امروز با این شعار و پخش نوار صدای ربنا، شجریان طبق وصیت خودش در کنار گور فردوسی بخاک سپرده شد!
بحران بود و نبود نظام سیاه اسلامی در ایران عمدهترین گرایشهای سیاسی را به فعالیتی نفسگیر کشانده است! و قسمت شل نظام یعنی به اصطلاح اصلاح طلبان در پی احیا لاشه به گوشه افتاده خودشان هستند!
دارندگان “زر” و مورد حمایت “زر داران” کانالهای تلویزیونها گران قیمت را در خدمت میگیرند و در سرنای تبلیغاتیشان میدمند.
و این چنین است که درگذشت یک هنرمند چه مورد قبول و چه نه! به جنجال تبلیغاتی کنونی تبدیل میشود، غلو میکنند، مخالف رژیم معرفیش میکنند چون برخلاف میلش صدا و سیماپخش ربنایش را هم قطع کرده، حاجی خاتمی، حاجی روحانی، ولیعهد منتظر، خانم فرح دیبا، اکثریتیها و تودهایها، کارمندان کاخ سفید و …. و .. شانه زیر تابوت شجریان میزنند تا خود را میراثدار سیاسی او اعلام کنند و نفسی تازه کنند.
شاخ در نیاوریم! از یک گوشه دیگر عباس میلانی اعلام میکند که شجریان خواننده برای دوران گذار از جمهوری اسلامی اساسنامه نوشته، به او داده و خواسته بعد از مرگش پخش شود! چرا قبل نه!؟ معلوم نیست؟
در نظامی که شادی و لبخند، تار موی زنان، فکر کردن و هر نوع علائم حیات جرمی نابخشودنی ایست و هر نوع ابراز وجود اجتماعی علیه نظام کثیف و ضد بشری معنی میشود عجیب هم نیست که مراسم تدفین یک ترانه خوان سنتی هم به انگیزهای برای اعلام موجودیت بخشی از مردمی تبدیل شود که سالهای سال بجز شنیدن موسیقی او و هم سلکان او چاره دیگری نداشتهاند، چه بسا اگر مرگ شجریان در این روز اتفاق نمیافتاد تشیع جنازه هنرپیشه قدیمی و ممنوع التصویر وحدت به انگیزه اعتراض تبدیل میشد.
شجریان به حق بیرقیبترین خواننده دوران حاکمیت سیاه اسلامی در ایران بود! به این دلیل ساده که رقیبی در میدان بجا نمانده بود!
هنر و هنرمندان به تبع تمام جامعه زیر مهمیز سیاه اسلامی درو شده بودند! اعدام شدند، ممنوع شدند، زندانی شدند، متواری شدند، اموالشان مصادر شد و در عرصه موسیقی نیز میدانی برای طرفداران ردیف خوانی برومندی و رجعت به موسیقی دوران قاجار، ضد تحول و مدرنیته شخم خورده و مهیا شد بود!
در این میان در تمام عرصههای ادبیات وهنر بیعت کنندگان با امام و آلاحمدیستهای ضد مدرنیته علیرغم تمام “بکش مکشها” بر اسب مراد تاختند شجریان و تیم همراهش در این بازار مکاره سرکوب و قاجارگرایی مکتب برومند البته که خوش “درخشیدند”!
بیرقیب بودند چون رقیبی در میدان نمانده بود!
شجریان و همکارش لطفی از شاگردان برومند و موسیقی روایت برومند و ردیفخوان بودند و مخالف هرنوع تجددی در موسیقی سنتی ایران، آنها در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی که با فرمان خانم فرح همسر شاه درگذشته برپا شده بود جمع شده بودند و با کسانی که اندک رفرمی در موسیقی سنتی دوران قاجار ایجاد کرده بودند مثل کلنل علینقی وزیری دشمن بودند و موسیقی رایج در دوران قبل از انقلاب را فاسد میدانستند و حتی آوردن اسم وزیری در جمعشان گناه و جرم محسوب میشد!
تکلیف موسیقی پاپ “استدیو طنین” فرهاد، داریوش و گوگوش و دیگران روشن است
حتی ایرج، گلپایگانی، بنان و مرضیه را که در ژانر دیگری غیر از موسیقی ارتجاعی برومندی فعالیت میکردند را هم تحمل نکردند و پرچمدار این جنگ در عرصه موسیقی و رجعت به موسیقی عصر قاجار، “گروه شیدا” و چهرههایش محمدرضا لطفی و شجریان بودند.
در دهه شصت نام آنها مافیای موسیقی بود!
شجریان که دیگر بقول خودش بار خودش را بسته بود در کشمکشهای درونی حاکمیت در سال ۸۸ در مقابل مافیای احمدینژاد مخالفت خوانی کرد و بقول بت سازانش چند سال بر او جفا کردند و ممنوع الکنسرتش کردند! اما انگار بجز او در تاریخ ۴۱ ساله نکبت اسلامی هیچکس لاکن به اندازه ایشان جفا ندیده بود! طنزی مضحک!
بیشک از او شخصیت سیاسی ساختن و دادن القابی مثل “شخصیت ملی در نیم قرن اخیر جهان” و “نماد مقاومت !” و غیره به ریش مبارزه سرسختانه عدالت خواهی، آزادیخواهی و برابری طلبی خندیدن است وبس.
شجریان،لطفی و اصحابشان نجات دهنده موسیقی سنتی و قجری بر خاک شخم خورده ایران بودند.
این هم پارهای از کوه اسناد تا متهم به حسادت نشوم!
