آیا شعار دادان علیه اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی در جریان اعتراضات خیابانی کار درستی است؟

در پاسخ به این سئوال دو دیدگاه  متفاوت وجود دارد. برخی گروههای سیاسی معتقدند که برای جلوگیری از تکرار تلخ تجربه انقلاب ۵۷ باید مرزها را روشن کرد و این باید در شعارهای خیابانی نه فقط در مخالفت با جمهوری اسلامی بلکه حتی در مخالفت آشکار با نیروهای اپوزیسیون بورژوایی خود را نشان دهد. این دسته می گویند که “مگر نمی بینید که دولتها و رسانه های بورژوایی تلاش می کنند که برای اعتراضات انقلابی مردم رهبر بتراشند و این مبارزات رادیکال را به جریانات راست و ارتجاعی نسبت دهند”؟ از همین رو نتیجه می گیرند که شعار دادن علیه اپوریسیون بورژوایی در جریان اعتراضات خیابانی لازم و ضروری است و یا حداقل از آن استقبال می کنند. دسته دیگر، که من هم از جمله آنها هستم ، مرزبندی با نیروهای اپوزیسیون بورژوایی و نقد و افشای ماهیت سازشکارانه و سرمایه دارانه آنها را مهم می دانند ولی معتقدند که در اعتراضات خیابانی نباید علیه اپوزیسیون بورژوایی شعار سر داد و نوک حمله همیشه باید متوجه جمهوری اسلامی باشد. این دسته دوم معتقدند به هر اندازه که شعارهای مردم در ضدیت با جمهوری اسلامی رادیکال و عمیق تر باشد به همان اندازه هم افق و استراتژی اپوزیسیون بورژوایی در جنبش انقلابی منزوی می شود.

بگذارید قدری دقیقتر به این مبحث بپردازیم. اولین سئوال من از دوستانی که به شعار دادن خیابانی علیه اپوزیسیون بورژوایی اعتقاد دارند این است که اگر واقعا شما این سیاست را درست می دانید چرا زیر هر اعلامیه ای که منتشر می کنید شعارهای مشخصی را علیه این جریانات راست مطرح نمی کنید؟ چرا خود مبتکر دادن چنین شعارهایی نمی شوید و تنها زمانی که عده ای در خیابان شعارهایی می دهند از آنها حمایت و استقبال می کنید؟ اگر این سیاست درست است باید فعالانه از جانب شما دنبال شود و نباید منتظر آن شوید که این شعارها داده شود و از آن حمایت کنید. تا آنجایی که من خبر دارم شخصا ندیده ام که شعارهای مستقیمی علیه اپوزیسیون بورژوایی از جانب این دوستان طرح شده باشد. بنابراین انگ پوپولیسیت به کسانی می چسبد که خود ابتدا به ساکن جرات طرح مستقیم این شعارها را ندارند و زمانی عده ای آنها را مطرح می کنند به دنبال آنها راه می افتند و از آنها تعریف و تمجید می کنند.

