خمینی، در ۱۶ مرداد ۱۳۵۸، آخرین جمعه ماه رمضان را “روز قدس” نامید. آن را “روز اسلام، روز حکومت اسلامی” اعلام کرد و از مسلمانان جهان و دولتهای اسلامی خواست برای کوتاه کردن دست دولت اسرائیل و پشتیبانان آن به هم بپیوندند. ۱۰ روز بعد، در ۲۵ مرداد، یعنی چند روز پیش از لشکرکشی به کردستان وعده داد اسرائیل را به دریا خواهند ریخت. راهش را هم نشان داد: “اگر مسلمین مجتمع بودند، هر کدام یک سطل آب به اسرائیل میریختند او را سیل میبرد.” ۱۳ آبان همان سال، یعنی دو ماه و نیم بعد هم اشغال سفارت آمریکا رخ داد. بدین ترتیب، همزمان با سرکوب در داخل، مبانی ایدئولوژیک سیاست منطقه ای و جهانی نظام اسلامی پی ریزی شد. اسرائیل – آمریکا ستیزی به یک رکن مهم اسلام سیاسی تازه به قدرت رسیده تبدیل شد.
اسرائیل بعد از ۴۵ سال به دریا ریخته نشد اما از میان همان “مسلمین جهان”، آن بخش که در ایران زندگی میکنند، قصد دارند میراث سیاسی خود خمینی با اسلام و حکومت اسلامیش را یکجا به دریا بریزند. اسرائیل به دریا ریخته نشد اما به یمن سیاست جنون آمیز اسلام سیاسی، دست راستی ترین باندهای سیاسی در اسرائیل صحنه سیاسی اسرائیل را در دست گرفتند. اسرائیل به دریا ریخته نشد اما ایدئولوژی و سیاستهای ناظر بر اسرائیل ستیزی وبال گردن حکومت اسلامی شد. خمینی تره کاشت قاتق نانش شود، قاتل جان نظامش شد. ایدئولوژی و سیاستی که از همان اول برای بقای سیاسی حکومت اتخاذ شده بود، امروز به خطری برای بقای سیاسی اش تبدیل شده است. در داخل، حکومت و مردم را بیشتر در مقابل هم قرار داده است و در منطقه زیر پای حکومت را خالی کرده است.
ماجراجویی پهپادی-موشکی اخیر علیه اسرائیل و آثار تاکنونیش، اخیرترین مصداق این تبیین و تحلیل است.
اهداف سه گانه، شکست سه جانبه!
موشک پرانی به اسرائیل اهداف ترکیبی داشت: امید دادن به نیروهای نیابتی در منطقه، دلخوش کردن نیروهای حامی در داخل و بالاخره مهمتر از همه، مقابله با مردم و پیشگیری از خطر خیزشهای قابل انتظار بعدی.
۱- امید دادن به نیروهای نیابتی
حکومت اسلامی و نیروهای نیابتی اش در منطقه برای بقای خود به شدت به هم نیاز دارند. اگر حماس و حزب الله و حشد الشعبی و حوثیها و باندهای اسلامی دیگر در منطقه، برای ادامه تحرک تروریستی شان به جمهوری اسلامی احتیاج دارند، حکومت اسلامی هم در جهت ظاهر شدن به مثابه قدرت منطقه ای به ادامه تحرک تروریستی آنها احتیاج دارد. حکومت اسلامی بدون “محور مقاومت” و عملیات آنها نمیتواند به مثابه قدرت منطقه ای ظاهر شود. حکومت روی آنها به مثابه ابزارهایی مهم برای بقای سیاسی اش در داخل ایران حساب میکند. هر ضربه به حکومت اسلامی ضربه به موجودیت انهاست و هر ضربه بر آنها ضربه به موجودیت جمهوری اسلامی است.
