از کی تا به حال وحدت ضرورت عاجل شده است؟
نگاهی به نوشتهی هاملت احمدیان
خواست وحدت خواستی نیست که امروز مطرح شده باشد یا بشود و یا کسی با آن فینفسه مخالفت داشته باشد. وحدت خواستی است که همواره برای آن مبارزه شده است و خواهد شد. در واقع و اصولا وحدت مرکز ثقل تمام مبارزاتی است که صورت میگیرند. آیا خواست تشکیل سندیکا و دیگر ارگانها در ذات خود خواست وحدت طبقاتی نیستند؟
چند سطح تحلیلی را باید از یکدیگر تشخیص داد: وحدت طبقاتی-اجتماعی و وحدتهای سیاسی-سازمانی! (از سایر سطوح در اینجا صرفنظر میشود.)
در سطح اجتماعی یکی از اهداف تمام مبارزاتی که صورت میگیرند شکلگیری اتحاد طبقات درگیر است. بورژوازی در دولت (به معنای وسیع کلمه) خود را سازمان میدهد و وحدت نسبی در میان خود را حتی بدون احزاب و غیره تامین میکند و از طریق سرکوب، جامعهی مدنی به معنای گرامشیانهی کلمه (تولید و بازتولید رضایت) و غیره مانع وحدت و سازمانیابی در طبقات و گروههای اجتماعی فرودست میشود. سرکوب و غیره داده هستند و یا جزئی از شرایط مبارزه. اشاره به یک داده به عنوان مانع، بر حسب نوشتهی دوست گرانقدر ما، هاملت احمدیان، در واقع فقط رفع مسئولیت سیاسی است. در کشورها یا جوامعی که بر آنان دیکتاتوری و سرکوب حاکم است، سازمانها و فعالین سیاسی قرار است با توجه به این عامل (یا عوامل) یعنی تحت شرایط سرکوب و با وجود دستگاههای ایدئولوژیک و غیره در صدد سازماندهی و تولید وحدت اجتماعی طبقات و گروههای اجتماعی فرودست باشند. ذکر سرکوب و دیکتاتوری به عنوان مانع وحدت اگر چه در سطح اجتماعی صحیح است، اما در سطح سیاسی، آنجا که به فعالیتهای سازمان یافته و گروهها و احزاب مربوط است محلی از اعراب ندارد. آیا دیکتاتوری یا سرکوب علت بلاواسطهی انشعابات متعدد در سازمانهای سیاسی چپ و راست است؟ برای مثال فدائیان، تبدیل این جریان به ۲۸ قسمت علتش دیکتاتوری بوده است؟ یا دیکتاتوری موجب فروپاشی حزب کمونیست (اولیه) و تبدیل آن به چند حزب و سازمان و گروه شده است؟ مطمئنا خیر! باید ذکر کرد: در این انشعابات، صرفنظر از وجه اجتماعی-طبقاتی آنان، مسئلهی ایدئولوژی، قدرت و خواست تولید و تضمین مکانیسم قدرت-سلطه مهمترین دلائل انشعاب بوده است. تنها چیزی که در این انشعابات مطرح نبوده است مسئلهی تاکتیک-نقشهای است که بر اساس آن قرار بوده و هست وحدت طبقاتی و اجتماعی در سطح فرودستان اجتماعی را تامین بکند. خوب است از طرفین هر یک از انشعابات پرسیده شود چگونه قرار بوده است انشعاب مربوطه به اتحاد طبقاتی-اجتماعیای خدمت بکند که پیششرط انقلاب است؟ یا از آنان خواسته شود نتایج عملی انشعاب برای اتحاد مذکور را نشان دهند و بگویند چگونه انشعاب مربوطه به آن کمک کرده است؟
دو مسئله و سطح را نباید با یکدیگر مخلوط کرد. در سطح اجتماعی اگر چه مسئول وحدت/عدم وحدت تا حدودی، جریانات سیاسی بر حسب میزان نفوذ اجتماعیشان نیز هستند، اما در سطح سیاسی فقط خود این سازمانها یا نیروهای سازمان یافته مسئول هستند. در سطح اخیر ریشههای عدم وحدت را در ایدئولوژی سنتی این جریانات، در نحوهی سازمان-دهی(یابی) آنان و در عدم وجود مکانیسمی برای حل مسئلهی قدرت به شکل سیویل در درون هر یک و بین آنان، در درک آنان از رهبری-هژمونی باید جستجو نمود. به اینان میباید عدم وجود یک تاکتیک-نقشه مشترک را اضافه نمود که مرکز ثقل پیوند این دو سطح (اجتماعی و سیاسی) باید باشد.
