آیا سلطنت‌طلبان بی‌پدر خواهند شد؟ بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com

یاسمین بنی‌اعتماد، همسر رضا پهلوی، اخیرا در یک استوری از کناره‌گیری همسرش از جمع اپوزیسیون و فعالیت‌های سیاسی علیه ایران خبر داد. این خبر در حالی منتشر شد که اخیر در همایش خود در مونیخ، رضا پهلوی خود را در جایگاه «پدر ملت» برای ایران نشاند.
برخی عناصر سلطنت‌طلب بعد از نشست مونیخ رضا پهلوی را متهم به نفوذی بودن کرده و حتی گفته بودند که او برای یک نهاد امنیتی در داخل ایران کار می‌کند
یاسمین پهلوی در استوری خود که در این کلیپ نیز به‌تفصیل بازتاب یافته می‌نویسد:
«رضا پهلوی ۶۴ ساله است و زندگی‌اش را وقف ایران کرده است. بعضی‌ها ممکن است فکر کنند شخص بهتری وجود دارد. امیدوارم آن فرد را که قدرت و صداقت بیش‌تری دارد پیدا کنید، چون او به‌زودی از این چرخه بی‌پایان کنار خواهد رفت. به‌نظرم وقتی او از این مبارزه بیرون برود، ایران صد سال یا بیش‌تر گرفتار همین آخوندهای نادان و فرزندان‌شان خواهد ماند که کشور و منابعش را نابود می‌کنند. ساعت در حال تیک‌تاک است.»
یاسمین پهلوی، خواهان پیروی کورکورانه مردم از همسرش است و چون چنین نیست بسیار ناخشنود است. برخی از سلطنت‌طلبان قدیمی اخیرا به دلایل درون‌جریانی بر رضا پهلوی شوریده و با تاکید بر شکست‌های پی‌درپی، کفایت او برای رهبری سیاسی را زیر سئوال برده‌اند و پیشنهاد کرده‌اند از میدان به‌اصطلاح مبارزه سیاسی کنار رود. روایتی که نشان‌دهنده عدم بلوغ سیاسی، نگاه کودکانه به سیاست‌ورزی و دیدگاه سیاه و سفید به جامعه است. از این منظر نیز می‌توان دریافت که این نگرش سلطنت‌طلبان، تفاوت ماهوی چندانی با دیدگاه جمهوری اسلامی ندارد که جامعه را به‌خودی و دشمن تقسیم‌بندی می‌کند.
یاسمین پهلوی در ادامه، با کنایه به مخالفان سلطنت‌طلب رضا پهلوی، نوشته است که امیدوارم آن فرد را که قدرت و صداقت بیش‌تری دارد پیدا کنید، چون او به زودی از این چرخه بی‌پایان کنار خواهد رفت.
اظهارات اخیر همسر رضا پهلوی در استوری اینستاگرامی‌اش نمونه‌ای آشکار از ناتوانی سیاست‌ورزی در رضا پهلوی است. این اظهارات نشان‌دهنده طلبکارانه از مردم ایران است؛ مردمی که از حکومت شاه نفرت داشتند و اکنون همین نفرت را از جمهوری اسلامی دارند و در جهتی مبارزه می‌کنند و که از دست شاه و شیخ و حکومت‌های دیکتاتوری و فاشیستی آن‌ها رها شوند. حال رضا پهلوی خود را به هر در و دیواری می‌زند تا برای خود جایگاهی پیدا کند اما هنوز موفق نشده است و همه پروژه‌هایش یکی پس از دیگری با شکست روبه‌رو شده است.

فیلمی در فضای مجازی منتشر شده که نشان می‌دهد زنی پس از تعظیم به شیوه خدمه مقابل یاسمین پهلوی دستان وی را می‌بوسد که بسیار حقارت‌آمیز است. یاسمین پهلوی نیز که گویی منتظر این حرکت است از آن استقبال می‌کند.
در پیش از انقلاب 1357 نیز بوسیدن دست و سجده در مقابل شاه و ملکه در فرهنگ سیاسی حاکمیت ایران به‌عنوان یک رویه بود تا جایی که کارگزاران حکومتی برای بوسیدن دست شاه صف می‌کشیدند در واقع این سنت چندش‌آور به همین شکل به رضا پهلوی و همسرش منتقل شده است.
ذوق یاسمین پهلوی برای بوسیدن دست او، در حالی است که چندی پیش نیز او به بهانه‌ای بلیت به مبلغ ۱۵۰ دلار به صورت عادی فروخته و برای صرف ناهار اختصاصی با وی مبلغ این بلیت ۴۵۰ دلار بوده است.