میدانیم که نشئه سیاسی این نیروها بعد از “طوفان الاقصی” در ۷ اکتبر دیری نپایید. وقتی اسرائیل به بهانه کشتار ۷ اکتبر، با ماشین نظامی جهنمی اش در غزه قتل عام راه انداخت؛ وقتی رهبر خودخوانده مسلمین جهان که برای نابودی اسرائیل حتی زمان تعیین کرده است، در مقابل این کشتار فقط “دست و بازوی طراحان” را بوسید اما چپ و راست حاشا کرد که روحش هم از این اتفاق خبر نداشته، به موقعیتش در میان نیروهای نیابتی ضربه سنگینی خورد. یک هدف امواج پهپادها و موشکها در آسمان اسرائیل، ترمیم چهره و تصویر در هم شکسته رهبر درمانده نظام اسلامی در میان همین نیروها بود که کشتار هفت اکتبر را “حماسه” خواند، اما با اعلام بی اطلاعی، رفتاری جبوانانه، رقت بار و تحقیر آمیز از خود در میان آنها برجای گذاشت.
امواج پهپادها و موشکها در آسمان اسرائیل اگر چه در لحظات اول شاید توانست امیدی در دل این نیروها بوجود بیاورد که هنوز روی قدرت “پدرخوانده” می توان حساب کرد، اما شایعات در باره اینکه مثل جریان عین الاسد، این بار هم حکومت اسلامی اسرائیل را غیرمستقیم خبردار کرده بود، و بعد خنثی کردن تقریبا تمام موشکها و پهپادها پیش از رسیدن به اسرائیل، آب سردی بود که بر سر این نیروها ریخته شد.
خامنه ای با موشک پرانی به اسرائیل بزرگترین خدمت را به خود نتانیاهو و دار و دسته اش هم در اسرائیل و هم در منطقه و جهان کرد. بعد از “طوفان الاقصی”، دوت نتانیاهو برای مدتی در نقش قربانی تروریسم ظاهر شد. با کشتار در غزه اما فضای جهان علیه او دولتش چرخید. خامنه ای با “یا رسول الله” به دادش رسید. در داخل اسرائیل، با تظاهرات هزاران نفره داشتند نتانیاهو را به زیر میکشیدند، خامنه ای زیر بغلش را گرفت که بماند. در منطقه و جهان نتانیاهو و دولتش به خاطر کشتار غزه منزوی شده بود، خامنه ای کمکش کرد از انزوا در بیاید. ائتلافی در منطقه و جهان به نفع حاکمیت در اسرائیل و علیه حکومت اسلامی شکل گرفت. این فقط امریکا و انگلستان و فرانسه نبودند که موشکهای نظام اسلامی را قبل از رسیدن به اسرائیل رهگیری و خنثی کردند. دولت اردن که شهروندان آواره فلسطینی نصف جمعیتش هستند و خود ملکه اش فلسطینی الاصل است، در ساقط کردن پهپادها و موشکها قبل از رسیدن به خاک اسرائیل نقش فعال ایفا کرد.
۲- دلخوش کردن نیروهای حامی
نظام اسلامی در داخل ایران، در میان اقیانوس نفرت و خشم و اعتراض، فقط روی جزایر کوچکی حساب میکند که ساکنینش بسیجیهای هنوز مومن و متوهم، سپاه و نیروهای امنیتی حقوق بگیر نظام هستند. نیروهایی که ۴۵ سال تمام با وعده پوچ آزادی “قدس شریف” برای ماشین چپاول آیت الله ها خدمات سرکوب میدهند. نظام متوجه شده است که این نیروها که قبلا در جریان انقلاب زن زندگی آزادی روحیه شان را باخته بودند، با دیدن “انتقام سخت” های توخالی رهبرشان قطعا روحیه شان را بیشتر از دست میدهند. عملیات مشعشعی مثل موشک باران اسرائیل میتوانست امیدی در دل این نیروها بوجود بیاورد که تنها امید حکومت اسلامی هستند. تردید نکنید که خیزشهای بعدی در ایران نخواهد گذاشت این دلخوشی پهپادی دوام بیاورد.
