قانون عمومی که افت و خیز دستمزد و سود را تعیین می کند- از کارل مارکس – کار مزدی و سرمایه – بخش ۴

کارگر کمونیست ۸۴۸

کاظم نیکخواه

 گفتیم  که: «دستمزد، سهم کارگر از کالاهای تولیدی او نیست. دستمزد بخشی از کالاهای موجود است که سرمایه دار با آن مقدار معینی از نیروی کار مولد را می خرد.» اما سرمایه دار باید این دستمزدها را از طریق قیمت حاصل از فروش محصول ساخته شده توسط کارگر جبران کند. او باید آن را به گونه ای جایگزین کند که قاعدتاً مازادی بیش از هزینه تولید که توسط او خرج می شود برایش باقی بماند، یعنی باید سودی به دست آورد. قیمت فروش کالاهای تولید شده توسط کارگر از دیدگاه سرمایه دار به سه بخش تقسیم می شود: اول، جبران قیمت مواد اولیه ای که توسط او تهیه شده است، علاوه بر جبران استهلاک ماشین‌ها و سایر ابزارهای کار که آنها هم توسط او تهیه شده است. دوم، جبران دستمزدهای داده شده. و سوم، مازاد باقی مانده – یعنی سود سرمایه دار. در حالی که بخش اول صرفاً جایگزین ارزش‌های قبلا موجود می‌شود، بدیهی است که جایگزینی دستمزد و بخش مازاد (سود سرمایه) تماما از ارزش جدیدی ایجاد میشود که توسط کار کارگر تولید شده  و به مواد خام اضافه شده است. به این معنا می توانیم دستمزد و همچنین سود را از منظر مقایسه آنها با یکدیگر، به عنوان سهم محصول کارگر در نظر بگیریم.

دستمزدهای واقعی ممکن است ثابت بمانند، حتی ممکن است افزایش پیدا کنند، با این وجود دستمزدهای نسبی ممکن است کاهش یابد. به عنوان مثال، فرض کنیم همه وسایل معیشتی ۲/۳ (دوسوم) کاهش یافته است، در حالی که دستمزد روزانه فقط ۱/۳ کمتر شود، مثلاً از سه شیلینگ به دو شیلینگ کاهش یابد. اگرچه کارگر اکنون می تواند با این دو شیلینگ به نسبت گذشته مقدار بیشتری از کالا بدست بیاورد، اما دستمزد او به نسبت سود سرمایه دار کاهش یافته است. سود سرمایه دار – مثلاً بخش تولید – یک شیلینگ افزایش یافته است، به این معنی که برای مقدار کمتری از ارزش مبادله ای که به کارگر می پردازد، کارگر باید مقدار بیشتری از ارزش مبادله ای تولید کند. سهم سرمایه ها به نسبت سهم کار بالا رفته است. توزیع ثروت اجتماعی بین سرمایه و کار همچنان نابرابرتر شده است. سرمایه دار با همان سرمایه بر میزان بیشتری از کار فرمان می راند. قدرت طبقه سرمایه دار بر طبقه کارگر افزایش یافته است، موقعیت اجتماعی کارگر بدتر شده است، کارگر یک درجه دیگر پایین تر از سرمایه دار قرار گرفته است.

 پس قانون کلی که افزایش و کاهش دستمزد و سود را در رابطه متقابل آنها تعیین می کند چیست؟ آنها به نسبت معکوس با یکدیگر قرار دارند. سهم (سود) به همان نسبتی که سهم کار (دستمزد) کاهش می یابد افزایش می یابد و بالعکس. سود به همان میزانی که دستمزدها کاهش می یابد افزایش می یابد و به میزان افزایش دستمزد، کاهش می یابد. شاید گفته شود که طبقه سرمایه دار می تواند از طریق مبادله سود آور محصولات خود با سرمایه داران دیگر، با افزایش تقاضا برای کالاهایش، چه در نتیجه باز شدن بازارهای جدید، چه در نتیجه افزایش موقت تقاضا در بازارهای قبلی و غیره، به سود خود برسد. بنابراین، سود سرمایه دار ممکن است با بهره گیری از سرمایه داران دیگر، مستقل از افزایش و کاهش دستمزدها، مستقل از ارزش مبادله ای نیروی کار، چند برابر شود. یا اینکه سود سرمایه دار ممکن است از طریق بهبود ابزار کار، کاربردهای جدید نیروهای طبیعت و غیره افزایش یابد.

اما اولا باید قبول کرد که نتیجه ثابت باقی می ماند، گرچه به شیوه ای معکوس حاصل شده است. در واقع سود به دلیل کاهش دستمزدها افزایش نیافته است، بلکه دستمزدها به دلیل افزایش سود کاهش یافته است. سرمایه‌دار با همان مقدار کار انسان دیگری، مقدار بیشتری از ارزش‌های مبادله‌ای را خریداری کرده است، بدون اینکه برای کار روی آن (ارزشها) مزد بیشتری بپردازد – یعنی برای کار به نسبت سود خالصی که به سرمایه‌دار می‌دهد، کمتر پرداخت می‌شود. ثانیا، باید در نظر داشت که علیرغم نوسانات قیمت کالاها، متوسط قیمت هر کالایی، یعنی نسبتی که در آن با کالاهای دیگر مبادله می شود، با هزینه تولید آن تعیین می‌شود. سود بیش از حد و سوء استفاده از یکدیگر در صفوف سرمایه داران نهایتا سر به سر و برابر میشود. پیشرفت ماشین آلات، و کاربردهای جدید نیروهای طبیعت در خدمت تولید، این امکان را فراهم می کند که در یک دوره زمانی معین، با همان مقدار کار و سرمایه، مقدار بیشتری از محصولات تولید شود، اما به هیچ وجه مقدار بیشتری از ارزش های مبادله ای تولید نمیشود. اگر با استفاده از ماشین ریسندگی بتوانم دریک ساعت دوبرابر مقدار قبل از اختراع، مثلا ۱۰۰ پوند به جای ۵۰ پوند – نخ بریسم، در درازمدت برای مبادله این ۱۰۰ پوند بیش از کالاهایی که برای ۵۰ پوند دریافت میکردم، دریافت نمیکنم. چرا که هزینه تولید کالاها به نصف کاهش یافته است، یا به این دلیل که میتوانم با همان هزینه قبل دوبرابر نخ به ماشین بدهم. نتیجه اینکه به همان نسبتی که طبقه سرمایه دار، چه در یک کشور یا در تمام بازارهای جهانی، درآمد خالص تولید را بین خود تقسیم کنند، مقدار کل این درآمد خالص همیشه منحصراً شامل مقداری است که کار انباشته شده توسط کار مستقیم افزایش یافته است. بنابراین، کل این مقدار به همان نسبتی که کار باعث افزایش سرمایه می‌شود رشد می‌کند – یعنی به همان نسبتی که سود در مقایسه با دستمزد افزایش می‌یابد.