آیا کسی پیدا میشود که نداند برای سرنگونی رژیم اسلامی در تمامیت آن با چشماندازی آزادی-عدالتخواهانه وحدت طبقات و گروههای فرودست اجتماعی لازم است؟ خیر، گمان نمیکنم! آیا کسی پیدا میشود که نداند محافل و سازمانهای موجود علیرغم تلاشهای مثبتشان، هر یک به تنهائی تا کنون نتوانستهاند و در آینده نیز نخواهند توانست گامی قابل توجه در جهت وحدت اجتماعیای بردارند که بیانگر وزن ساختی نیرویهای اجتماعی فرودست باشد؟ بله، بسیارند. وجود این همه محفل، وجود خیل مارکسیستهای منفرد و عدم وجود گفتگو بین آنان، عدم تلاش برای برداشتن موانع مختلف وحدتی که در بالا به آنان اشاره شد، مبین صحت جواب مثبت به سئوال اخیر است.
چرا وحدت و چگونه؟
ما در طول چند دههی اخیر شاهد چند اتحاد و وحدت بودهایم که نتیجهی همه آنان رکود یا فروپاشی بوده است. تحلیل این وحدتها و روی دیگر آن انشعابات ما را به نتایج یکسانی میرساند.
نقطهی عزیمت برای این نوع اتحادها (برای مثال اتحاد چپ و یا اتحادهائی نظیر انواع جمهوریخواهان و غیره) در گذشته متفاوت بوده است. فصل مشترک همهی آنها فشار شرایط و احساس ضعف در هر یک از جریانات بوده است و نه خواست وحدت استراتژیک به معنای اخص.
یک مثال (به شکل ساده شده): امپریالیسم آمریکا (و متحدین آن) به عراق حمله میکنند. عدهای تصور میکنند که پس از حمله به عراق نوبت ایران است. در نتیجه دور هم جمع میشوند، در سطح جریانات راست جمهوریخواهان شکل میگیرد، تا به آلترناتیو بورژوائی پس از ساقط شدن رژیم توسط امپریالیسم شکل بدهند. در سطح چپها نیز تحرکاتی صورت میگیرد که نقطهی عزیمتشان همین تحلیل است. اتحادهای شکل گرفته با توجه به اینکه ارزیابی این جریانات از چشماندازها غلط بود و در عین حال اتحادهای استراتژیک نبودند، به رکود و فروپاشی انجامیدهاند.
امروز نیز تحرکات امپریالیستی (امکان جنگ، تحریم و غیره) باعث شده است که در جریانات مختلف از نیروهای نئوکلونیال سلطنت طلب، تا جریانات اصلاحطلب خارج و به دنبال آنان بین جریانات نسبتا رادیکال تحرکاتی در جهت «وحدت» صورت بپذیرد. وجه برجسته در این تحرکات خواست تغییر تناسب قوا بین نیروهای سازمان یافته است. نقطهی عزیمت این تحرکات همچون دور قبل تحلیل چشمانداز است. در صورت عدم تحقق چشماندازی که گویا به نظر این جریانات حتمیت دارد و موجب مطرح کردن خواست وحدت شده است، میتوان برای این تحرکات و اتحادهای ناشی از آنان همان سرنوشتی را پیشبینی کرد که بر سر اتحادهای پیشین آمده است: رکود و فروپاشی!
میتوان به جرئت گفت وحدتی که امروز مطرح شده است، یک وحدت موقت بین نیروهای سیاسی است که الزاما به وحدت نیروهای اجتماعی نمیانجامد. دوام آن وابسته به میزان و نتایج تنش بین نیروهای امپریالیستی و جمهوری اسلامی است. این وحدت وحدتی استراتژیک نیست که امثال من خواهان آنانند.
باید توجه داشت پایه و نقطهی عزیمت وحدتی که هدف آن وحدت نیروهای اجتماعی برای کسب هژمونی طبقاتی است، نه یک تنش بین دو نیروی هر چند مسلط است بلکه تحلیل تضادهای اجتماعیاند. در این راستا هاملت احمدیان حرفی نمیزند.
