فایل صوتی تازهای از نشست حسینعلی منتظری با اعضای هیئت مرگ سال ۶۷ اخیراً توسط بیبیسی منتشر شده است. به اینکه چرا اینچنین فایلهایی در این شرایط منتشر میشود و انتشاردهندگانش چه اهدافی را دنبال میکنند در ادامه اشاره خواهم کرد. اما بههرحال کشتار ۶۷ که به درست از آن بهعنوان قتلعام زندانیان سیاسی نام برده میشود، همچون زخمی عمیق بر قلب جامعه، همچنان باز است و باز خواهد ماند و خشم و نفرت و انزجار علیه جانیان و آدمکشان اسلامی را مدام آبیاری میکند. طی مدت کوتاهی در تابستان ۶۷ جمهوری اسلامی باندی از قاتلان بیرحمش را به جان زندانیانی انداخت که بسیاری از آنها جوانان تازه به سیاست گام گذاردهای بودند که با امید دستیابی به جامعهای شاد و مرفه و آزاد پا به خیابان گذاشته بودند و با دردستداشتن یک اعلامیه و نوشته، دستگیر شدند، شدیداً شکنجه شدند و بعد از مدتی بهسادگی و با بیرحمی تمام و بدون هیچ دادگاه و محاکمهای که حداقل استانداردهای پذیرفته شده را رعایت کند، به جوخه مرگ سپرده شدند و به زندگی کوتاهشان خاتمه داده شد. بسیاری از این زندانیان حتی با قوانین جمهوری اسلامی، مدت محکومیتشان مدتها بود که به سر رسیده بود و میبایست آزاد میشدند. بیرحمی و کشتار فلهای این جوانان بهراستی باورنکردنی است و در مخیله هیچ انسان معمولی نمیگنجد.
چرا خمینی دستور چنین کشتاری را داد؟ چرا حکومت به چنین قتلعامی نیاز داشت؟ چرا اکنون بعد از نزدیک به چهل سال این فایلها منتشر میشود؟
جمهوری اسلامی بعد از خرداد سال ۶۰ نیز برای عقب راندن فضای انقلابی جامعه شمار زیادی از زندانیان را اعدام کرد. اما در سال ۶۷ شکست در جنگ هشتساله با دولت عراق، و فضای نارضایتی و اعتراضی گسترده در جامعه در واقع علت اصلی این موج تازه کشتار بود. حکومت در وضعیتی شکستخورده و تحقیر شده قرار داشت و خود را در برابر مردمی که از جنگ و سرکوبها خشمگین بودند، در وضعیتی دفاعی میدید. به نظر میرسد که وحشت از سرریزشدن شورشها و اعتراضات مردمی، خمینی و دیگر دستاندرکاران حکومت را به صرافت دور تازهای از خونریزی برای ایجاد رعب و وحشت در سطح جامعه انداخته باشد. حکومت میخواست به مردم پیام دهد که به هیچ قیمتی در مقابل اعتراضات کوتاه نخواهد آمد و از قدرت دست نخواهد کشید. عملیات و لشکرکشی سازمان مجاهدین در غرب کشور تحت نام “فروغ جاویدان” به کمک دولت صدام حسین، بهانه را به دست جمهوری اسلامی داد و مدت کوتاهی پس از آن به دستور خمینی و با احکام هیئت مرگ چهارنفره یعنی نیری (حاکم شرع)، اشراقی (دادستان)، رئیسی (معاون دادستان) و پورمحمدی (نماینده وزارت اطلاعات)، کشتارها از زندان اوین آغاز شد. شمار اعدامشدگان از ۳۰۰۰ نفر تا نزدیک به ۵ هزار نفر ذکر شده است. برخی منابع شمار اعدامیان را بیش از اینها ذکر میکنند. خانوادهها مدتها بعد از اعدامها از اعدام عزیزانشان مطلع شدند. اعدامها از اعدام وابستگان به مجاهدین آغاز شد و سپس نوبت به چپها رسید که وسیعاً قتلعام شدند.
در مورد بیرحمی خمینی و احمد خمینی و هیئت مرگ در این جنایت هرچه بگوییم کم گفتهایم. در مورد مظلومیت زندانیان هرچه بگوییم کم گفتهایم. کلمات بههیچوجه قادر به توصیف این جنایت عظیم و بهویژه درد و رنج پدران و مادران و فرزندان و همسران و مردمی که عزیزانشان بهسادگی اسیر و شکنجه و کشتار شدند، نیستند. مردم انقلاب کرده بودند که از ساواک و سرکوب و دیکتاتوری شاه خلاص شوند. اما موجوداتی بهجای آنها بر جامعه حاکم شدند که شکنجهگران ساواک و حکومت آریامهری را روسفید کردند و سر سوزنی برای جان و زندگی مردم ارزش قائل نبودند و بدون ذرهای رحم به جان اسرای زندانی افتادند. زندانیانی که بسیاری از آنها فلهای در خیابانها اسیر شده بودند.