غرور و خودبزرگ‌بینی توخالی رضا پهلوی، یکی از عوامل کلیدی در ناکامی‌های تاکنونی لو است. این ویژگی که در اظهارات و اقدامات همسر رضا پهلوی نیز دیده می‌شود، ریشه در درک غیرواقعی از جایگاه و توانایی‌های خاندان پهلوی دارد.
گفت‌وگوی احسان نراقی، از نزدیکان دربار محمدرضا پهلوی گفته است محمدرضا «قدرت تشخیص» نداشت و به دلیل خودبزرگ‌بینی، به حرف دیگران گوش نمی‌داد. او که در سوئیس به جای تحصیل مشغول خوش‌گذرانی بود شایستگی پادشاهی را نداشت و خود نیز به این موضوع آگاه بود. این غرور در وابستگی او به خارجی‌ها نیز نمود یافت. پهلوی دوم معتقد بود که رابطه با آمریکا و اروپا به پیشرفت ایران منجر می‌شود، اما این وابستگی که با کودتای ۲۸ مرداد تقویت شده بود به اعتراضات مردمی دامن زد. نراقی اشاره می‌کند شاه حتی در روز‌های آخر به حمایت خارجی‌ها امیدوار بود، اما اشتباهاتش از جمله بی‌توجهی به مردم و روحانیت او را به بن‌بست کشاند.
این غرور در رفتار فرزند محمدرضا پهلوی که هیچ‌گونه اشتراکی با اپوزیسیون سرنگونی‌طلب چپ و راست ندارد نمود یافته و همسر رضا پهلوی نیز همین مشی را به سبک اشراف پهلوی خواهد شاه، دنبال می‌کند. استوری او که مردم ایران را غیرقابل اعتماد می‌داند و رنج خانواده پهلوی را برجسته می‌کند نشان‌دهنده همان خودبزرگ‌بینی است که بساط حکومت پهلوی را از ایران برچید.
سندی که از سوی جریان سلطنت‌طلب تحت عنوان «مرحله اضطراری» منتشر شده، از یک جهت مفید و سودمند است و آن اینکه ماهیت ضد دموکراتیک و فاشیستی این جریان را به‌روشنی آشکار می‌کند.
به‌جرات می‌توان گفت که خمینیِ پیش از انقلاب دارای گفتمانی دموکراتیک‌تر از رضا پهلوی کنونی بود.
در سند مذکور چند نهاد اصلی تصمیم‌گیری پیشنهاد شده که همگی توسط شخص رضا پهلوی، به‌عنوان «رهبر دوران گذار»، تعیین و منصوب می‌شوند، ولی در سراسر سند، هیچ راهکاری برای نظارت بر عملکرد این رهبر دوران گذار در نظر گرفته نشده است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی، ولو به‌صورت صوری، نهادی به نام مجلس خبرگان مسئول نظارت بر رهبر است؛ اما برای رهبر سلطنت‌طلبان، حتی نظارت صوری نیز در نظر گرفته نشده است!
جالب‌ این‌که در بخش آموزش، نه تنها کوچک‌ترین اشاره‌ای به زبان‌های غیرفارسی نشده، بلکه پیشنهاد شده که سیستم آموزشی به سمت «پیمان کوروش» حرکت کند! یعنی به جای شهروند نمونه شیعه، «شهروند نمونه کوروشی» تربیت شود!
این سند، آشکارا، فاقد هرگونه ذهنیت دموکراتیک و تکثرگراست و مسیر آینده‌ای را ترسیم می‌کند که در آن، دیکتاتوری با تکیه بر ناسیونالیسم افراطی پان‌فارسیسم بازتولید می‌شود. حتی اصطلاحاتی که در متن سند آمده‌اند، مانند «تاریخ ۲۵۰۰ ساله»، «پیمان کوروش»، «مجلس مهستان» و … نشان‌دهنده‌ آن است که هدف این سند، ساختن یک جامعه مستبد تمام‌عیار است.
«مرا پدر بنامید» که از سوی رضا پهلوی بیان‌شده، اوج ذهنیت ارتجاعی و آغشته به استبداد در لایه‌های فکری جریان سلطنت‌طلب را نشان می‌دهد. در واقع، این ادبیات تبلور نوعی نگاه بالا‌به‌پایین به مردم است که ملت را کودکانی ناتوان می‌بیند که نیاز به «پدرسالاری» دارند تا سرنوشت آنان را رقم بزند.
