مسیح علینژاد و دالان های قدرت

خانم مسیح علینژاد زنیست که توانست در کمتر از ده سال از یک مسلمان محجبه و طرفدار بخشی از رژیم که در دالان های مجلس اسلامی برای یک جناح رژیم قلم و قدم میزد، به یک زن تا حدودی سکولار و بی حجاب و مدافع و مبلغ مبارزه با حجاب اجباری تبدیل شود. تا اینجای کار باید به ایشان تبریک گفت و قدردانی هم کرد. من شخصا برخی از سخنرانی ها و مصاحبه های ایشان راهم دوست دارم، می پسندم و لایک هم می زنم. حتی حضورش در دالان پارلمان های غربی و ملاقات با شخصیت های غربی تا آنجا که از حقوق زنان و مردم ایران دفاع کند من تشویقش هم می کنم.


ایشان هم استعداد خوبی دارد، هم کارش را خوب بلد هست و هم مدیای مین استریم بورژوازی غربی هم در حد ممکن در اختیار دارد. این امکانات بطور عموم و به سادگی در اختیار مبارزان واقعی و جنبش آزادی زن و زنان مبارز و آزادیخواه و چپ که بیش از 40 سال علیه رژیم مبارزه کرده اند قرار نخواهد گرفت.
جنایات جمهوری اسلامی از پشت بام مدرسه رفاه شروع و همچنان ادامه داشته و به نظر من تا سرنگونی کاملش نیز ادامه خواهد داشت. افراد و جریاناتی هم بودند که از روز اول هیچ توهمی به این رژیم نداشته و با رژیم مبارزه کردند. در جنبش چپ و کمونیستی اتحاد مبارزان کمونیست و چریک های فدائی (شاخه اشرف دهقانی) با هر نقدی که هر کس به آنها دارد، شاخص و نمونه آن بودند. افراد و جریانات مختلف هم در این چهل و چند سال یا در همان اوایل و یا بعدتر کم کم به منتقدین و یا مخالفین رژیم پیوستند. و در حال حاضر کمتر فرد و جریان شناخته شده ای از چپ و راست هست که به رژیم توهم داشته و یا از آن طرفداری کند، به غیر از 5 درصد خودی ها و مزدوران و ساندیس خورها.


جالب این هست که افرادی که بیش از دو دهه در رکاب یکی از جناح های رژیم و علیه آزادیخواهان، برابری طلبان، انقلابیون و کمونیست ها قلمفرسایی می کردند دیر آمده و زود هم می خواهند رو به جلو فرار کنند، و باز هم از کمونیستها و آزادیخواهان طلبکار هستند. طیف زیادی از دو خرادی های به خارج آمده و یا رانده شده شامل این گروه هستند. و خانم مسیح علینژاد نیز یکی از شاخصین آنهاست.
سالهاست که تقریبا طیف راست ها و به ویژه سلطنت طلبانی که سلطنت و تاج و تختشان را در انقلاب 57 از دست داده اند. در حوالی سالگرد انقلاب بهمن که در نهایت ملاخور شد، مدعی انقلابیون شده و از توده ی میلیونی مردم که علیه سیستم دیکتاتوری پادشاهی و زندان، شکنجه، اعدام و جنایات ساواک قیام کردند طلبکار شده اند. و چون نظام و سیستمی که جایگزین سلطنت شد ده ها برابر رژیم قبلی زندان و شکنجه و اعدام و جنایت کرد. آنها صورت حق به جانب هم به خود می گیرند و از مبارزین و به ویژه کمونیستها و انقلابیون و آزادیخواهان طلبکار می شوند. و در صددند که انقلاب آتی مردم ایران را دوباره تاج خور کنند! یعنی دور تسلسل مذهب و ناسیونالیسم که نظام سرمایه و استثمار در تاریخ بشر برای مردم تکرار کرده است را استمرار بخشیده و دوباره 40 سال سود سرمایه و استثمار را برقرا کنند.


