادیوم مسئله اصلی معترضین بود، چرا این اعتراض همه جانبه در این مسابقه بخصوص خودنمائی كرد؟ دهها مسابقه دیگر فوتبال و صدها مسابقات ورزشی میایند و میروند و خبرشان بسختی بگوش كسی میرسد. ثالثا، همین نظر فمینیستی خرده میگرفت كه چرا “بدون مدرک و دلیل” “اتهام” زده میشود كه اوباش اسد در استادیوم آزادی، اوباش اسد هستند. سازماندهی حضوراوباش اسد در ایران و حضور( بی حجاب) زنانشان در استادیوم، پرچم حزب الله لبنان در پشت سر و پرچم دولت اسد در دست این اوباش برای فمینیست مدرك تلقی نمیشوند، حمایت این اوباش از تیم اسد دلیل بر گماشتگی آنها از اسد نیست اما برای فمینیست، بی حجاب بودن مونثین اوباش اسد در استادیوم مدرك و دلیل كافی برای حمایت كردن از آنهاست. برای فمینیست مهم نیست كه اسد چه بلائی  سر میلیونها زن و مرد و كوك سوری (” بیچاره فراریان و پناهنده ها”) میاورد، مهم این است كه زن بتواند مسابقه فوتبال تیم اسد را (بی حجاب) تماشا كند. تنها تفاوت موضع فمینیست با موضع طیبه سیاوشی و پروانه سلحشوری، نمایندگان مجلس اسلامی كه حامی حضور زنان در استادیوم هستند، اختلاف بر سر حجاب است. اگر طیبه به بی حجابی رضایت بدهِد، یا برعكس، تفاوتی بین فمینیسم اسلامی و فمینسیم سكولار باقی نمیماند. فمینیسم، چه نحله سكولار.آتئیستش و چه نحله مذهبی آن، ارتجاعی است.

 

چپ سوسیالیستی

به نظر من، چپ سرنگون طلب لازم بود فراخوان اعتراض فعال تا حد بر هم زدن انجام مسابقه را در دستور كار خود میگذاشتند. قبل از مسابقه پیش بینی كرده بودم كه مدافعین جمهوری اسلامی برای دور كردن افكار عمومی از عادی جلوه دادن حضور نیم فوتبال اسد در استادیوم های ایران مسئله حضور زنان در استادیوم را برجسته خواهند كرد. همین طور هم شد. نه تنها حواشیون جمهوری اسلامی كه حتی نمایندگان مجلس اسلامی، طیبه سیاوشی ؤ پروانه سلحشوری، همصدا با فمینیستها “واویلا چرا زنان ایرانی وارد استادیوم نشدند” راه انداختند. اوباش مونث سوری را وارد استادیوم كردند، پرچم حزب الله لبنان و دولت اسد را در دستهایشان بلند كردند، دوربینها را بطرف آنها گرفتند تا شاید مردم فراموش كنند آنچه در زمین بازی در حال وقوع است پذیرش و عادی قلمداد كردن سیاستهای فاشیستی و ضد زن  اسد است، به طاق نسیان سپردن این واقعیت است كه اوباش حاضر در استادیوم زنان سوریه را نمایندگای نمیكنند، بلكه زنان سوریه همراه با مردان و كودكان در ابعاد میلیونی با قحطی، با لت و پار شدن زیر بمبهای بشكه ای و شیمایی، با مرگ در دریای مدیترانه، با آوارگی در تركیه و اردن و لبنان و اروپا و آمریكا تداعی میشوند.

درست دو سال پیش در سال ٢٠١٥ در اوج همبستگی مردم اروپا با پناهندگان سوری، وقتی خبرنگار مجاری به عبدول محسن، یك مربی فوتبال سوری، و كودك در بغل او پشت پا زد، تمام دنیا به خبرنگار لعنت فرستاد و قربانی آن حادثه بفاصله كوتاهی در اسپانیا در یك مسابقه فوتبال با رونالدو عكس گرفت. این اقدام سمبلیك تمام اجزائی كه یك چپ در اعتراضش به حضور تیم ورشی اسد در هر كجای دنیا لازم دارد را در خود گنجانده است.

 

تحریم تمام وقایع ورزشی جمهوری آپارتاید اسلامی و از جمله خواست اخراج تیم ملی فوتبال ایران از فیفا، مشروع ترین خواستی است كه اپوزیسیون جمهوری اسلامی میتواند داشته باشد. این در هر صورت یكی از گزینه های ممكن در برخورد به وقایع ورزشی ایران است. اما وقتی جمهوری اسلامی مسابقه ای با تیم دست پرورده اش در تهران برگزار میكند، اپوزیسیون آن گزینه دیگری بجز فراخوان به تحریم یا اعتراض فعال بمنظور خراب كردن آن مراسم بر سر برگزاركنندگانش ندارد.