جمهوری اسلامی با عمل و بحران گره خورده است. از روز نخست حیاتِ خود با مجموعه بحران های روبرو بوده و تا به امروز ادامه داشته است. جمهوری اسلامی در روز ها و ماه های اول با اعتراضات مردم در داخل روبرو شد: در خوزستان،کردستان و در گنبد. پس آن خود را درگیر گروگانگیری ها کرد و بعد از ان درگیر جنگ با عراق شد. در دهه شصت و اول حیاتِ خود با سازمان ها و مخالفین نبرد کرد و بعد از جنگ دست به قتل عام مبارزین داخل و خارج زد. در آستانه ی سفر فرانسوا ميتران رئيس جمهوری فرانسه به ترور دکتر شاپور بختيار اقدام کرد و اين يکی از دهها ترور خارج از کشوری نظام در کنار ميکونوس و ساير موارد در طول اين سال ها بود، پس از آن، برای نابودسازی مخالفان مسلح خود در عراق به اقدام نظامی پرداخت، در اين ميان بی سر و صدا ماجراجويی اتمی آغاز کرد، در لبنان به تسليح حزب الله لبنان پرداخت، در نوار غزه از حماس حمايت کرد، به کشتار دگرانديشان و قتل های زنجيره ای روی آورد، به جدّ برای ساختن سلاح اتمی اقدام کرد، مدتی برای جنگ با طالبان در افغانستان به مرزهای شرقی لشگر کشی کرد، آن گاه با آمريکايی ها در اين کشور برای سرنگونی طالبان و تقويت راستی های مذهبی متمايل به خويش وارد عمل شد، با اشغال عراق توسط آمريکا به اين کشور به طور غير رسمی لشگرکشی کرد و تقويت جريان های مسلح شيعه را در دستور کار خود قرار داد، شبکه هایتروريستی خود را در سراسر جهان از بوسنی گرفته تا سودان گسترش داد، در داخل نتيجه ی بديهی انتخابات خرداد ۸۸ را منکر شد و يک بحران اعتراضی در داخل پديد آورد، همزمان با آغاز نبردها در سوريه در اين کشور دخالت مستقيم نظامی کرد و به کشتار مخالفان اسد پرداخت، همزمان، بحران اتمی به واسطه ی افزايش تلاش ها در راه دستيابی به بمب اتمی به اوج رسيد و منجر به سخت ترين تحريم ها عليه اقتصاد شکننده ی کشور شد، تلاش کرد که در بحرين دخالت کند و وقتی موفق نشد به يمن رفت و با حمايت و تسليح شيعيان حوثی خود را در معرکه ای جديد انداخت.
بحران های فوق به ما میگوید که این رژیم از روز اول حیاتِ خود درگیر بحران بوده است. اما امروز این بحران ها در درون به شکل دیگری و در خارج عمق و وسعت دیگری به خود گرفته است. در ادامه مطلب به فشردگی بحران های درونی و خارجی رژیم وهمینطور”آینده ایران بدون نیروی جایگزین”خواهم پرداخت.
شاید بهتر باشد در اولِ مطلب به این مهم اشاره کنم که، نظام های دیکتاتور همچون رژیم ایران برای بقای خود به دو عنصرِ بسیار مهم یعنی ۱-رضایت اکثریت مردم و ۲-حمایت قدرت های جهانی احتیاج دارد.
