دوره گذار و نکاتی درباره دو نوشته صلاح مازوجی و اسد گلچینی
در شرایطی که پایههای جمهوری اسلامی متزلزلتر از هر زمان دیگر است و بلوکهای متنوعی از اپوزیسیون بورژوایی در حال شکلگیریاند، بحث درباره دوره گذار ـ یعنی فاصله میان سرنگونی جمهوری اسلامی تا استقرار یک دولت نسبتا تثبیت شده با قوانینش ـ به یکی از حیاتیترین پرسشهای سیاسی امروز بدل شده است. اینکه در این فاصله چه نیرویی قدرت را در دست میگیرد، بر سر حقوق مردم، آزادیها و ساختار قدرت چه خواهد آمد، و جایگاه طبقه کارگر در این دوره کجاست، پرسشهایی هستند که پاسخ به آنها، آینده سیاسی ایران را رقم خواهد زد.
در این باره، در میان انبوه نقدها و گلایههای فعالین فیسبوکی، دو نوشته توجهم را جلب کرد. یکی از صلاح مازوجی و دیگری از اسد گلچینی. هر دو به نوعی به مسئله کنفرانس اسلو، که موضوع آن حول دوره گذار بود، پرداختهاند، اما در عمل، از موضوع اصلی فاصله گرفته و خود را به حاشیه بحثهای سیاسی پرتاب کردهاند.
درباره نوشته صلاح مازوجی
صلاح مازوجی در نوشتهاش به جای تمرکز بر پرسش محوری “قدرت پس از جمهوری اسلامی چگونه و توسط چه نیرویی سازمان مییابد؟”، به معرفی افراد و احزاب شرکتکننده در کنفرانس و قضاوتهای شخصی درباره آنان بسنده میکند. او دچار همان خطایی است که بخش بزرگی از چپ غیرکارگری گرفتار آن است؛ اشتباه گرفتن دوره گذار با دولت مطلوب خودشان. در حالیکه دوره گذار نه یک دولت خیالی و آماده، بلکه میدانی واقعی از کشمکشهای طبقاتی است. در این میدان، اگر طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی غایب باشند، نیروهای بورژوایی با چهرههای “دموکرات”، “حقوق بشری” و “سکولار”، همان نظم سرمایهداری را در قالبی تازه بازسازی خواهند کرد. صلاح مازوجی مینویسد: “بدیل این جریانها برای ایران بعد از جمهوری اسلامی، حفظ مناسبات سرمایهداری با مدیریت غیر اسلامی است.” اما این “کشف” چیز تازهای نیست. بدیل بورژوازی همیشه همین بوده است. مسئله این است که نیروهای چپ و کارگری چه میکنند؟ آیا صرفا نظارهگر خواهند بود، یا در همان میدانهای سیاسی علنی ـ از جمله کنفرانسها، تجمعها و رسانهها ـ پرچم بدیل کارگری و سوسیالیستی را بالا خواهند برد؟ تازه درباره درک صلاح مازوجی از “بدیل کارگری، سوسیالیستی و طبقاتی” هم می شود کلی بحث کرد، که فعلا از آن می گذرم.
نقد درست به اپوزیسیون بورژوایی نه در قهر از صحنه، بلکه در حضور فعال، افشای سیاستهای طبقاتی آنها، و نشان دادن راهحل کارگری در برابرشان معنا پیدا میکند. اگر قرار است “دوره گذار” به معنای واقعیاش گذار به آزادی، برابری و رفاه باشد، باید از هماکنون به عنوان یک نیروی سیاسی فعال کمونیستی نشان بدهی که مشغله هایت در جامعه چه ها هستند! باید دست به سازماندهی بزنی و نقشه عملت را به جامعه اعلام کنی.