امسال این کمپین به گمان من به دلیل رشد چپ و رادیکالیسم در داخل ایران و اعتراضات معلمان و کارگران و بازنشستگان و .. که علی العموم خواست ها ی رادیکال و چپ از جمله شعار های “معلم به پا خیز برای رفع تبعیض”، “فلاکت عمومی حقوق های نجومی”، “یه اختلاس کم بشه مشکل ما حل میشه”، ” معلم بیدار است از تبعیض بیزار است”، نان کار آزادی، اداره شورائی”، “خط فقر نه میلیون حقوق ما دو میلیون” و… در داخل ایران، راست و بلندگوهای آنها را بر آن داشته که بیشتر علیه انقلاب بهمن مصاحبه و مناظره و قلمفرسایی کنند. تا بدین شکل از چپ جامعه و جامعه ی به چپ چرخیده انتقام بگیرند.
خانم علینژاد با اینکه خیلی دیر به این کمپین پیوسته (همانطور که خیلی دیر به کمپین علیه حجاب اجباری پیوست) ولی گویا قصد دارد در این کمپین از راست ها و سلطنت طلبان هم جلو بزند. ایشان در دو دهه ی اول جنایات رژیم با حجاب اسلامی و در خدمت بخشی از رژیم در دالان های مجلس اسلامی به دنبال خاتمی و دارودسته اش بود. همان زمانی که جنبش آزادی زن و فعالین کمونیسم کارگری مبارزینی چون مینا احدی و مریم نمازی، آذر ماجدی و دیگران پرچم مبارزه با حجاب و خرافات و مذهب و دوخردادی ها را در دست داشتند.
باید یه خانم علینژاد یادآور شد که پرچم مبارزه با کمونیسم و آزادی خواهی در ایران را هم خیلی قبل تر از ایشان قبل و بعد از سرنگونی رژیم پهلوی سلطنت طلب ها و شاه اللهی ها و راست ها در دست داشتند و ایشان در این مورد هم خیلی دیر شروع کرده و صندلی مبارزه با کمونیست قبل از ایشان توسط دیگران اشغال شده است.
خانم علینژاد با زرنگی خاصی مصیبت هایی که رژیم اسلامی بر سر مردم آورده را بخشا به حساب آزادیخواهان، کمونیست ها و چپ ها می گذارد و ظاهرا چپ ها به ایشان و نسل 57 هم بدهکارند و باید معذرت خواهی هم بکنند!
باید به خانم علی نژاد گفت که
اولا ایشان اگر مدعی مخالفت با زندان و شکنجه و اعدام هست، اگر طرفدار آزادی احزاب هست، اگر با جنایات ساواک مخالف هست؟ و ده ها اگر دیگر که باعث انقلاب مردم شد، اگر ایشان در سال 57 حضور داشت، یا باید در کنار ژنرال ها و سرکوبگران رژیم پادشاهی به سرکوب و کشتار مردم می پرداخت و یا چاره ای نداشت تا همراه میلیون ها مردم ایران به انقلاب بپیوندد. مگر اینکه ایشان به زندان و شکنجه و اعدام خوب باور داشته باشد! و مثلا نوع اسلامی و استالینی آن را محکوم و نوع پادشاهی آن را تایید کند.اگر ایشان بدین باور باشد که در زمان سلطنت پهلوی ها همه چیز گل و بلبل بوده است، در سمت اول خواهد بود وگرنه در سمت مردم قرار می گرفت. البته این را حتی وارث تاج و تخت هم که جمهوری را به سلطنت ترجیح می دهد باور ندارد که دوران پهلوی ها گل و بلبل بوده! و گویا دو ریالی اش افتاده که در 100 سال گذشته بیش از صد کشور از سلطنت به جمهوری رسیده و سلطنت متعلق به دوران خانخانی و فئودالی و ارباب رعیتی می باشد و بازگشتش تقریبا غیر ممکن است. تازگی هم بدین نتیجه رسیده است که پس از سقوط رژیم اسلامی به دلیل تضاد طبقاتی تا دو دهه اگر سیستم آزادی باشد سوسیالیست ها و طرفداران عدالت اجتماعی در حاکمیت خواهند بود. بنابراین خانم علینژاد نباید کاسه ای داغ تر از آش شود!

