«انسان، فراتر از پرچم‌ها»- شمی صلواتی

«انسان، فراتر از پرچم‌ها»

انسانم

من با ناسیونالیست‌ها نیستم!

آنان

به استخوان‌های پوسیده دخیل می‌بندند،

و خواب خویش را

در دخمه‌های قرن‌ها

جا گذاشته‌اند!

من اما،

تاریخ را

نه پرستشگاهِ سایه‌ها،

که آیینه می‌خواهم ـــ

آیینه‌ای برای شناختن زخمِ دیروز

و بنا کردن فردایی

که روشن است،

فردایی

که بوی آزادی می‌دهد.

من با مذهبی‌ها نیز نیستم!

آنان

شب بی‌ستاره را می‌ستایند،

و من

فرزند ماهتابم.

آنان

ابرهای بی‌پایان را تقدیس می‌کنند،

و من

ستاره را،

که راه را به انسان می‌نماید!

آنان

با زیبایی در جنگ‌اند،

و من

شهری می‌خواهم:

پر از کوچه‌های شلوغ،

که خنده‌ی کودک

در آن بپیچد!

پارک‌هایی می‌خواهم

که از گل سرریز شود،

و خانه‌هایی

که پنجره‌هایش

به لطافتِ عشق گشوده باشد.

ای دوست!

بشنو از من:

برای شاد زیستن

هیچ پرچمی لازم نیست!

هیچ محرابی… هیچ نامی…

تنها باید

انسان بود…

و بذرِ بیداری را

بر پیشانی سپیده کاشت!

    [شمی صلواتی]

۹ژوئن ۲۰۲۲میلادی

اینرا هم بخوانید

زبان، دوپاره و حق انسانی- شمی صلواتی

مقدمه این متن، تجربهٔ شخصی من از دوپارگی زبانی و عاطفی را روایت می‌کند: زندگی …