آنا فاستر، خبرنگار خاورمیانه بیبیسی – اقلیم کردستان عراق
خانواده مهسا امینی، زن ۲۲ ساله کرد، که کشته شدنش سه هفته پیش در بازداشت پلیس ایران باعث اعتراضات سراسری در ایران شد، میگویند که تهدید به مرگ شدهاند و به آنها هشدار دادهاند که در تظاهرات شرکت نکنند.
مهسا پس از دستگیری توسط پلیس گشت ارشاد، که او را به داشتن حجاب نامناسب متهم کرده بود، به نماد سرکوب ایرانیان تبدیل شد. چهره و داستان او اکنون در سراسر جهان شناخته شده است.
عرفان مرتضایی، پسر عموی مهسا، هنگام ملاقات با من در آنسوی مرزهای ایران در اقلیم کردستان عراق، میگوید: «خانواده ما تحت فشار شدید مقامات جمهوری اسلامی بودهاند تا با سازمانهای حقوق بشری یا رسانههای خارج از ایران صحبت نکنیم و به کسی در جهان خارج درمورد درگذشت او اطلاع ندهیم.»
عرفان پیشمرگه کومله است، یک حزب مخالف کرد ایرانی در تبعید مستقر در عراق. او سالها پیش، مدتها قبل از مرگ مهسا، در صدد براندازی جمهوری اسلامی بوده است. دولت ایران ناآرامیهای اخیر را به تاثیرگذاری از خارج نسبت میدهد.
خانواده مهسا امینی در ایران، ازجمله پدر و عموی او، بارها حمایت از گروههای مخالف کرد را که حکومت ایران آنها را به تجزیهطلبی متهم میکند، رد کردهاند.
همانطور که ما در منطقهای کوهستانی در سایه کوهها صحبت میکنیم، او از نام کردی مهسا استفاده میکند – ژینا – نامی که با آن دوستان و خانوادهاش هر روز او را صدا میزدند. مهسا نام رسمی ایرانی اوست که والدینش مجبور شدند از آن در اسناد و شناسنامهاش استفاده کنند، چرا که نامهای کردی خاصی در ایران ممنوع است.
عرفان تاکید میکند: «ژینا یک فرد عادی بود، او سیاسی نبود. رژیم سناریوها و اطلاعات نادرستی را ارائه میدهد و میگوید ژینا با من در تماس بود و من به او آموزش دادم و او را برای انجام یک فعالیت خاص به ایران فرستادم؛ در حالی که اینها همه کاملا بیاساس است.»
او میگوید تهدیدهایی که اعضای خانوادهاش دریافت کردهاند، آنها را نگران امنیتشان کرده است.
او به من می گوید: «آنها زیر شکنجه جمهوری اسلامی هستند. مقامات رژیم ما را از طریق اینستاگرام با حسابهای جعلی تهدید کردهاند و به اعضای خانواده در ایران گفتهاند که اگر در تظاهرات شرکت کنند ممکن است کشته شوند.»
او میگوید: «من خودم از طریق تلفن تهدیدهای زیادی دریافت کردهام، این که اگر من را در شهر [در اقلیم کردستان عراق] ببینند، من را میربایند و میکشند.»
عرفان ویدیوهایی از مهسا را که قبلا دیده نشده بود با من به اشتراک گذاشت، آنها تضاد دلخراشی را نشان میدهند.
اولین ویدیو که مربوط به رقص مهسا در عروسی و تکان دادن شال رنگارنگی است، و نگاه خجالتی او به دوربین.
دومین ویدیو نشان میدهد که خانواده مهسا به مناسبت تولد ۲۳ سالگی او در قبرستان جمع شدهاند؛ کیکی با تصویر چهرهاش روی آن با احتیاط روی قبرش گذاشته شده است. فریادهای خشمگین و اشکهای فراوانی در این ویدیو به چشم میخورد.
من به مرز کوهستانی ایران و عراق [اقلیم کردستان عراق] سفر کردم، جایی که گرد و غبار در جادههای شیبدار بلند است و کشاورزان سوار بر الاغها دامهای خود را به چرا میبرند. اینجا یکی از معدود جاهایی است که میتوانید داستانهای دست اول از زبان ایرانیان بشنوید.
با خانوادهای آشنا میشوم که از سنندج در غرب ایران، سوار بر مینی بوسی آمدهاند. آنها میگویند فقط برای مدت کوتاهی برای دیدار با اعضای خانواده اینجا آمدهاند.
مهمتر از همه، آنها از صحبت جلو دوربین هراس دارند. در حالی که آنها مشتاق صحبت کردن و به اشتراک گذاشتن پیام برای انتقال به دنیای خارج هستند، ولی میدانند که ظاهر شدن روبروی دوربین یا افشای نام خود، آنها را در معرض خطر جدی قرار میدهد.
آنها به من می گویند: «سازمان اطلاعات ایران ما را خواهد کشت. اما آنها تشنه تغییر هستند . جانشان به لبشان رسیده است. آنها از فساد و سرکوب صحبت میکنند، از مسائلی بسیار بیشتر از حجاب. آنها توضیح میدهند که موضوع اصلی کل نظام است که روح و روان آنها را درهم شکسته است. ایران کشوری است که دوستش دارند، اما از زندگی در آن میهراسند.»
پیشتر هم در ایران تظاهرات اعتراضی برگزار شده، اما رژیم همیشه محکم ایستاده است. به همین دلیل است که پیشبینی این که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد بسیار دشوار است.
در حالی که اعتراضات به شهرهای جدید میرسد، عرفان، پسر عموی مهسا، معتقد است که این حرکت و شتاب میتواند تأثیری پایدار داشته باشد.
او میگوید: «نباید فراموش کنیم که مردم ایران سالهاست در مقاومت و اعتراض علیه این رژیم بودهاند، اما مردم اکنون انقلابی هستند.»
او میگوید: «آنها زنان، کارگران، معلمان، ورزشکاران، و هنرمندان هستند که به خیابانها میآیند و صدای مخالفت و اعتراض خود را با صدای خانواده ژینا درمیآمیزند. به نظر من، این اعتراضات ادامه خواهد داشت و با سقوط جمهوری اسلامی به پایان میرسد.»