درباره نوشته اسد گلچینی
اسد گلچینی، در سوی دیگر، گرفتار سندروم مزمن جنگ جمهوری اسلامی و اسرائیل است. تحلیل او از بحرانهای سیاسی امروز عمدتا از زاویه ژئوپولیتیک و روابط قدرت میان جمهوری اسلامی، اسرائیل و آمریکا صورت میگیرد. نتیجه این است که جامعه ایران و نیروهای درونی آن به حاشیه رانده میشوند و مردم صرفا در نقش “قربانی” ظاهر میگردند. این را قبلا مفصلا بحث کرده بودیم. این نگاه، گرچه ممکن است در ظاهر ضدامپریالیستی بهنظر برسد، اما در عمل، به انفعال سیاسی منتهی میشود. زیرا هیچ راهحل سازمانیافته و عملی برای تغییر موازنه قدرت در داخل ارائه نمیدهد و فقط با نفی این یا آن قدرت خارجی، در بهترین حالت، از ارائه بدیل انقلابی طفره میرود.
اما اگر قرار باشد واقعا با جنگ، تحریم و مداخله خارجی مقابله شود، تنها راه آن ایجاد آلترناتیو کارگری و مردمی در داخل است؛ آلترناتیوی که هم با رژیم اسلامی و هم با نظم سرمایهداری جهانی در تقابل باشد. ما می گوئیم جمهوری اسلامی بر لبه پرتگاه است و جواب دوره گذار ما باید به این موضوع هم بپردازد.
معنای واقعی دوره گذار
دوره گذار یک برهه تاریخی میان فروپاشی رژیم موجود و استقرار دولت جدید است؛ نه خلأ، نه رؤیا، و نه دموکراسی آماده در قفسه. در این مرحله، سه مسیر اصلی قابل تصور است: سناریوی بورژوایی. یعنی انتقال قدرت به اپوزیسیون راست طرفدار غرب، که با شعار دموکراسی و حقوق بشر، همان مناسبات سرمایهداری را حفظ میکند. سناریوی تداومطلبان. یعنی بازتولید بخشهایی از رژیم در شکل “دولت موقت” یا “اصلاحطلبی نو”، برای حفظ نظم اقتصادی و امنیتی. و سناریوی کارگری و انقلابی. یعنی تسلط شوراهای کارگری، کمیتههای اعتصاب، و نهادهای مردمی که در جریان سرنگونی شکل گرفتهاند و میتوانند دولت کارگری را پایهگذاری کنند. اما در کنار اینها یک نکته را هم درباره همین “کنفرانس اسلو” بگویم. در این کنفرانس بیش از ۱۵ “نماینده” از اقلیتهای ساکن ایران شرکت داشتند که بهرحال می خواهند جامعه را به طرف فدرالیسم و موزائیکی شدن ببرند. بسیار پر اهمیت است که ما برویم در چنین مجامعی حرف بزنیم و بعنوان نماینده کل جامعه جواب به این راهحلها بدهیم.
اگر جنبشهای مردمی از اکنون برای سازمانیابی و کسب قدرت آماده نشوند، سناریوهای اول و دوم بیتردید تحقق خواهند یافت. دوره گذار عرصهای است که در آن سرنوشت انقلاب تعیین میشود. دوره گذار دوره ای است که می تواند نمایندگان از هر جنبشی به مجامعی، چه مجلس موسسان، چه مجلس از نوع دیگری بفرستد تا پروسه حکومتی تثبیت شده و برآمده از نمایندگان واقعی مردم را فراهم و هموار کند.