اما مسئله مهمتر اشاره این دوستان به تجربه انقلاب ۵۷ و جلوگیری از تکرار آن تجربه تلخ است. طبعا همه ما نمی خواهیم که انقلاب و جانفشانی مردم یکبار دیگر به سکویی برای قدرت گرفتن احزاب بورژوایی تبدیل شود و مردم به آرزوها و خواستهایشان نرسند. از این نظر حساسیت بر سر این مسئله کاملا قابل درک است. ولی سئوال این است  ضعف انقلاب  ۵۷ چه بود؟  آیا اشکال این بود که در اعتراضات خیابانی شعاری علیه خمینی و اپوزیسیون ملی-اسلامی رژیم شاه داده نشد؟ به نظر من این درک مغشوشی از شکست انقلاب ۵۷ است. به اعتقاد من انقلاب ۵۷ به اهداف خود نرسید چرا که یک جریان و آلترناتیو مدرن و سوسیالیستی وجود نداشت که نه مردم به رژیم شاه را نمایندگی کند و در نبود این جریان، اپوزیسیون سنتی و ارتجاعی شاه این جا را پر کرد و بر شانه های آنها و با کمک غرب، خمینی و انقلاب اسلامی به مردم فروخته شد و نهاییا با سرکوب خونین خرداد ۶۰ انقلاب به شکست کشانیده شد. در همانحال نیروهایی هم که تحت نام فدایی و حزب توده و به اسم چپ فعالیت می کردند بخش دیگری از همان جنبش- ملی اسلامی بودند که در اهداف سیاسی با خمینی و شرکا نقاط اشتراک زیادی داشتند و از همین رو به حمایت و پشتیبانی از این جریان ارتجاعی پرداختند. بحث نبود آلترناتیو چپ و سوسیالیستی به معنای عدم وجود این جریان در ابعاد اجتماعی آن نیست. از قضا در انقلاب ۵۷ جنبش اجتماعی سوسیالیستی کارگری با اعتصابی نظیر کارگران نفت حضور قدرتمندی از خود به نمایش گذاشت ولی متاسفانه این جریان در قالب حزب سیاسی نمایندگی نشد تا بتواند به رهبر اعتراضات مردمی تبدیل شود. کسی ممکن است بپرسد که اگر آلترناتیو مدرن و سوسیالیستی مورد نظر شما در جریان انقلاب ۵۷ وجود می داشت نباید راه می افتاد و در خیابانها علیه خمینی و دار و دسته اش شعار سر می داد؟ پاسخ من این است خیر. به نظر من همان زمان هم هدف ما باید زدن حکومت شاه می بود و اگر ما “نه مردم به رژیم پهلوی” را بدرستی نمایندگی می کردیم مردم بطور قطع آلترناتیو ما را برمی گزیدند. آیا این بدین معناست که ما نمی بایست جریان خمینی و ملی-اسلامی ها را نقد می کردیم؟. حتما باید نقد می کردیم. بخشی از متعین کردن جنبش ما همواره از طریق اشاعه ارزشهایی می گذرد که ما آنرا نمایندگی می کنیم: لغو کار مزدی، مساوات طلبی و ضد تبغیض بودن، ضد اعدام بودن، دفاع از حقوق زنان و کودکان، طرفداری از آزادی بی قید و شرط سیاسی، درهم کوبیدن ماشین دولتی سرمایه داری، شوراهای مردمی، جدایی دین از دولت و مخالفت با مذهب و غیره. از این منظر، چپ دنیایی از بحث داشت که می توانست در جنگ علیه حکومت پهلوی آنها را به گفتمان مطرحی در جامعه تبدیل کند و جنبش سرنگونی حکومت پهلوی را حول این ارزشها بسازد و در عین حال زیراب جنبش ارتجاعی ملی- اسلامی را بزند و یا لااقل به یکی از جنبش های اصلی در جامعه تبدیل شود. یکی از نقظه عطف هایی که چپ می توانست در انقلاب ۵۷  دست بالا پیدا کند مقطع اعتصاب کارگران نفت بود که واقعا کمر رژیم پهلوی را شکست. وقتی که این اعتصاب شروع شد شعار “کارگر نفت رهبر سر سخت ما” هم در اعتراضات سر زبانها افتاد. این واقعه چنان مهم بود که خمینی با سراسیمگی رفسنجانی و بارزگان را برای خواباندن اعتصاب به آبادان فرستاد. اما متاسفانه چپ آنزمان هیچ افق و چشم اندازی برای پیروزی نداشت.

این توصیحات را دادم که بگویم کسانی که درس گیری از تجربه انقلاب ۵۷ را به دادن شعار علیه خمینی و اپوزیسیون سنتی رژیم شاه در اعتراضات آن دوره ترجمه می کنند آدرس اشتباهی می دهند . ضعف و مشکل انقلاب ۵۷ بهیچوجه در این نبود.

ایده اصلی ما این است که انقلاب یک حرکت سلبی است. توده مردم به خیابان می آیند که زیر آن چیزی بزنند که روز و شب بعنوان عامل بدبختی و خانه خرابی تجربه کرده اند و این یعنی دولتی که قدرت را دارد. چپ اگر بخواهد به رهبر حنبش انقلابی مردم تبدیل شود در جنگ علیه حاکمین و نه اپوزیسیون آن است که می تواند صلاحیت خود را برای چنین امری نشان دهد. حقیقت امر این است که چپ در جریان انقلاب وقتی می تواند به “خروس بی محل” تبدیل نشود که قبل از هر چیز بتواند اعتماد مردم را در انداختن این رژیم – طبعا با روایت خود- جلب کند. اگر مردم این توانایی را درچپ ببینند طبعا به دنبال آن خواهند آمد و همان روایت شما از سرنگونی و پیروزی را قبول خواهند کرد.