۳ –مقابله با خیابان در ایران
این بسیار گویا است که خامنه ای در دو سخنرانی در آستانه موشک پرانی به اسرائیل، خبر از دو عملیات داد: “تنبیه” اسرائیل و مقابله با روزه خواران و بیحجابان.
او در این سخنرانیها گفت که “جمهوری اسلامی به دنبال آن نیست که همه را به زور دیندار کند، اما در مقابل شکستن هنجارهای دینی هم وظیفهای دارد.” او اعلام کرد که “مخالفت با حجاب اجباری برنامه بیگانگان است. حجاب هم به لحاظ شرعی و هم به لحاظ قانونی اجباری است.” او از نیروهای سرکوب خواست به “وظایف شرعی و قانونیشان تمرکز کنند.” شکستن هنجارهای دینی عبارت “آبرومندانه ای” برای درهم شکستن سنگر حجاب توسط زنان است. اقدام به “وظایف شرعی و قانونی” هم عبارت حقوقی و دینی برای راه انداختن توحش در خیابانها علیه زنان و دختران است.
این سخنان جای تردید نمی گذارند که یک هدف مهم موشک پرانی به اسرائیل، شمشیرچرخانی در خیابانها بود. بی دلیل نیست که یک روز عملیات “طرح نور” برای مقابله با زنان در ایران و عملیات “یا رسول الله” علیه اسرائیل راه افتاد. پهبادها و موشکهای “رسول الله” در آسمان اسرائیل قرار بود به جانیان رسول الله در خیابانهای ایران پوشش بدهد تا با عربده “حیدر حیدر” به جنگ زنان بروند.
اتفاقات بعدی به وضوح نشان میدهند که اعلام دوفاکتوی جنگ علیه اسرائیل در خدمت اعلام جنگ رسمی و علنی علیه مردم در ایران است. اولی در خدمت دومی است. اشکال وحشیانه عملیات مشترک حجاب بانان، بسیجیها، لباس شخصیها و یگانهای ویژه در خیابانها علیه زنان و دختران شاهد گویای این مدعا است. حکومتی که نتوانسته است اسرائیل را در دریا غرق کند، تصور میکند با موشک پرانی به آسمان اسرائیل میتواند از غرق شدن در دریای نفرت مردم ایران جان بدر ببرد.
جمهوری اسلامی شکست خورد
جمهوری اسلامی همه چیزش با دنیای متعارف فرق میکند. تحریک و بسیج ناسیونالیستی در خدمت منافع طبقات حاکم یک هدف جاافتاده در جنگ میان دولتها بوده است و کم نیستند حکومتهایی که در فضای جنگ علیه یک کشور دیگر و اینکه “مملکت در خطر است”، بخشهایی از جامعه را پشت خود بسیج کرده اند. اما در این مورد هم جمهوری اسلامی فرق میکند. اینجا ما با نظامی طرف هستیم که عربده “مرگ بر آمریکا” از دهان سرانش نمی افتد، اما مردم با قتل گنده سردار این نظام به نام قاسم سلیمانی توسط همان آمریکا جشن و پایکوبی راه می اندازند. با مردمی طرف هستیم که در جریان انقلابشان از روی پرچم “دشمن صهیونیستی” در خیابانها رد نمیشدند و امروز هفت سردارش را همان “دشمن صهیونیستی” به قتل میرساند و همین مردم خوشحال میشوند.
مردم نه تنها اسیر هیچ هیجان ناسیونالیستی نشدند، بلکه امواج حمله پهپادی و موشکی را با امواج بزرگتر طنز و تمسخر رئیس جمهور پاسخ دادند. برای رئیس جمهوری که در حال جنگ با “دشمن خارجی” است جوک درست کردند که از همسرش پرسیده: “موشکهای بالاستیک ما، همشون به فنا رفتن. تو که انگلیسیت خوبه، یه سرچ کن ببین موشک بالاستیک چه فرقی با موشک بی لاستیک داره؟” رئیس جمهور را دست انداختند که به اسرائیل ایراد گرفته است که ادعا کرده پنج نقطه از ایران را مورد حمله قرار داده در حالی که ایران سه نقطه دارد!