چپ باید سیاسی و مدعی باشد
جدا از اینکه درباره صلاح مازوجی و یا اسد گلچینی چه فکر میکنم و چه وزنه سیاسی به آنها میدهم، اما یک نکته مهم را باید درباره چپ جامعه گفت. چپ باید حرف بزند و در برابر آلترناتیوهای دیگر، در برابر آلترناتیوهای بالای سر مردم نظر بدهد و در میدان همانها نظر بدهد و به چالش بکشد. چپ که قرار نیست با خودش حرف بزند و یا بگردد یک شهر انقلابی پیدا کند (که ظاهرا در مخیله بعضی از فعالین فیسبوکی اسلو شهر امپریالیستی است) که در انجا کنفرانس برگذار کند. چپ که قرار نیست فقط با جوک چپهای دیگر بخندد. چپ که قرار نیست مثل مسلمانها از خوردن تنش به تن نجسها بهراسد. قرار نیست که فقط در سالنهای تزئین شده به عکسهای مارکس و لنین و امثالهم کنفرانس برگذار کند. که زبان همدیگر را می فهمند و ظاهرا با هم مشکلی هم ندارند. چپ باید در مقابل دیگر آلترناتیوها جواب بدهد تا جامعه بداند که چپ اصلا چه می گوید. کمونیستها که عار ندارند نظراتشان را در جامعه مطرح کنند و یا مخفی کنند. مگر حمید تقوائی و ابراهیم علیزاده در کنفرانس اسلو کوتاه آمدند. مگر کسی حرفهای آنها را سانسور کرد؟!
هر دو نوشته ـ چه صلاح مازوجی و چه اسد گلچینی ـ که اگر از کدورتهای شخصی و غیرسیاسی عبور کرده باشند، در سطحی از تحلیل میمانند که یا به حاشیهها میچسبند یا در بازی توازن نیروهای جهانی گم میشوند. در حالیکه مسئله اصلی، تعیین تکلیف قدرت سیاسی در دوره گذار است. آیا مردم، طبقه کارگر و جنبشهای آزادیخواه، خود قدرت را به دست خواهند گرفت؟ یا باز هم باید نظارهگر تقسیم غنائم میان جناحهای بورژوازی و ناسیونالیسم باشند؟ پاسخ به این پرسش، وظیفه تاریخی کمونیستها و پیشروان طبقه کارگر است. دوره گذار عرصهای است که سعی می کند به این سئوال جواب بدهد.
۲۳ اکتبر ۲۰۲۵
وقتی “مبارزه طبقاتی” برای چپهای در حاشیه به بازی فکری تبدیل میشود
جوابی دیگر به صلاح مازوجی
ناصر اصغری
در نوشته قبلی با عنوان “دوره گذار و نکاتی درباره دو نوشته صلاح مازوجی و اسد گلچینی”، به نکته ای پرداختم که صلاح مازوجی قرار بود پاسخ دهد اما نداد. این بار میخواهم به یکی از جملات طلایی او بپردازم؛ جمله ای که احتمالا خودش هم بعد از نوشتنش چند بار خوانده تا مطمئن شود بوی “عمق تئوریک” میدهد. مینویسد: “اگر برای جریان کمونیستی، مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی نه هدفی در خود، بلکه نقطه حرکت بسوی سلب قدرت سیاسی و اقتصادی از کل بورژوازی به عنوان یک طبقه اجتماعی است. اما حمید تقوایی سالها است که استراتژی مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را از محتوای طبقاتی خالی کرده است.”
خوب، یک نفر که صبح با صدای اذان اجباری از خواب بیدار میشود، در اتوبوس شلوغ نفس میکشد، سر کارش تحقیر میشود، شب نگران آیندهاش است و تازه اگر خوش شانس باشد برق خانهاش قطع نمیشود، واقعا با خواندن چنین جملهای باید چه احساسی پیدا کند؟ احتمال زیاد همان احساسی که وقتی دفترچه بیمهاش را باز میکند و میبیند هنوز اعتبار ندارد!
اصلا “محتوای طبقاتی مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی” یعنی چی؟ واقعا قرار است ما با این ترکیب پرطمطراق چه کنیم؟ ظاهرا بعضی از رفقای قدیمی چپ هنوز در همان جلسههای کتابخوانی دهه پنجاه ماندهاند؛ همانجا که فکر میکردند با چند اصطلاح مارکسیستی و چند نقلقول از لنین میشود دنیا را از نو ساخت. اما این نوع گفتار بیش از آنکه کمکی به جنبش کند، بیشتر یادآور همان میزهای گرد است که هر کس منتظر نوبت خود است تا “تحلیل طبقاتی” ارائه دهد، بدون اینکه حتی یک آدم با مشکلی زمینی و واقعی در آن میز حضور داشته باشد.