منافع سرمایه و کار مزدی کاملاً متضاد هستند

 اثر رشد سرمایه مولد بر دستمزد

بنابراین می بینیم که حتی اگر خود را در چارچوب رابطه سرمایه و کار مزدی نگه داریم، منافع سرمایه ها و منافع کار مزدی کاملاً متضاد با یکدیگر هستند. رشد سریع سرمایه مترادف با رشد سریع سود است. سود تنها زمانی می تواند به سرعت رشد کند که قیمت نیروی کار – دستمزد نسبی – به همان سرعت کاهش یابد. دستمزدهای نسبی ممکن است کاهش یابد، اگرچه دستمزدهای واقعی همزمان با دستمزدهای اسمی، یا ارزش پولی کار، افزایش یابد، فقط به شرطی که دستمزد واقعی به همان نسبت سود افزایش پیدا نکند. به عنوان مثال، اگر در سال های تجاری خوب، دستمزدها ۵ درصد افزایش یابد، در حالی که سود ۳۰ درصد افزایش یافته، در آن صورت دستمزد نسبتی افزایش نیافته بلکه کاهش یافته است.

 بنابراین، اگرحتی درآمد کارگر با رشد سریع سرمایه افزایش یابد، با وجود این شکاف اجتماعی که کارگر را از سرمایه دار جدا می کند، گسترش یافته و قدرت سرمایه بر کار افزایش می یابد، وابستگی بیشتر کار به سرمایه. اینکه گفته شود “کارگر از رشد سریع سرمایه نفع می برد” فقط به این معناست که: هر چه کارگر سریعتر ثروت سرمایه دار را افزایش دهد، خرده هایی که به سویش می افتد بزرگتر خواهد بود، هرچه تعداد کارگرانی که به وجود می آیند بزرگتر باشد، توده بردگان وابسته به سرمایه افزایش می باید. 

بنابراین می بینیم که حتی مساعدترین وضعیت برای طبقه کارگر، یعنی سریعترین رشد سرمایه، هر چقدر هم که زندگی مادی کارگر را بهبود بخشد، تضاد بین منافع او و منافع سرمایه دار را از بین نمی برد. سود و دستمزد به همان نسبت قبلی به نسبت متضاد باقی می مانند. اگر سرمایه به سرعت رشد کند، دستمزدها ممکن است افزایش یابد، اما سود سرمایه به نسبت غیر قابل مقایسه ای سریعتر افزایش می یابد. موقعیت مادی کارگر بهتر شده است، اما به قیمت موقعیت اجتماعی او. شکاف اجتماعی که او را از سرمایه دار جدا می کند، بیشتر شده است. و بالاخره این که گفته می شود «مناسب ترین شرایط برای کار مزدی، سریع ترین رشد ممکن سرمایه مولد است»، عین اینست که بگوییم: هر چه طبقه کارگر سریعتر قدرت دشمن خود یعنی ثروت کسی که بر او سلطه دارد- را افزایش دهد، شرایط مطلوبتری برای او خواهد بود که تحت آن اجازه می یابد بازهم برای تکثیر ثروت بورژوایی، در جهت افزایش قدرت سرمایه رنج بکشد و بدین ترتیب دلخوش باشد که زنجیر طلایی را برای خود می سازد که بورژوازی به وسیله آن او را به دنبال خود میکشاند.

رشد سرمایه مولد و افزایش دستمزدها، آیا واقعاً آن‌طور که اقتصاددانان بورژوا می‌گویند به‌طور ناگسستنی ای به هم پیوند دارند؟ نباید حرف های آنها را باور کرد. حتی وقتی آنها ادعا می‌کنند که هرچه سرمایه پروارتر باشد برده‌اش بیشتر متنعم می شود نمیتوانیم باور کنیم. بورژوازی بیش از حد هوشیار است، حساب و کتاب خود را بیش از آن با دقت نگه می‌دارد که بخواهد در تعصبات ارباب فئودال که شکوه و عظمت دم و دستگاهش را جلوی چشم می گذارد، شریک شود. شرایط وجودی بورژوازی آن را وا می دارد که به دقت به حسابداری خود بپردازد. بنابراین باید به بررسی دقیق‌تر این سؤال بپردازیم: رشد سرمایه مولد چگونه بر دستمزدها تأثیر می گذارد؟

اینرا هم بخوانید

نامه فائزه و بحران خانواده حکومتی ها- کاظم نیکخواه

اخیرا نامه ای از فائزه هاشمی رفسنجانی علیه زندانیان سیاسی منتشر شده است که بیش …