دوست ما بدون اینکه حتی تحلیلی از وضعیت بدهد و بگوید چرا وحدت در این لحظه، فقط مینویسد طرح یک آلترناتیو سوسیالیستی ضرورت دارد، گویا دیروز ضرورت نداشته است، و پیشنهاد میکند دور هم جمع بشویم. «دو رکن اصلی یک آلترناتیو سوسیالیستی [نیز]، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و مبارزه برای یک نظام سوسیالیستی» هستند، گویا دیروز این دو پایهی مبارزات نبودهاند. سپس بدون ذکر دلیل تمام آن صداهای انتقادی یا آلترناتیوهای دیگری را تخطئه میکند که وزن جریانات سازمانیافته را کم میدانند یا برای آنان وزنی را نمیپذیرند که دوست ما خواهان آن است. روشن است که مسئله دوست ما تولید یک رابطهی قدرت نامتقارن و تضمین آن در سطح اتحادی است که پیشنهاد میشود.
آیا این دو رکن برای گردهم آیی کافی هستند؟ مگر دیروز نیز همین دو رکن پایهی مبارزات فعالین منفرد و سازمان یافته نبودند؟ بله بودهاند. آیا تغییری به لحاظ سیاسی در سازمانهای سیاسی صورت گرفته است؟ خیر! آیا تغییری در شکل سازماندهی(یابی) آنان صورت گرفته است؟ خیر! آیا مکانیسمی برای حل مسئلهی قدرت در درون این سازمانها و بین این سازمانها به وجود آمده است؟ خیر! آیا مسئلهی رهبریای که هر یک از جریانات (و هر یک از رهبران این جریانات) خواهان آنند، حل شده است؟ خیر! آیا شکل رهبری در این جریانات تغییر کرده است؟ خیر! آیا تغییری در طرز تلقی ایدئولوژیک این جریانات صورت گرفته است؟ خیر! آیا تاکتیک-نقشهای که مورد اجماع است صورتبندی شده است؟ خیر!
نقطهی عزیمت همانطور که پیشتر گفته شد فقط و فقط همچون اتحادهای دیروز وضعیتی است که در آن تنش بین امپریالیسم آمریکا و رژیم جمهوری اسلامی تعیین کننده است. مشخصات سیاسی، چگونگی سازمانیابی(دهی) اتحاد با توجه به اینکه تغییری در جریانات صورت نگرفته است، نیز احتمالا همان است که دیروز بوده است.
از آنجا که به تاکتیک-نقشهای که این اتحاد قرار است بر اساس آن عمل بکند، اساسا اشارهای نشده است میتوان نتیجه گرفت که آن نیز اهمیت ندارد. طبعا وقتی از تاکتیک-نقشه صحبتی نیست، از چگونگی پیشبرد و اجرای آن هم صحبتی نیست. حال آنکه تاکتیک-نقشه و نه خواست سرنگونی و نه نوشتن یک پلاتفرم مسئلهی اصلی است.
ملخص آنچه در مقالهی دوست ما مطرح شده است چنین است: تشکیل یک جبههی فراگیر چپ ضروری است! دوست ما حتی توجه نکرده که چپ مفهومی مبهم است و در ادبیات سیاسی به کاربرندهی آن عمدتا این مفهوم را برای روشن کردن نسبت دو جریان یا فرد با یکدیگر نسبت به یک موضوع مشخص به کار میبرد. به این اعتبار معنا و مضمون آن موقت و فقط برای مورد مشخصی که به کار برده میشود، اعتبار دارد.
با توجه به اینکه هیچ چیز در سطوح فوقالذکر تغییر نکرده است، چگونه هاملت احمدیان میخواهد آنچه را که اعتماد از دست رفته مینامد، دوباره احیاء کند؟ فقط با تاکید با عاجل بودن یک آلترناتیو که آن را سوسیالیستی مینامد؟! سوسیالیسم؟ کدام سوسیالیسم؟
با پیشنهاد وحدت، به زعم من، فینفسه همواره باید موافق بود، اما همواره باید حداقل پرسید: ۱) وحدت بین چه نیروهائی؟ ۲) برای چه کاری ۳) با چه تاکتیک-نقشهای؟ ۴) با چه شکل سازمانیابیای؟ و نقش هر یک (فرد و سازمان) در این مجموعه چیست؟
از همه مهمتر، بر خلاف هاملت احمدیان، در مورد خود وحدت، باید از نقشهی راه وحدت و زمانبندی آن، تقدم و تاخر قدمها پرسید؟ میبایست پرسید: از کجا باید آغاز کرد؟ نیت حسنه در این امر لازم است، اما کافی نیست.
***
نوشته هاملت احمدیان را در زیر میتوان خواند: