
با نزدیک شدن به پایان عمر سیاسی آیتالله خامنهای، پرسش اساسی این است که حذف یا کنارهگیری او چه تأثیری بر ساختار قدرت در ایران خواهد گذاشت. آیا چنین رخدادی به ظهور یک دولت مردمی منجر میشود، یا تنها مسیر را برای استقرار شکل تازهای از اقتدارگرایی نظامی هموار خواهد کرد؟ بررسی جهتگیریهای ایالات متحده، بهعنوان یکی از بازیگران اصلی منطقهای، میتواند به این پرسش پاسخ روشنی دهد.
سیاست آمریکا: مهار تهدید، نه حمایت از دموکراسی
ایالات متحده در خاورمیانه همواره سیاستی عملگرایانه را دنبال کرده است. هدف اصلی واشنگتن نه گسترش دموکراسی، بلکه مهار تهدیدهای امنیتی، کنترل برنامههای تسلیحاتی، و تضمین ثبات منطقهای بوده است. جمهوری اسلامی ایران، بهویژه بهدلیل پیگیری برنامه هستهای و ایفای نقش در شبکههای نیابتی در عراق، سوریه، لبنان و یمن، همواره در مرکز این نگرانیها قرار داشته است.
در این چارچوب، ایالات متحده آمادگی دارد با هر رژیمی که ثبات منطقه را تضمین کند و تهدیدی برای منافع آمریکا و اسرائیل نباشد، همکاری کند – حتی اگر آن رژیم اقتدارگرا و سرکوبگر باشد.
خامنهای و ساختار قدرت جمهوری اسلامی
رهبر جمهوری اسلامی در طول بیش از سه دهه رهبری، ساختاری متمرکز، امنیتی و ایدئولوژیک را بنا نهاده است. سپاه پاسداران، بازوی نظامی و امنیتی اصلی نظام، علاوه بر نقش نظامی، در اقتصاد، سیاست، رسانه و حتی فرهنگ نیز نفوذ گسترده دارد.
در وضعیت کنونی، خامنهای عملاً از صحنه تصمیمگیری خارج شده و تنها بهعنوان نماد بقای نظام باقی مانده است. قدرت واقعی، اکنون در دست نهادهای نظامی و تکنوکراتهای همسو با سپاه قرار دارد. در این شرایط، بسیاری از تحلیلگران معتقدند که در آیندهای نزدیک، رژیمی نظامی – مبتنی بر سپاه – محتملترین گزینه جانشینی خواهد بود.
تحلیلرسانههای آمریکایی از سناریوی مورد نظر آمریکا:
بر اساس تحلیلهایی که در رسانههای آمریکایی – از جمله والاستریت ژورنال– مطرح شده، حذف خامنهای میتواند به کشمکشی درونی برای قدرت منجر شود. با این حال، به باور تحلیلگران غربی، چنین فرآیندی بعید است به روی کار آمدن یک دولت مردمی منتهی شود. برعکس، احتمال قدرتگیری یک رژیم نظامی که برای حفظ بقا آماده معامله با غرب باشد، بیشتر است.
چنین رژیمی ممکن است:
- برنامه هستهای را متوقف یا محدود کند
- نقش خود را در جنگهای نیابتی کاهش دهد
- وارد مذاکرات محدود و کنترلشده با غرب شود
- برخی اصلاحات سطحی برای مهار نارضایتی عمومی ارائه دهد
این سناریو، از منظر آمریکا، قابل قبول است. زیرا میتواند بدون فروپاشی کامل ساختار قدرت در ایران، تهدیدات منطقهای را مهار کرده و ثبات نسبی را حفظ کند.
اپوزیسیون خارجنشین در کجای این نقشه است؟
در این چشمانداز، جریانات خارج از کشور – از جمله شخصیتهایی چون رضا پهلوی – که فاقد پایگاه سازمانیافته داخلی، مشروعیت گسترده و توان عملیاتی هستند، جایگاهی ندارند. تصور اینکه در نقشهی استراتژیک آمریکا و اسرائیل جایی برای چنین نیروهایی در نظر گرفته شده باشد، واقعگرایانه نیست.
سناریوهای محتمل برای ایران پس از خامنهای
۱رژیم نظامی مصلحتجو:
سپاه پاسداران، با بهرهگیری از چهرههای تکنوکرات، حکومتی نیمهنظامی را با ظاهر منطقی و معتدل تشکیل میدهد. برنامه هستهای را کنترل میکند، ولی ساختار اقتدارگرایانه نظامی باقی میماند. این سناریو برای آمریکا نیز مطلوب است.
۲فروپاشی کنترلنشده:
نبود انسجام در قدرت، اعتراضات مردمی، ضعف اپوزیسیون و ناکارآمدی اقتصادی، به فروپاشی نظم سیاسی منجر میشود. در چنین حالتی، احتمال مداخله خارجی، گسترش تجزیهطلبی یا ظهور نیروهای شبهنظامی بسیار بالاست.
3 گذار کنترلشده به نظم نیمهدموکراتیک:
نیروهای مصلحتگرای درون نظام، با همراهی بخشی از جامعه مدنی و نیروهای مردمی، اصلاحات تدریجی در ساختار قدرت را آغاز میکنند. هدف، کاهش اقتدار نهادهای نظامی و احیای نسبی نهادهای انتخابی است. این سناریو، هرچند دشوار، تنها در صورت وجود تشکلیافتگی درونی ممکن خواهد بود.
چرا گذار به دموکراسی دشوار است؟
حتی در صورت حذف رهبر فعلی، ساختارهای قدرت در ایران بهشدت امنیتی و ایدئولوژیک باقی خواهند ماند. موانع جدی در برابر گذار دموکراتیک شامل موارد زیر است:
- سلطه اقتصادی و نظامی سپاه پاسداران
- سرکوب تشکلهای مدنی و سیاسی مستقل
- پراکندگی و ضعف نیروهای اپوزیسیون
- فقدان رسانههای آزاد و مستقل
- ترس عمومی از بیثباتی، جنگ داخلی، یا تکرار تجربه عراق و سوریه
گذار واقعی تنها در صورتی ممکن است که یک بحران مشروعیت گسترده شکل بگیرد، نیروهای سیاسی تازه با توان بسیج بالا وارد صحنه شوند، و بخشی از بدنه قدرت از درون فروپاشد یا تغییر موضع دهد.
نتیجهگیری
برکناری خامنهای بهتنهایی منجر به ظهور یک دولت مردمی نخواهد شد. در سیاست منطقهای آمریکا نیز، ثبات به هر قیمت اولویت دارد، نه دموکراسی. رژیمی نظامی که توان کنترل بحران، مذاکره با غرب، و مدیریت تهدیدها را داشته باشد، شریک قابل اتکایی برای واشنگتن خواهد بود – حتی اگر در داخل به همان اندازه سرکوبگر باقی بماند.این گذار از خامنهای به یک رژیم نظامی دیگر، تنها تکرار یک دیکتاتوری با چهرهای تازه خواهد بود.
در این بازی پیچیده، جریانات ضعیف، فاقد سازماندهی و مشروعیت داخلی، از جمله برخی از اپوزیسیون خارجنشین، عملاً از معادله حذف میشوند.
آنچه آینده را رقم خواهد زد،نیروهای سازمانیافته داخلی هستند که بتوانند در لحظه مناسب، خلأ قدرت را پر کرده و مسیر گذار به نظم جدید را هدایت کنند.
و این فرآیند، با تمام پیچیدگیها و موانعش، هماکنون در جریان است.