این امر در عین حال مستلزم این است که شما جنبش خود را سالها پیش از لحظه انقلاب ساخته باشید. گفتمان های معینی را در جامعه جا انداخته باشی و سنت های جنبش خود را فراگیر کرده باشی.  نقد اپوزیسیون بورژوایی البته جای خود را دارد چه در سطح بنیادهای فکری آن و چه آنجا که در جریان مبارزه به مانعی برای پیشروی خیزش انقلابی مردم تبدیل می شود. اینها از طریق شعار دادن علیه جریانات راست در خیابان نمی گذرد. بلکه با بحث و گفتمان و برگزاری سمینار و مناطره و نقد وهمچنین دخالت روزمره برای تاثیرگذاری بر جنبش های اعتراضی و هدایت آنها در مسیری درست انجام می گیرد.

یکی از نتایج مضر کشاندن تقابل گرایشات متفاوت اپوزیسیون به خیابان زمانی که هنوز دشمن مشترک بر سر کار می باشد این است که صف مردم را شقه شقه می کند. مردم با باورهای متفاوتی به اعتراض علیه جمهوری اسلامی کشانده می شوند. هدفشان در درجه اول زدن حکومت است. شعار دادن نیروهای اپوزیسیون علیه همدیگر در جریان اعتراضات خیابانی در صفوف معترضین چند دستگی بوجود می آورد و دل دشمنان مردم را خنک می کند. چنین رویکردی بطور قطع قدرت مردم در مقابله با حکومت را تضعیف میکند، ممکن است خیلی از مردم را دلسرد کند و به دشمن هم امکان سرکوب بیشتر بدهد.

بهترین راه این است که نیروهای چپ خواستها و مطالبات انقلابی خود را که متوجه زدن جمهوری اسلامی و تغییر اوضاع به نفع مردم است برجسته کنند و صفوف  مردم معترض را متحد نگه دارند. اکثریت عظیم جامعه مردمانی هستند که از دست ظلم، بی عدالتی، نبود آزادی و تبعیض و ستم خسته شده اند و می خواهند یک زندگی بهتر داشته باشند. چپ باید به عنوان رهبر جامعه، این اکثریت عظیم را نمایندگی کند. احزاب سیاسی را می توان به بلوکبندی های چپ گرا و راستگرا تقسیم بندی کرد ولی همین تقسیم بندی را نمی توان در باره توده اهالی بکار برد.

 بدون شک آینده جنبش انقلابی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی  به این گره خورده است که کدام جنبش سیاسی و طبقاتی می تواند به رهبر این جنبش تبدیل می شود. بحث ما این است که این کار با شعار دادن علیه اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی در اعتراضات خیابانی میسر نمی شود. ما قبل از هر چیز بر جا انداختن افق چپ و کمونیستی در جامعه  و اهداف و ارزشهای آزادیخواهانه، برابری طلبانه و انسانی و همچنین نقد اپوزیسیون راست بورژوایی در مبانی فکری و ارزشی آن تاکید داریم.  ما در عین حال تنها با اهداف خوب و انسانی خود نمی توانیم به قدرت برسیم بلکه در نبرد با جمهوری اسلامی و برداشتن این مانع از سر راه مردم باید بتوانیم  صلاحیت خود را نشان دهیم  و اعتماد مردم به خود را جلب کنیم. ما باید به نماینده نه مردم به حکومت اسلامی و وضع فلاکتبار موجود تبدیل شویم و بتوانیم این نقد را عمیق تر و رادیکالتر کنیم. روایت چپ از سرنگونی باید بتواند به روایت عمومی جامعه تبدیل شود. روایت ما از سرنگونی و معنای آن در مقایسه با نیروهای راست متفاوت است و مرزها اینجا نیر می تواند بخوبی ترسیم و به جامعه شناسانده شود. و بالاخره چپ نباید بگونه فرقه ای و سکتی عمل کند. چپ باید بعنوان صاحب جامعه و رهبر آن، همه بخشهای معترض مردم را زیر بر و بال خود بکشد و آنها را نمایندگی کند. چپ باید صلاحیت خود را در متحد نگهداشتن مردم، جلب اعتماد مردم، توانایی هدایت یک جنبش وسیع توده ای را نشان دهد. اینها رمز پیروزی ماست و ما در این جهت تلاش می کنیم. 

حسن صالحی

اینرا هم بخوانید

جزای زن بودن در ایران – حسن صالحی

مندرج در ژورنال شماره ۸۰۴ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده …