امید اقدمی, از رادیو زمانه
به تصویر مقابل نگاه کنید، تا ببینید چه توصیفی از تبریز میکند.
تبریز، شهر بدون گدا، شهر اولینها، شهر تمول و تجمل. اینها تنها بخشی از گزارههای برساخته، برای توصیف تبریز هستند. اما اعداد و آمار که احتمالاً میتوانند تنها بخش کوچکی از واقعیت را نشان بدهند، چیزهای دیگری در مورد این شهر پیر میگویند.
وقتی از تبریز سخن میگوییم، از شهری حرف میزنیم که طبق آمار خوشبینانهی مدیر کل اداره راه و شهرسازی آذربایجان شرقی، چهار صد هزار نفر از جمعیت یک ملیون و ششصد هزار نفری آن، حاشیهنشین هستند. در ادبیات حکومتی جمهوری اسلامی، حاشیهنشین کسی است که در «سکونتگاههای غیر رسمی» خانه و کاشانه دارد. بدنهای مازادی که در قسمت فراموش شده و دور از انظار عمومی شهر، در قسمتهای مازاد و غیر قابل استفادهی شهر ساکن هستند. یک نفر از هر چهار نفر!
اگر کسی در سوی دیگری از دنیا، -مثلاً توریستی اروپایی، که احتمالاً شنیده است که با یوروی موجود در جیبش میتواند حسابی در ایران تفریح کند- بخواهد جستوجویی مجازی در مورد تبریز بکند، به دو نشانهی عمده از این کلانشهر شمال غرب ایران خواهد رسید: فرش و بازار. و این دو نشانه، هم با تاریخ تبریز و هم با روندهای سیاسی و اجتماعی حال حاضر این شهر پیوندی ناگسستنی دارند.
تیمچه مظفریه بازار بزرگ تبریز
«فرش دستبافت» به عنوان کالایی اصیل و سنتی، هنوز در تبریز و شهرهای اطراف آن تولید میشود. اما قیمت این کالا به شکلی است که عموم مردم نمیتوانند خریدار آن باشند. طبقات مرفه و «خارجیها»ی مخاطب صادرات فرش، در حال حاضر مشتریان این کالای سنتی هستند. مشتری، این همزاد تاریخی «کالا»، در مورد فرش دستبافت یک تغییر ماهوی داشته است. حالا دیگر این فرشها، در خانههای طبقات متوسط و فرودست، عموماً جای خود را به فرشهای ماشینی و موکت دادهاند و به عنوان ابزار تبختر طبقاتی به خانههای بالا شهر کوچ کردهاند. مسئلهی مورد توجه در این گزارش اقتصادی، نه وضعیت مشتریان فرش، که حال و روز تولید کنندگان آن است.
تولید فرش دستبافت، عملاً با ابزارهای چند صد سال پیش انجام میشود. دار، کوجی، داراق، کَسَر، آرچاق، نام ابزاهایی هستند که جز در کارگاههای فرشبافی، احتمالاً بتوان آنها را در موزههای مردمشناسی دید. مواد اولیهی تولید هم با روشهای سنتی آمده میشوند. نخهای فرش، آنچنان که چند صد سال پیش رنگ میشدند، رنگ میشوند، و به کارگاه میآیند تا توسط کارگران فرش باف، روی دار قالی، بر اساس نقشهای که تنها موتیفهای سنتی دارد اجرا شوند.
نقشهها، ابزار تولید و روند تولید، همه در تاریخ منجمد شدهاند تا محصول نهایی به اندازهی کافی «اصیل و سنتی» باشد. این انجماد وارد روابط کارگر و کارفرما نیز شده است. روابط تولیدی، شامل وضعیت کاری کارگران و موقعیت کارفرما-سرمایهدار نسبت به کارگران، در تولید فرش، به اندازهی روش و روند تولید، ارتجاعی است. کار در کارگاههای فرش، عموماً تابع هیچ یک از مفاهیم جدید در تعاملات کارگر و کارفرما نیست. بیمه، تعیین حداقل حقوق، اضافهکاری، تعطیلی، مرخصیهای استعلاجی و مفاهیم مشابه، هنوز نتوانستهاند وارد کارگاههای فرش شوند. علاوه بر این مناسبسازی محیط کار برای کارگر، یا ارگونومی، در محیطهای کم نور و نمور کارگاههای فرش بافی، یک امر فراموش شده است و کارگران این کارگاهها پس از چند سال کار، در کمر و چشم، دچار عوارض و بیماریهای کار میشوند. همچنین تغییر فرم در انگشتان در اثر استفادهی مداوم از شانههای سنگین فرشبافی، از عوارض متداول در این کارگاههاست. کارگاههای فرشبافی عموماً در بافت حاشیهای و فقیر تبریز قرار دارند. بنابراین با وجود این دشواریها، کارفرما هرگز در جذب نیروی کار جدید به مشکل بر نمیخورد. لشکر بیکاران، در حاشیههای شهر آنقدر نیروی آماده به کار دارد که در صورت اعتراض کارگری به وضعیت، یا از کار افتادن بدنش برای ادامهی کار، شخص جدیدی جایگزین او شود. به ویژه در این کارگاههای بیقاعده و قانون، کار کودکان امری متداول است و در نتیجه کارفرما همیشه کسانی را برای جایگزین کردن با کارگران شاغلش دارد.