این طرز تفکر ادامه‌دهنده همان روحیه‌ای‌ست که محمدرضا پهلوی، پدر رضا پهلوی، در واپسین سال‌های حکومتش داشت. او نیز خود را «پدر ملت» می‌نامید. لقبی که در حکومت‌های استبدادی برای توجیه کنترل تمام‌عیار بر مردم، سرکوب صدای مخالف، و انکار بلوغ سیاسی جامعه به‌کار می‌رود. اوج این توهم، در پیام‌های پایانی شاه پیش از فرارش از ایران نیز مشهود بود، آن‌جا که تلاش می‌کرد با زبان عاطفی و پدرانه، از مسئولیت فجایع دورانش شانه خالی کند.
رضا پهلوی با تکرار چنین گفتاری، نشان می‌دهد که اگرچه ظاهر گفتمانش امروزی و دموکراسی‌خواهانه به‌نظر می‌رسد، اما در بطن آن، همان ذهنیت قدرت‌طلب و سلطنتی نهفته است که نمی‌تواند ملت را به‌عنوان شهروندان آگاه و صاحب حق ببیند، بلکه هم‌چنان بر یک رابطه قیم‌مآبانه تاکید دارد.
باید این مسئله سلطنت‌طلبان و به خصوص رهبران آن‌ها، روشن است که تمام حرکات و عملکردهایشان آب به آسیاب جمهوری اسلامی می‌ریزند و گستاخی‌های زشتی از خود نشان می‌دهند.
سلطنت‌طلب‌ها، نه تنها در داخل ایران، بلکه حتی در میان اپوزیسیون در خارج کشور نیز کم‌ترین محبوبیتی ندارند و با رفتارهای خشن و نامعقول خود، اپوزیسیون خارج از کشور را هم از خود متنفر کرده‌اند. ادبیات پرخاشگرانه از ویژگی‌های بارز جریان سلطنت‌طلب است. هر فرد یا گروهی که از سلطنت انتقاد کند، مورد حمله و فحاشی قرار می‌گیرد. مدتی پیش بود که یکی از طرفداران سلطنت بر سر مزار غلامحسین ساعدی، در قبرستان پرلاشز پاریس ادرار کرد. این اقدام تلافی کاریکاتورهایی بود که توکا نیستانی از رضا پهلوی کشیده بود. این‌که ربط توکا نیستانی با غلامحسین ساعدی چیست، به تهمت شرم‌آوری مربوط است.
رفتارهای خشونت‌آمیز پادشاهی‌خواهان در تجمعات بخش دیگری از رفتارهای راست افراطی و فاشیستی این جریاناست. طرفدارن رضا پهلوی سعی دارند تجمعات ضدجمهوری اسلامی به خشونت و درگیری بکشانند. تصاویر و فیلم‌هایی که از اقدامات آن‌ها در تجمعات منتشر شده، یک آبروریزی برای کل جریان سلطنت‌طلب و در راس هم رضا پهلویاست.
فعالیت‌های سلطنت‌طلبان با وجود حاشیه‌ای و بی‌تاثیری، اما به‌نوعی آب به آسیب جمهوری اسلامی می‌ریزند.
در خرداد مه 1402، در گردهم‌آیی سلطنت‌طلب‌ها در لندن، شاعر ایرانی آقای محمدرضا عالی پیام متخلص به آقای هالو نیز در آن‌جا حضور یافته بود که مورد هچوم فیزیکی از جانب تعدادی از سلطنت‌طلب‌های حاضر در جمع قرار می‌گیرد. در این هجوم به آقای هالو که در گوشه‌ای ایستاده بود نه فقط از الفاظ رکیک استفاده می‌شود، بلکه از سوی حامیان سلطنت یکی کلاهش را می‌پراند و دیگری تلفن‌اش را و شرم‌آور یکی هم به آقای هالو انگشت می‌رساند.
یاسمین پهلوی، شعار «مرگ بر سه فاسد، ملا، چپی، مجاهد»، در اینستاگرام خود منتشر کرده بود. سلطنت‌طلبان در هر محفلی، مطرح می‌کنند که همه پنجاه و هفتی‌ها باید اعدام شوند و …
هر چند برای مطالعه کامل جریان سلطنت‌طلبی، علاوه بر واکاوی نهاد سلطنت در طول تاریخ ایران، باید دست‌کم از اوباش طرفدار محمدرضا شاه‌(هم‌چون شعبان بی‌مخ‌ها) نام برد.