در کنار طنزها در شبکه های اجتماعی، تظاهرات هزاران نفره و کوبنده معلمان بازنشسته در مقابل سازمان برنامه و بودجه به طور قطع نشان داد که فضای جنگی هم نمیتواند فضای اعتراضی علیه حکومت را پایان دهد. باز نشستگان، این انسانهای جان به لب رسیده، این انسانهای شریف و زحمتکش درست در روز حمله موشکی به اسرائیل، در روزی که حکومت زنجیر اوباش اسلامی را پاره کرد تا در متروها و خیابانها برای باز پس گرفتن سنگر حجاب به جان زنان و دختران بیافتند، چشم در چشم حکومتی که میخواست خیابان را کنترل کند دوختند و با شعار “فقط کف خیابان، بدست میاد حقمان” اعلام کردند: با موشک پرانی در آسمان اسرائیل و توحش در خیابانهای تهران نمی توانید خیابان را از دست ما بگیرید. و با شعار “رئیسی بی عرضه، برگرد برو به حوزه” عملا اعلام کردند که حتی در فضای جنگی علیه “دشمن خارجی” هم، جنگشان با آیت الله قاتل دهه شصت است.
دو اطلاعیه شورای بازنشستگان و شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان هم پشتوانه سیاسی همین تحرک در میدان است. این دو اطلاعیه حرف دل نه تنها بازنشستگان بلکه میلیونها مردم بپاخاسته را زده است آنجا که اعلام میکنند: ” فضای جنگی و کوبیدن بر طبل مبارزه با دشمن” در و اقع برای مقابله با “اتحاد و همبستگی و مقاومتهای مردمی است که تغییر شرایط موجود را تصمیم گرفته اند”؛ قربانیان جنگ افروزی حکومت اسلامی “زنان، کودکان و فرودستانی خواهند بود که به سفره آنان تعرض شده و از سفره آنان اسباب این موشکپرانیها تامین میشود”؛ این جنگ علیه منافع مردمانی است که “گرفتار حکومتهای مذهبی و فاشیست” هستند.
و بالاخره، هنوز یک هفته از جنگ افروزی منطقه ای و فتوای جنگ علیه بی حجابی نگذشته است که خامنه ای به “نرمش قهرمانانه” درون کشوری پناه برد: “دشمن با نقشه و برنامه وارد این کار شده، ما هم باید با برنامه و نقشه وارد بشویم؛ کارهای بیقاعده و بدون برنامه نباید انجام بگیرد”. قاضی القضاتش هم خواستار “تدبیر و هماهنگی و همکاری در قضیه عفاف و حجاب و برخورد با هنجارشکنان” شد و اظهار نگرانی کرد که “کیفر در خیابان” ممکن است “زمینه سوءاستفاده دشمنان” را فراهم کند. و بالاخره، فراجا، به دنبال “نرمش قهرمانانه” رهبر با یک لرزش “قهرمانانه”، به اوباش خیابانی اش تذکر داد که برای حفظ نظم و انضباطِ اجتماعی، راهبردی “در قالبی ایجابی و تذکرهای” در پیش گیرند! این اظهارات از زبان کسانی جاری میشود که بویی از انسانیت، عدالت و شرافت نبرده اند. کسانی که به خاطر ابعاد قساوت و درندگی و جنایاتشان علیه مردم، بخصوص زنان همین تازگیها از طرف کمیته حقیقت یاب شورای حقوق بشر سازمان ملل به “جنایت علیه بشریت” متهم شده اند.
معنای سیاسی همه این اتفاقات و این عقب نشینیها این است که با ده تا عملیات “یا رسول الله” هم نخواهند توانست خیابان را از مردم بگیرند؛ حجابها را بر سرها و زنان را به خانه ها برگردانند؛ “سنگر اول” فتح شده را پس بگیرند؛ و اوضاع را به پیش از انقلاب “زن، زندگی، آزادی” برگردانند. ***