بیایید روراست باشیم. مبارزه برای آزادیهای سیاسی، مبارزه بر علیه اعدامها، دفاع از حقوق زنان، رساندن صدای کارگران به مجامع جهانی، تلاش برای دیده شدن پناهندگان، افشای تحمیق مذهبی، حمایت از زندانیان سیاسی – اینها مگر در کجای “مبارزه طبقاتی” نمیگنجند؟ آیا قرار است تا وقتی آخرین پاراگراف “کاپیتال” را از بر نکردهایم، اجازه نداشته باشیم با دیکتاتوری مذهبی بجنگیم؟ مشکل این است که برخی از رفقای چپ، از جمله صلاح مازوجی، به نوعی خودشیفتگی تئوریک دچارند که مبارزه واقعی برای زندگی کردن را فراموش کردهاند. چپ بودن برایشان دیگر نه مسئولیت اجتماعی، بلکه نوعی موقعیت ذهنی است. در دنیای آنها، “مبارزه طبقاتی” بیشتر شبیه به معمایی فلسفی است که قرار نیست حل شود؛ فقط باید دربارهاش حرف زد تا احساس کنند هنوز در میدانند. اما میدان واقعی جای دیگری است. آنجا که کارگر اخراجی با دست خالی به خانه برمیگردد. آنجا که زن زندانی بابت چند جمله در اینستاگرام در سلول انفرادی میپوسد. آنجا که پناهنده افغانستانی در سرما منتظر تصمیم اداره مهاجرت است. و آنجا که جوانی در خیابان فریاد میزند “زن، زندگی، آزادی”. اگر “مبارزه طبقاتی” نتواند به اینها معنا دهد، دیگر چه ارزشی دارد؟
صلاح مازوجی اما گویی در جهانی دیگر سیر میکند؛ جهانی که در آن صدور چند اطلاعیه مشترک با هفت هشت محفل کوچک و بیاثر در ماه، معادل “مبارزه طبقاتی علیه جمهوری اسلامی” تلقی میشود. انگار خیال میکند اعلامیه نوشتن با دوستان قدیمی و تکرار چند شعار خسته، خود به خود ساختار قدرت را میلرزاند. در حالی که در دنیای واقعی، نه کسی به این اطلاعیهها دل میبندد، نه کسی آنها را جدی میگیرد، و نه اصلا اثری از آن مبارزه طبقاتی که از آن دم میزنند پیدا میشود.
در واقع کل بحث صلاح مازوجی در نوشتهاش دعوایی بر سر نام کومهله است؛ جدلی که او سعی میکند زیر پوشش “نقد کنفرانس اسلو” پنهان کند تا ظاهرش تئوریک و جدی به نظر برسد. اما هر کس کمی دقت کند میبیند که تمام هیاهوی او نه بر سر استراتژی انقلاب، نه بر سر مبارزه طبقاتی، نه بر سر “محتوای طبقاتی مبارزه با جمهوری اسلامی”، بلکه بر سر مالکیت نمادین یک نام است؛ که حتما حقانیتی در آن میبیند، اما اگر همین را بگوید سنگین تر می ماند.
صلاح مازوجی و امثال او شاید هنوز فکر میکنند انقلاب را میتوان با جملات پیچیده احضار کرد. اما انقلاب، مثل زندگی، صبر تئوری را ندارد. واقعیت خودش را در عمل نشان میدهد، نه در بندهای مبهم و جملههای پر زرق و برق. چپ اگر بخواهد زنده بماند، باید دوباره از برج عاج تئوری، که اغلب تئوری هم نیست، فقط خیال میکنند تئوری تولید میکنند، پایین بیاید و خاک میدان را زیر پایش حس کند. وگرنه، به زودی از چپ فقط چند عبارت پرطمطراق باقی میماند؛ عباراتی که نه بورژوازی را میترسانند و نه مردم را امیدوار میکنند، فقط به درد پر کردن صفحه فیسبوک میخورند.
۲۵ اکتبر ۲۰۲۵
روزنه rowzane خبری – تحلیلی