سلطنت‌طلبی به رهبری رضا شاه و پسرش محمدرشا شاه، امتحان خود را پس داده و با انقلاب عظیم مردم ایران سرنگون شده است. تصور بازگشت پهلوی به قدرت، مانند این است که تصور کنیم حکومت هیتلری روزی در آلمانبتواند قدرت را پس بگیرد.
سلطنت‌طلبان، در 46 سال گذشته، نشان داده‌اند که از برپایی یک نظم دموکراتیک عاجزند. در حالی که در دو سال جنگ و نسل‌کشی دولت اسرائیل در غزه، تمام آزادی‌خواهان جهان از مردم فلسطین حمایت کردند و حتی سازمان ملل و دادگاه لاهه نتان‌یاهو، نخست وزیر اسرائیل را به‌دلیل جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی محکوم کرده‌اند اما سلطنت‌طلبان آشکارا از کشتار دولت اسرائیل حمایت کرده و حتی کشتار کودکان و حملات وحشیانه به غیرنظامیان را توجیه کردند. در حمله اخیر اسرائیل به ایران نیز گروه‌های سلطنت‌طلب در خیابان‌های غربی با پرچم اسرائیل دست به رقص و پایکوبی زدند و شیریتی پخش کردند. این موضع‌گیری‌ها، لکه‌های ننگی بر دامان این جریان است که هرگز پاک نخواهد شد. چرا که همه تحرکات‌شان نشان می‌دهد آن‌ها حاضرند برای رسیدن به قدرت، در کنار جنایت‌کاران تاریخ بایستند.

پرچم اسرائیل در دست یاسمین پهلوی

شکست کمپین «من وکالت می‌دهم» در سال 1401، منجر به بی‌آبرویی خودشان شد. رضا پهلوی در گفت‌و‌گوی خود با شبکه تلویزیونی من‌و‌تو، در توضیح این کمپین چنین گفت: «من نمی‌توانم با شخصیت‌های سیاسی برای ارائه ‌دادن یک برنامه دیدار بکنم، اولین سئوال‌شان این است که شما به نمایندگی چه کسانی این‌جا حضور پیدا کردید؟ هر نوع کاری که انجام می‌دهیم باید یک مبنای مشروعیت یا یک نوع وکالتی از داخل ایران داشته باشد.» و در ادامه چنین می‌گوید: «اگر فردا قرار باشد در صحنه بین‌المللی از جانب هم‌میهنان رایزنی‌های لازم را انجام دهیم، لازم است نشان دهیم که این به پشتیبانی و نمایندگی از طرف زندانیان سیاسی، فعالان مدنی، جریانات فکری و سیاسی داخل کشور است که نتوانسته‌اند در این جلسات حضور پیدا کنند.»
وکالت سیاسی، در واقع نوعی بازگشت به فرهنگ سیاسی محدود در همان رژیم پدرمیراثی و اقتدارگرای پهلوی است؛ زیرا تصور رضا پهلوی و طراحان این کمپین رسانه‌ای همانا چیزی نبود جز این که مردم ایران برای پیگیری مطالبات خودشان فاقد سازوکارهای مدنی و قانونی هستند. از همین رو، هم‌چون افراد صغیر نیازمند آنند تا به فردی وکالت دهند تا او در بده و بستان با دولت‌ها، بتواند برای این مردم تصمیم‌گیری کنند. این کمپین رسانه‌ای با هشتگ من وکالت می‌دهم در شبکه‌های اجتماعی دنبال شد و با شکستی فضاحت‌بار روبه‌رو گردید، چون مطلقا حمایتی از طرف مردم ایران در داخل و خارج پیدا نکرد و تنها 354 هزار بار این هشتگ در توئیتر استفاده شد. جالب این‌جا است که این کمپین آنتی‌تز خود را در درون خود تولید کرد و چند ماه بعد برخی از وکالت‌دهندگان هشتگی با عنوان «من وکالتم را پس می‌‌گیرم» به راه انداختند و اعلام کردند که از اعطای وکالت پشیمان شده‌اند. حتی هم‌زمان با کمپین «من وکالت می‌دهم»، کمپین دیگری نیز به راه افتاد با عنوان «وکالت نمی‌دهم» که تعداد توئیت‌های آن‌(228 هزار بار) دست‌کمی از هشتگ «من وکالت می‌دهم» نداشت. او همان نگاه قیم‌مآبانه‌ای را به مردم داردکه پدرشدنبال می‌کرد.