بازتاب توصیف یک کارگر در یک گزارش خبرگزاری ایسنا از وضعیت کارگاههای فرشبافی تبریز: «ما کسی را در این کارگاه داریم که ۷۰ سال سن دارد و چون کند میبافد، روزانه ۳۵ هزار تومان دستمزد میگیرد. شما ظاهر قضیه و لباسهای یکدست ما را میبینید. روزی که یک مهمان ویژه بخواهد از کارگاه دیدن کند، به ما سرشیر و عسل میدهند. بسیاری از ما با سابقه ۳۰ سال کار هنوز هم بیمه نیستیم. همهی کارگاههای فرشبافی در تبریز بهنحوی بردهداری میکنند.»
هیچ آمار دقیق و مشخصی از وضعیت کارگاههای فرشبافی وجود ندارد. تعداد کارگران، وضعیت کارگاهها و میزان کم و زیاد شدن تولید عملاً با تحقیق میدانی قابل دسترسی نیست. چرا که روابط ارتجاعی تولید، در تعاملات بیرونیِ این کارگاهها نیز وجود دارد. جمعآوری اطلاعات از کارگاههای فرشبافی، بر اساس قوانین نانوشته، ممنوع و خطرناک است. حتی بازرسان محدود ادارهی کار نیز توان، حق و یا امکان بازرسی از این کارگاهها را ندارند. ظاهراً کارگر، کارفرما و جامعه، به اتفاق پذیرفتهاند که یک کالای سنتی، باید روابط تولیدی سنتی نیز داشته باشد. اما دسترسی به منابع محدود، هم در بخش تولید و
خانه و کارگاه. “استثمار مضاعف” توصیف ساده و پرلطفی در مورد کار زنان فرشباف است
هم در بخش فروش فرش، نشان میدهد که علاوه بر بحرانهای فوق، در سالهای اخیر بیکارسازی گستردهای در این بخش اتفاق افتاده است. طبق آمارهای دولتی و همچنین نهادهای صادر کنندهی فرش دستبافت، اشتغال در این زمینه در سالهای اخیر حدود شصت درصد کاهش دشته است و این امر به این معنی است که شصت درصد کارگران فرشباف، بدون هیچگونه حمایت بیمهای و خدمات اجتماعی در سالهای اخیر و با تشدید رکود در اقتصاد ایران، از کار بیکار شدهاند. بر اساس این آمارها، تا پیش از تشدید بحران اقتصادی در ایران، حدود شصت هزار نفر در کارگاههای ۱۵ الی ۳۰ نفره مشغول به کار بودهاند که اکنون این رقم به کمتر از نصف رسیده است.
درک سنتی از روابط اقتصادی، تنها به حوزهی «تولید» در فرش محدود نمیشود. در مرحلهی فروش محصول نیز منطق سنتی حکم فرماست. فرش فروشهای سنتی، کالای خریداری شده را به چهار تا شش برابر قیمت خرید میفروشند و در عین حال این معامله موجه و مقبول است. در کالاهای سنتی (در این متن به طور مشخص فرش) میزان کار انسانی خالص انجام شده برای تولید، تنها متغیر تعیین قیمت نیست. عامل مقبولیتبخش به این خرید و فروش، نقش سنتی و حتی مذهبی بازارهای فرش است. فرش فروش، به صورت تیپیک یک حاجی بازاری، با تسبیح و انگشتر عقیق است که دستی هم در خیر دارد و از این طریق در جامعه مقبولیت و اعتبار کسب میکند. همین مسئله به او مجوز میدهد در معاملههایش چندین برابر میزان مورد قبول جامعه سود کند. تقریباً چیزی شبیه به کاری که «برند»ها با کالاهای روزگار ما میکنند.
انگارهی «تبریز، شهر بدون گدا» توسط نهادهای ساخته شده توسط همین حاجیهای بازاری ایجاد شده است. «موسسهی خیریهی حمایت از مستمندان تبریز»، و «جمعیت خیریهی نوبر» دو مجموعهی خیریهی عریض و طویل هستند که تمام منابع مالی آنها توسط بازاریهای فرش فروش تامین میشود. ساختمان کاخ مانند این موسسات، همایشهای گاه و بیگاهش و حضور مرتب اعضای آنها در تلوزیون استانی آذربایجان شرقی برای اثبات عملکرد مثبت این موسسات و البته صندوقهای صدقات موسسهی مستمندان و جمعیت نوبر در کنار صندوقهای کمیتهی امداد در تبریز، تنها تصاویر بیرونی این مجموعهها هستند. هر کنشگر سیاسیای در تبریز و سایر شهرهای آذربایجان شرقی، حداقل شنیدههایی غیر رسمی و تایید نشدهای از تاثیر پول این مجموعهها بر انتخابات مجلس و شورای شهر در آذربایجان شرقی دارد.
«فرش» تنها یک نمونه از کالای سنتی تولید شده در ایران است. واقعیت این است که شیوهی تولید سنتی در کالاهای دستساز و «سوغاتی» در چهار گوشهی ایران، منجر به روابط تولیدی سنتی میشود. روابطی که نه تنها طبق قوانین نانوشته، کارگران شاغل را از اولیهترین حقوق خود بیبهره میکنند، بلکه به دلیل وجود ارتش بیکاران از یک سو و کوچک بودن این کارگاهها از سوی دیگر، مجال هرگونه اعتراض متحدانه را از این کارگران میگیرند. امری که در پیوند با سنتهای تاریخی، اجتماعی و مذهبی، توسط جامعه بسیار عادی تلقی میشود.