برخی از مقاطع تاریخی هستند که واقعه رخ داده در آن مقطع خاص، نقش مهمی درتحولات جامعه انسانی دارد که دنیا را به قبل و بعد خود تقسیم می کنند. این وقایع منحصر بفردند و عوامل تاریخی زیادی دست به دست هم داده است تا آن واقعه به آن شکل خاص رخ دهد. انقلاب اکتبر 1917 روسیه یکی از این مقاطع مهم تاریخی است.
درک ماهیت مسیر طی شده که منجر به انقلاب اکتبر گردید یک موضوع مهم نزد کمونیستها بوده که میتوان گفت به همت چپ سنتی و غیر سیاسی به یک معضل تبدیل شده است، معضلی که تحت عنوان “درس آموزی ” فرموله شده است. “درس آموزی” یک مقوله مهم در نزد این چپ است و طبعا درس آموزی از انقلاب اکتبر یکی از سرفصلهای مهم این مقوله است، که ته آن چه ارائه میشود، یک حسرت باقی می ماند و یک نوستالژی تاریخی.
درس آموزی از آن انقلاب در نزد برخی از ایشان به اینجا رسیده است که اولا آگاهی طبقاتی طبقه باید رشد کند. در مورد این آگاهی طبقاتی هم به صورت کلی یک چیزهای میگویند. مثل این مورد که طبقه باید منافع بورژوازی را بشناسد تا به منافع طبقاتی خود پی ببرد!دوما طبقه باید حزب از درون خودش بسازد و بعد خود را آماده کند برای انقلاب کارگری.سوما نزد ایشان”جنگ طبقاتی” نه در کشمکش هر روزه کارگر برای ادامه حیات وبهبودی زندگی اش و یا مثلا مبارزه علیه اعدام و حقوق کودک، بلکه این نبردی است خالص و بی غش که یک روزی رخ خواهد داد.”انقلاب کارگری خالص و ناب” که هیچ “مطالبه دموکراتیکی” آنرا آلوده نکرده باشد و هیچ بخشی از جامعه در آن شریک نیست و این طبقه بریده و منزوی از جامعه قرار است جامعه را مثلا آزاد کند.
برای برخی دیگر، انقلاب اکتبر در لنین خلاصه میشود. لنین همچون کوهی استوار متجلی میشود که با “درایت و روشن بینی” همه موانع را همچون هرکول از سر راه برداشته است، و بر این بستر او یک تازی به همتا بوده است. کسی با واژگانی چون “نقش یکه تاز لنین” مثلا میخواهد بر اهمیت نقش لنین تاکید کند، عملا با بولدوزر از روی لنین رد میشود. متوجه نیست “یکه تاز” به مفهوم ابر قهرمانیاشاره دارد که به تنهایی به میدان نبرد پا میگذارد و پیروز هم بیرون می آید. و این طرف تازه میخواهد بر اهمیت لنین در حزب بلشویک و خود حزب بلشویک در مسیر کسب قدرت سیاسی انگشت بگذارد، تا مثلا خواننده را به “تحزب کمونیستی مدعی قدرت” هم قانع کرده باشد!
درس آموزی از انقلاب اکتبر یک روایت رسمی و اردوگاهی هم داشت که در نزد چپ سنتی هنوز هم روایتی پذیرفته شده است.
ترجمه ای از یک مقاله با عنوان “پیروزی بلشویکها چگونه رقم خورد”، از ناصر اصغری در سایت روزنه منتشر شده است که خیلی فشرده آن روایت رسمی رااینگونه یادآور میشود: ” از نظر مورخان شوروی، انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ تجلی مشروع اراده تودههای انقلابی پتروگراد بود- یک قیام مسلحانه مردمی در حمایت از قدرت بلشویکی که توسط یک حزب پیشتاز بسیار منضبط و با هدایت درخشان ولادیمیر لنین رهبری شد…” روایتی که همانگونه که اشاره شد یک حسرت ته دل آدم میگذارد.
انقلاب اکتبر به عنوان یک پدیده زنده نتیجه هشت ماه کشمکش در جامعه روسیه در بحبوحه جنگ جهانی اول است و اینکه کمونیستها به رهبری لنین توانستند نقش تاریخی خود را ایفا کنند تماما به این برمیگردد در زمانی که یک حزبی متشکل از انقلابیون حرفه ای در نتیجه تحولات جامعه یکباره به حزب توده ای تبدیل میشود که باید فورا و درجا به معضلات سیاسی جواب سیاسی بدهد و بقول نویسنده مقاله “… درهای حزب بهسرعت به روی دهها هزار عضو جدید گشوده شد که آنها نیز بر سیاستها تأثیر گذاشتند. به عبارت دیگر، سازمان بلشویک در پتروگراد، تا حد زیادی، هم باز بود و هم نسبت به دغدغههای تودههای مردم پاسخگوبود…” مسایلی که از قبل هم پیش بینی نشده و در روند تحولات با آن مواجه میشدند و این ” حزب پیشتاز بسیار منضبط” آنجا که دیده است یک شعار که از سوی مردم در تظاهراتی مطرح شده و بی درنگ به اهمیت سیاسی آن پی برده، آنرا شعار حزب خود میکند و با همین شعار که بر چگونگی قدرت سیاسی مدنظرش اشاره دارد و با اتکا به خواست جامعه یعنی “نان و صلح” میتواند به نمایندگی از طبقه کارگر رهبری جامعه را به دست گیرد.
در ترجمه دیگری از ناصر اصغری از یک مقاله دیگر با عنوان ” از فوریه تا اکتبر”، به تحولاتی که منجر به انقلاب اکتبر گردید و نقش لنین و حزب بلشویک اینگونه اشاره میشود:”… لنین همچنین بابت رایجشدن شعار معروف “تمام قدرت به شوراها!” شایسته اعتبار است، اما به شکلی غیرمنتظره. این شعار نه در تزهای آوریل و نه در مصوبات کنفرانس حزبی تا پایان آوریل یافت نمیشود. نخستین استفاده ثبتشده آن گویا روی پرچمی در تظاهرات ضد دولتی ۲۱ آوریل بوده است. لنین به مشاهده آن اشاره کرد و بعد در مقالهای در پراودا در دوم مه نقلش کرد. اولین ثبت رسمی شعار، نه فقط توسط فرد یا در یک مقاله، بلکه در سند حزبی معتبر، در پراودا هفتم مه آمده است. بنابراین لنین با دقت کافی توانست ظرفیت این شعار را دریابد و آن را از گمنامی درآورد و محور تبلیغات بلشویکی کند.
پس از روزهای ژوئیه، لنین فکر میکرد قانون نانوشته بیاثر شده و سیستم موجود شوراها دیگر قادر به قدرتورزی نیست؛ بنابراین میخواست شعار “تمام قدرت به شوراها!” را پس بگیرد. بعدا پذیرفت این یک انحراف چپ بود. خوشبختانه دیگر رهبران حزب شعار را حفظ کردند و این در پاییز به نفع بلشویکها تمام شد، زمانی که سیستم شورا دوباره فعال شد. همانطور که این رویداد نشان میدهد، لنین رهبری مؤثر بود، زیرا عضوی از یک تیم بود که برداشتهای نادرست فردی را تصحیح میکرد.”
در مقاله ” پیروزی بلشویکها چگونه رقم خورد” به درست تاکید شده:”… مداخلات لنین نمونه زندهای از نقش، گاه تعیینکننده فرد در تاریخ است.با این حال، به همان اندازه که این امر برای ظهور سریع بلشویکها و موفقیت نهایی آنها حیاتی بود، تطابق برنامه عمومی بلشویکها با آرزوهای مردمی در زمانی که دولت موقت به دلیل وخامت سریع شرایط اقتصادی، ادامه تلاشهای جنگی، و تحمل ضدانقلاب، مقصر شناخته میشد، و در حالی که سه حزب سیاسی عمده دیگر روسیه- کادتها، منشویکها، و اسآرها- به دلیل حمایت ظاهری از کرنسکی و سیاستهای داخلی و خارجی او، به طور گستردهای بیاعتبار شده بودند، اهمیت حیاتی داشت.”
اگر قرار بر درس آموزی از انقلاب اکتبر باشد، حزب سیاسی جدی کمونیستی که امر قدرت سیاسی برایش مسئله اول و آخر است، باید پاسخگویی معضلات سیاسی روز جامعه باشد، بخصوص یک جامعه انقلابی که تحولات در آن لحظه ای است. در شعارهایش این حزب،مطالبات جامعه باید انعکاس یابد. ما همین روزها در ایران شاهد هستیم برخی از شعارها که کف خیابان مطرح میشود انعکاسی از وجود چپ و کمونیسم در بطن جامعه است و این شعارها را باید بزرگ کرد و به شعار حزبی تبدیل کرد. این حزب باید “حزب گسترش اعتراضات” و عمیق کردن آن باشد. وقتی در کف جامعه خیلی روشن و ساده سوسیالیسم را با شعار “معیشت و منزلت حق مسلم ماست”، “غنی سازی زندگی حق مسلم ماست” را فریاد میکنند، یک حزب کمونیستی مدعی قدرت سیاسی باید این شعارها به شعار حزب تبدیل کند.
امروز در ایران چپ اجتماعی قوی شکل گرفته است ( امری که چپ های سنتی به سختی و به تدریج تازه دارد به وجود آن اذعان میکنند، اما کماکان تمام حواسشان به رژیم چنج و ایجاد هراس است!) یک حزب کمونیستی واقعی باید بر این سرمایه اجتماعی مهم تکیه کند، کاری که بلشویکها کردند. کاری که حزب کمونیست کارگری که با تز “خطاب به جامعه نماینده طبقه کارگر و خطاب به حکومت نماینده کل جامعه” پیگیرانه در صدد انجام آن است.
ما کمونیستها در ایران در آستانه یک تحول مهم تاریخی دیگر قرار گرفتیم که بی شک با توجه به اوضاع امروز دنیا در ربع اول قرن بیست یکم، بار دیگر میتواند تاریخ را به بعد و قبل از خود تقسیم کند.
روزنه rowzane خبری – تحلیلی