اسماعیل عزیز، میدانم که شکنجه ات کرده اند. احساس میکنم که شکنجه ات کردهاند. از آن لحظه ای که خبر بازداشت ات را شنیدم، تنم لرزید. از همان موقع تا این لحظه که این یادداشت را مینویسم احساس بدی بر من غلبه کرده است؛ احساسی همراه با ترس، ترس از دست دادن تو، و احساس خشم و نفرت بیشتر و بیشتر از این انگل های مفت خور و عوامل مزدورشان که شکنجه ات میکنند. خیلی از سخنرانی های تو را در جمع کارگران گوش داده ام. شجاعت و شهامت، کاردانی و مهارتهای تو در رهبری کردن اعتراضات برحق کارگران تو را نه تنها در چشم من بلکه در چشم میلیونها خانواده کارگری و میلیونها انسان شریف و آزادیخواه ایران و حتی جهان به یک قهرمان تبدیل کرده است. هر بار که بتماشای سخنرانی های تو بر بالای سکو، مینشینم مرا یاد یکی دیگر از رهبران کارگری، رهبر کاردان کارگران اخراجی و بیکار شهر تبریز در سالهای ۵۷ و ۵۸ میانداخت. یادش بخیر، یعقوب در راس هیأتی از نمایندگان کارگران اخراجی و بیکار برای پیگیری خواستههای کارگران مدام با مقامات دولتی جلسه و مذاکره داشت و نتیجه این جلسات را منظما به جمع کارگران گزارش میداد. او در یکی از جلسات به کارگران گفت که استاندار او را متهم به تحریک کارگران کرده است. یکی از کارگران بیکار از میان جمعیت، دستش را به هوا بلند کرد و با صدای بلند گفت؛ استاندار راست میگوید، ما تحریک میشویم، اینها ما را تحریک میکنند. (او به شناسنامه هایی که در دست داشت اشاره داشت, شناسنامه های فرزندانش) . ما را سفره های خالی فرزندانمان تحریک میکند. او ادامه داد که شب قبل وقتی از پنجره خانه اش فرزندانش را دیده که دور سفره خالی نشسته و منتظر پدرشان هستند تا چیزی برای خوردن بیاورد، وارد خانه اش نشده و شب را بیرون از خانه سپری کرده بود.
یقوب همچنین یکی از سازمان دهندگان مراسم و راه پیمایی باشکوه اولین اول مه بعد از قیام در تبریز بود. ولی نمایندگان تازه به قدرت رسیده سرمایه داران و مفت خواران چشم دیدن این رهبر محبوب کارگری را نداشتند و وجود او را خطری برای استقرار نظامشان میدانستند.
ولی، اگر سالهای اول انقلاب، رژیم تازه بقدرت رسیده میتوانست با تکیه بر توهمات تودهها آدم بکشد و رهبران کارگری را از میان بردارد، امروز اینها کور خوانده اند. مردم ایران تجربه تلخ ۴۰ سال حکومت این مفتخوران را دیدهاند و برای از میان برداشتنش براه افتاده اند. حمایت از اعتصاب کارگران هفت تپه و حمایت از اسماعیل بخشی نه تنها در سرتاسر ایران بلکه در خیلی از کشورهای جهان طنین انداز شده است. شعار « من هم هفت تپه ای هستم، من هم اسماعیل بخشی هستم» به سمبل مبارزه برای آزادی، عدالت و برابری تبدیل شده است. این حمایت قدرتمند سرتاسری و جهانی، تو و همه همبندان تو را از بند رها خواهد ساخت. جمهوری اسلامی جرات مواجهه با موجی عظیم تر از آنچه که در حال حاضر در جریان است را ندارد و به چنین ریسکی دست نخواهد زد.
همرزمان تو در خیابانهای اهواز اعلام کردند که دیگر نمیخواهند برده بمانند. بزودی سیل عظیم نیرویی که میخواهد به سیستم بردگی مزدی، به نابرابری و فقر و محرومیت نکته پایان بگذارد در خیابانهای همه شهرهای ایران براه خواهد افتاد. همرزمان تو دست اندر کار سازماندهی این حرکت هستند.
جلیل جلیلی
لندن ۳ دسامبر ۲۰۱۸