ثانیا باعث و بانی انقلاب در وحله اول خود سیستم پادشاهی و قبل ا ز هر کس شخص شاه بود که آخوند ها را آزاد و کمونیست ها و مجاهدین را در زندان کرده بود. به حوزه های علمیه بودجه می داد. طلبه ها را از خدمت سربازی معاف کرده بود. خودش را کمر بسته امام رضا می دانست که گویا هنگام زمین افتادن از اسب حضرت عباس او را نجات داده. و از همه مهمتر در کتاب ماموریت برای وطنم رسما گفته بود “از جانب خداوند ماموریت دارم”! یعنی در مجموع خودش مذهبی، خرافی وعقب مانده و بخشا سرچشمه عقب ماندگی فکری جامعه نیز بود.
آزادی های سیاسی، آزادی های تحزب و تشکل، آزادی انتخابات و اتحادیه و سندیکا و… پیشکش، کتاب های انقلابی و مارکسیستی احزاب و سازمان های سیاسی و انقلابی نیز پیشکش، زمانی که یک کتاب ماهی سیاه کوچولو و یا مادر ماکسیم گورکی از شش ماه تا دوسال زندان داشت. کمونیسم ممنوع و حکمش اعدام بود. کمونیست ها در زندان و زیر شکنجه بودند و یا در تپه های اوین تیرباران می شدند، در همین زمان صد ها هزار کتاب رساله آخوندهای مرتجع مختلف و کتاب های چرندیات مطهری و باهنر تا خامنه ای آزاد و در سطح کشور چاپ و پخش می گردید! خوب معلوم است که در چنین سیستمی پول و زور و امکانات و بازار در دست آخوندهاست و آنها می توانند در بزنگاه و سر فرصت به کمک اربابان غربی ضد کمونیست دست بالا را پیدا کنند.


ثالثا حضور ایران در کنار شوروی مدعی کمونیسم آن زمان دول غربی را بر آن داشت تا در کنفرانس گوادلوپ طرح و برنامه ریزی کرده به ویژه اینکه غرب وقتی به این نتیجه رسید که مردم دیگر شاه را نمی خواهند و خود شاه هم صدای انقلاب مردم را شنیده بود. در کنفرانس گوادلوپ رسما سر انقلاب را می برند و ملای خرسواری از گور برخاسته را که تا دوسال قبل خیلی کمتر از گوگوش و قلیچ خانی برای مردم شناخته شده بود، را از عراق به نوفل لوشاتو می آورند و زیر درخت سیب انواع خبرگزاری ها به ویژه آیت الله بی بی سی او را در ماه می برد، و امام می کند و بلند گوی او می شود، تا جلوی قدرت گیری چپ و کمونیسم را در آن زمان بگیرند. و به نام انقلاب سر انقلاب مردم راببرند.


داستان معذرت خواهی!
مسیح علینژاد در یکی از گفتگوهایش درتبلت و در صدای آمریکا مطرح می کند که گویا انقلاب کنندگان باید از ایشان و نسل 57 معذرت خواهی کنند.
اولا نسل 57 هم مانند بقیه مردم در هر کجای جهان دارای نظرات و گرایشات مختلفی از راست تا چپ هستند و نمی شود و نباید همه را قلفتی داخل یک گونی کرد و یک تفکر از آنها ساخت. گیریم که بخشی از نسل پنجاه و هفتی ها مانند ایشان و هم فکر انسان فکر کنند. آیا در همان زمانی که خانم علی نژاد هنوز در رکاب خاتمی قلم میزد و امید به اصلاحات ایشان داشت، در دانشگاههای ایران پرچم های سرخ آزادی و برابری را همان نسل پنجاه و هفتی در اهتزاز نیاوردند!؟ شاید خانم علینژاد فکر می کند حالا که جامعه و شعارها چپ تر و رادیکالتر شده و ترس مردم بیشتر ریخته، حاملین آن پرچم ها به راست چرخیده و سلطنت طلب شده اند؟


ثانیا اگر بنا به معذرت خواهی باشد بهتر نیست کسانی که دو دهه در خدمت رژیم بوده اند و مردم را با توهم اصلاح طلبی سرگرم کردند، از کسانیکه در همان زمان علیه رژیم و اصلاح طلبان حکومتی و حجاب اجباری و برای آزادی زن و کل جامعه مبارزه می کردند معذرت خواهی کنند؟


آیا بهتر نیست کسانی که یک نوع سیستم زندان و شکنجه و اعدام سلطنتی را بر نوع اسلامی ترجیح می دهند، به کسانیکه عمری علیه کلیت زندان و شکنجه و اعدام مبارزه کرده اند معذرت خواهی کنند؟ یا یک بار هم که شده طرفداران سلطنت که هنوز باور دارند که شاه کم کشت و اگر قتل عام میکرد احتمال ادامه حکومتش بیشتر میشد از کسانی که با هر نوع دیکتاتوری، زندان و شکنجه اعدام مخالفند معذرت خواهی کنند؟
در پایان به نظر من این سوال را می شود از کل جنبش و طیف راست و شخصیت هایش از طرفداران هر دو رژیم پرسید.

اگر شما باور دارید که رژیم اسلامی جنایت کرده است، نقض حقوق بشر کرده است، زندان و شکنجه و اعدام کرده، آزادی های سیاسی و تحزب و تشکل را ممنوع کرده، قتل عام 67 را مرتکب شده، کردستان و ترکمن صحرا را به خون کشیده و مواردی را قتل عام کرده و ده ها جنایت دیگر که سران آن باید در دادگاهی بین المللی به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه شوند. دولت کانادا قتل عام 67 را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم کرده، و روزی را به عنوان روز زندانیان سیاسی ایران به رسمیت شناخته. مگر 99 درصد این جنایات را و این زندان ها و شکنجه ها و اعدام ها را رژیم نسبت به کمونیست ها و مجاهدین مرتکب نشده است؟ مگر قتل عام 67 به جز مجاهد و کمونیسم کسی را کشتند؟ مگر در دادگاه حمید نوری یک سلطنت طلب شاکی داشتیم؟ مگر در کردستان و ترکمن صحرا به جز کمونیستها و آزادیخواهان کسی کشته شده؟ فرض کنیم یک درصد قربانیان رژیم هم طرفداران سلطنت بوده اند (که این آمار هم غلو هست) که رژیم حق نداشته حتی یک نفر از سلطنت طلب ها را هم شکنجه و یا اعدام کند. خوب 99 درصد جنایات مستقیم رژیم بر کسانی اعمال شده که شما مدعی هستید باید از شما و نسل شما و سلطنت طلب ها معذرت بخواهند؟ فکر نمی کنید طرفداران هر دو رژیم چه از نوع اصلاح طلب و چه از نوع اصولگرا، چه از نوع لیبرال و چه از نوع دموکرات و حقوق بشری، چه جمهوری خواه و چه سلطنت طلبش باید از تک تک قربانیان خود یعنی آزادیخواهان، برابری طلبان و کمونیستها یک بار برای همیشه معذرت خواهی کنند؟!

اینرا هم بخوانید

آغاز اخراج وابستگان جمهوری اسلامی از کانادا- بابک یزدی

اخیراً دولت لیبرال سیاست‌های جدی‌تری علیه رژیم اسلامی ایران و مقامات و وابستگان آن از …