در جنبش 1401 با شعار محوری «زن، زندگی، آزادی»، ناگهان رضا پهلوی با پنج تن دیگر، ادعای رهبری این جنبش را سر دادند اما این اتحاد و ادعا 43 روز بیش‌تر طول نکشید و از هم پاشید.
نام‌هایی سلطنت‌طلبانی مثل سعید سکویی، شهرام همایون، امیر طاهری و رضا تقی‌زاده، امروز منتقد رضا پهلوی شده‌اند. این افراد، بیش‌ترین عمر خود را با شعار حمایت از پادشاهی سپری کرده‌اند احتملا امروز به این نتیجه رسیده‌اند که چنین شعار غیرواقعی و بی‌معنی است. چرا این گرایش در 46 سال گذشته، با وجود داشتن میلیاردها دلار سرمایه و حمایت رسانه‌های بزرگ مانند بی‌بی‌سی، رادیو فردا، صدای آمریکا و رسانه‌های وابسته به سلطنت‌طلبان مانند انترنشنال و من‎‌و‌تو، موفق نشده‌اند جایگاهی در میان ایران خارج کشور و داخل کشور داشته باشند و مهم‌تر از همه، امروز رضا پهلوی و هوادارانش به نیروهای نیابتی اسرئیل تبدیل شده‌اند.این چهره‌ها، هم‌چنین از مشاوران اصلی رضا پهلوی هم بودند.
اختلافی که پیش آمده، یک‌ اختلاف درون خانواده است. آقایان طاهری و تقی‌زاده، چهل و شش سال است که خواهان و حامی پادشاهی مشروطه بوده‌اند.
در چهل و شش سال اخیر، آن‌چه در کارنامه رضا پهلوی بیش از هر نکته‌ای برجسته می‌شود، فقدان پایگاه اجتماعی محسوب و اعتماد بنیادی نه تنها نزد مردم، بلکه طرفداران خودش نیز است. امید او به بازگشت صرفا بر بستر دخالت و حمایت قدرت‌های غربی-منطقه‌ای قرار گرفته است. شکست‌های پیاپی پروژه‌هایی از کودتا و فشار اطلاعاتی تا سناریوهای اشغال نظامی، بی‌اعتمادی گسترده به اصل بازتولید سلطنت، بی‌توجهی نسل‌های جدید به روایت‌های گذشته و فساد سیاسی و مالی سلطنت‌طلبان، همگی ترکیبی ساخته‌اند که هرگونه اعتبار اجتماعی مستقل را از او سلب کرده‌اند.
وضعیت درمانده سلطنت‌طلبان باعث شده نتوانند هیچ‌گاه نهادی فراگیر و اتحادی منسجم را سامان دهند به‌طوری که حتی برخی از سلطنت‌طلبان قدیمی،رهبری رضا پهلوی را نیز زیر سئوال بردهو او را طرد کرده‌اند.
از جمله مهم‌ترین دلایل شرایط بحرانی فعلی سلطنت‌طلبان، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: کهنه‌بودن تفکر و ساختار پوسیده نظام شاهنشاهی و باطل‌بودن ایده تمرکز مطلق قدرت و ثروت در دست پادشاه؛ تجارب تلخ تاریخی مملو از استبداد، خودکامگی، وابستگی تام و کامل به بیگانگان و سلطه بی‌رحمانه بر مردم توسط حکومت‌های پادشاهی در ایران؛ رویکرد فاشیستی و افراطی طرفداران سلطنت به‌خصوص در مواجهه با مسائل سیاسی و عقاید «غیرخودی»؛ وابستگی‌شان به دولت‌ها، به‌ویژه دولت اسرائیل؛ و در نهایت عملکرد سیاسی غیرقابل دفاع رضا پهلوی به‌عنوان رهبر اصلی پادشاهی‌خواهان.
اکنون اکثریت مردم ایران از شاه و شیخ نفرت دارند و برای ساختن جامعه‌ای آزاد و برابر و عادلانه مبارزه می‌کنند؛ جامعه‌ای که همگان در مدیریت و رهبری آن، دخالت مسقیم داشته باشند!
شنبه هشتم شهریور 1404-سی‌ام آگوست 2025

اینرا هم بخوانید

راه اندازی اکانت‌های جعلی فارسی برای برجسته‌سازی رضا پهلوی! بهرام رحمانی

bahram.rehmani@gmail.com روزنامه اسرائیلی هاآرتص و مجله مارکر در افشاگری تازه‌ای اعلام کردند که شبکه‌ای سازمان‌یافته …