منتظری و اعدامها
اما آیا واقعاً منتظری مخالف اعدام و سرکوب بود؟ چرا او همان زمان به طور علنی علیه این سیاست سخنی نگفت و موضعی نگرفت؟
منتظری مخالف اعدام نبود. او در این فایلها آشکارا نشان میدهد که با اعدامهای وسیع جمهوری اسلامی در زندانها مخالف است. نه به این دلیل که کلاً با مجازات اعدام مخالف است. بلکه به این دلیل که این اعدامها را به زیان اسلام و آخوندها و نظام اسلامی میداند. او از خشم و نفرت مردم در سطح کشور و در سطح جهان علیه حکومت نگران است و همین را بهوضوح بیان میکند. او میگوید “آبروی ما رو در دنیا بردند، اونقدر جامعه بینالمللی ما رو محکوم کردند، خانوادهها همه داغدار شدند، ناراحت شدند، اونهایی که تو زندانها تشکیلات داشتند، یا با اونها مراوده داشتند، اشراقی میومد محاکمه میکرد، محکوم میکردند، فرض کن ۱۰۰ نفر، بعد اون ۱۰۰ نفر رو هم اعدام میکردن” او حتی با سنگسار مخالف نیست و میگوید سنگسار مجاز است اما زنی که از گودال سنگسار خود را بیرون کشیده و فرار کرده نمیبایست دستگیر میشد و مجدداً سنگسار میشد. این بهراستی مضحک است که اینچنین موضعگیریهایی را کسانی میخواهند بهعنوان مواضع پیشرو و انسانی به خورد مردم آگاه این جامعه بدهند. منتظری با مواضع خمینی و بهویژه احمد خمینی زاویه داشت و معتقد بود که احمد خمینی دارد به نظام اسلامی لطمه میزند و همین سایهروشنها باعث شد که در سال ۶۸ طرد و خانهنشین گردد. اما حتی بعد از طردشدن و خانهنشین شدن نیز صراحتاً و علناً علیه اعدام و سنگسار موضعگیری نکرد. او رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی بود و گفته میشود که حتی پستی به نام ولایتفقیه با نظر و ابتکار او در قانون اساسی حکومت گنجانده شد.
بههرحال منتظری مرده است و حکومتش در سراشیب سقوط قرار دارد و نقد او امروز جایی ندارد. مسئله این است که جریاناتی مثل بیبیسی و برخی اصلاحطلبان حکومتی تلاش میکنند با توسل به فایلهای صوتی او، اسلام و بخشی از آخوندها را از نفرت عمومی مردم علیه جمهوری اسلامی مبرا کنند. میخواهند نشان دهند که همه جناحهای جمهوری اسلامی جنایتکار و مرتجع و آدمکش نیستند. دقیقاً به این دلیل است که این نوع فایلها این روزها منتشر میشود. دقیقاً حکمت انتشار امروز فایلهای صوتی منتظری همین است. در فضایی که نفرت از آخوند و اسلام و جمهوری اسلامی در سراسر جامعه موج میزند برخی جناحهای حکومتی و یا جریاناتی که مثل بیبیسی سابقه حشرونشر با جناحهای جمهوری اسلامی را دارند تلاش میکنند هم خود و هم جناحی از حکومت را در پیشگاه مردم تبرئه کنند.
روشن است که این تلاشها محکوم به شکست است. کار حکومت اسلامی و اسلام سیاسی از این حرفها گذشته است. جنایات این حکومت کاری کرده است که جایی برای نجات یا تبرئه هیچ بخشی از این حکومت باقی نمانده است و تقلاهایی که برای تبرئه این مرتجعین صورت میگیرد نفرتانگیز و محکوم به شکست است.
امروز با انقلاب زن، زندگی، آزادی همهکس میداند که زن و مرد و پیر و جوان در این کشور علیه حکومت اسلامی و کلاً دخالت مذهب در دولت و آموزش هستند. بخشهای وسیع مردم نه فقط علیه اعدام و سنگسار و سنتهای کثیف و ضدانسانی اسلامی هستند، بلکه تلاش و مبارزه میکنند که آخوند و مذهب و خرافه و عقبماندگی از صحنه سیاسی جامعه به طور کامل کنار زده شود و پیشروترین و انسانیترین و مدرنترین سنتهای امروز بشری در جامعه جاری شوند. آزادی بیقیدوشرط سیاسی، آزادی کامل زنان از تعرضات مذهبی، برابری کامل زن و مرد، رفاه برای تکتک شهروندان، ممنوعیت اعدام، و کلاً مخالفت با ارتجاع و کل تبعیضات طبقاتی و اجتماعی به باور عمومی توده مردم در ایران تبدیل شده است و در این جامعه ابعاد اجتماعی پیدا کرده است. مردم در ایران به تجربه، مذهب و آخوند و سنتهای اسلامی را ابزار دزدی و جنایت و سرکیسهکردن خود میدانند و در پی جاروکردن آن از صحنه سیاسی جامعه هستند. نتیجه آشکار اینکه بدون تردید کل نظام اسلامی و کل سنتهای سیاسیاش در آینده نهچندان دوری به زبالهدان انداخته خواهد شد و هیچ تلاش و تقلایی آن را نجات نخواهد داد.