
متأسفانه ایمان شیرعلی، از خانواده بزرگ دادخواهان، از میان ما رفت. خبر درگذشت او را در ۳۱ اوت ۲۰۲۵ از رفیق عزیزمان، نسان نودینیان شنیدم؛ قلبم بهشدت فشرده شد و اشک در چشمانم حلقه زد. بارها و بارها با خود گفتم کاش میشد جانم را بدهم تا او زنده بماند.
علت مرگش را نمیدانم، اما یک چیز روشن است: جامعه انسانی با فقدان جوانی با خلقی زیبا، قلبی پر از احساس و طبیعتی دلنشین، جامعه انسانی ضایعه بزرگی را تجربه می کند.
ایمان تنها ۴۳ سال داشت. سالها از او خبری نداشتم. روزگاری در آلمان زندگی میکرد و سپس به آمریکا رفت و در آنجا بهعنوان پزشک مشغول به کار شد. پدرش از مخالفان سیاسی رژیم بود که در بهمن ۱۳۶۱ در آمل اعدام شد.
در همان مدت کوتاهی که با ایمان آشنا شدم، مهر این پسر چنان بر دل من نشست که گویی به اندازه یک دنیا دوستش داشتم. او بسیار مهربان و احساساتی بود و صداقت و پاکی با وجودش عجین بود. نمیشد او را دوست نداشت، نمیشد او را در آغوش نگرفت و قربان و صدقهاش نرفت. مهر این نازنین پسر آنچنان در جان آدمی رسوخ میکرد که سراسر وجود را فرا میگرفت.
در سال ۱۳۸۸، هنگامی که اعتراضات سراسری پس از مصحکه انتخابات ریاست جمهوری ایران سراسر کشور را در بر گرفته بود، ایمان در ویدئویی که بازنشر دادهام گفته بود:
“شعار من این نیست که رأی من را پس بده، شعار من این است که پدرم را به من پس بده و کودکیام را به من پس بده!”
او بدون حضور پدر، اما در آغوش خانوادهای پرمحبت بزرگ شد. در زندگی شخصی نیز توانست با تلاش بسیار، چه در تحصیل و چه در حرفهاش، پلههای ترقی را طی کند.
او خود میگفت به نسلی تعلق دارد که متعهد است برای لغو مجازات ضدانسانی اعدام مبارزه کند و تا زمانی که قاتلان پدرش و همه زندانیان سیاسی محاکمه و رسوا نشوند، از پای نخواهد نشست. حقیقتاً نیز در این راه تلاشهای ارزندهای کرد. پس از آنکه به آمریکا رفت و نزد دیگر بستگانش ساکن شد، کمتر از او خبری داشتیم.
از خبر مرگ این نازنین پسر بهشدت شوکه شدم. او دیگر در میان ما نیست، اما در مبارزه برای دستگیری و محاکمه سران و عوامل جمهوری اسلامی که در کشتار مردم ایران نقش داشتهاند، همچنان همراه ماست. هر لحظه و هر زمان حضورش را در کنار خود احساس میکنیم و بر آتش این مبارزه بیش از پیش میدمیم.
ایمان جان، بدان که هیچگاه تو را فراموش نخواهیم کرد و مطمئن باش که به پیروزی ایمان داریم.
همچنان به اندازه یک دنیا دوستت داریم!