برای پرداختن به این دو مهم و بحران های رژیم، لازم است شرح حالی از وضعیت درونی کشور ارائه دهم. رژیم جمهوری اسلامی امروز غرق در بحران های درونی است، بحران هایی مانند: اقتصادی (رکودِ تورمی، افزایش قیمت ارز خارجی، نبود سرمایه، سقوط ارزش ریال و…)- اجتماعی ( نارضایتی عمومی)- محیط زیست- بیکاری- فساد عمیق دولتی و جنگ قدرت و… . هر یک از این بحران ها میتواند رژیم اسلامی را به پرتگاه عبدی بیاندازد، در نتیجه رژیم برای برون رفت از بحران های ذکر شده و کسب رضایت مردم به یک نیروی کمکی نیاز دارد. نیروی کمکی باید علم، فناوری، تکنولوژی و مواد لازم را در اختیار رژیم ایران قرار دهد تا آنها بتوانند شرایط را تغییر و رضایت اکثریت مردم را بدست آورند. آن نیروی کمکی غیر از کشورهای قدرتمند جهانی نمیتواند باشد. که البته آنها تمایل به چنین کاری دارند منتهی مثالی وجود دارد که میگوید گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیرد. این کشور ها در مقابل بهبود شرایط از ایران خواسته هایی را دارند. این خواسته ها را در مقالات قبلی خود مفصلا شرح داده ام، اما در اینجا به صورت تیتر به آن ها اشاره میکنم: خروج از کشور های منطقه- برنامه موشک های بالستیک- حقوق بشر و عدم حمایت از تروریسم. مجموع خواسته این کشور ها به معنی استحاله رژیم است. آیا رژیم تن به استحاله اجباری خواهد داد؟!
استحاله به معنی تغییر اجباری و خارجِ میل حکام تعریف میشود و تفاوت آن با اصلاح طلبی در آن است که، اصلاحات را به صورت اختیاری و در چهارچوب کنترل حکام انجام میدهند.
رژیم جمهوری اسلامی برای استحاله خود فرصت های بسیاری از سال ۷۶تا ۸۸را داشت و شاید بتوان گفت آخرین فرصت خود را با کودتای سپاه در انتخابات سال ۸۸از دست داد. آنجا که میرحسین موسوی خود را برای رهبریِ راه استحاله نظام آماده کرد و با درِ بسته روبرو شد. زمانی که از میرحسین سوال کردند برای چه کاندید شدید؟ در جواب گفت: احساس کردم در سراشیبی قرار گرفته ایم و میخواهم جلوی این سراشیبی را بگیرم. عملکرد احمدی نژاد به طور خاص و محافظه کاران رژیم به طور عام فرصت استحاله را برای همیشه از دست دادند و امروز را در تصورات خود ندیدند که، رژیم به اصلاحِ اختیاری تن ندهد مجبور به استحاله شدن است و اگر فرصت استحاله را ندید گیرد با یک گزینه بیشتر روبرو نخواهد بود و آن فروپاشی است.
به همین منظور در روز ها و ماه های اخیر حتی محافظه کارترین افراد نامه ها به بیت رهبری نوشته اند و یادآور شدند، ادامه این روند جز فروپاشی چیز دیگری نیست. نمونه آن را میتوان به نامه ۳۰۰حزب اللهی به علی خامنه ای و گوشزدهای افرادی چون تاجزاده ها اشاره کرد. در نتیجه سناریو استحاله نظام با آخرین فرصت اش منتفی شد.سرنوشت رژیم زمانی به اینجا کشیده شد که پای استحاله خود را امضا نکرد؛ به این منظور که نه از کشور های منطقه خارج شد، نه دست از گروه های تروریست برداشت، نه وضعیت درونی خود را سامان داد.
به علاوه رژیم جمهوری اسلامی غرق در بحران خارجی است. موقعیت رژیم با توجه به تحریم ها و تغییر افراد در کابینه امریکا در منطقه رو به وخامت است. رژیم در چند جبهه جنگ فرساینده در عراق، سوریه ، یمن و… خودش را درگیر کرده است. از آنجا که ماهیت این نظام صدور تروریسم و انقلاب اسلامی است، در طی این سالیان تلاش کرده و می کند که با دخالت های نظامی و مستشاری در کشورهای منطقه، بتواند به بحران در این کشورها اضافه تا از این طریق اعتباری برای بقای خود بدلیل نداشتن مشروعیت درونی از کشور های غربی کسب کند.اما دخالت نظامی در سه کشور و در یک زمان واحد باعث شده است، که این نظام هر روز بیشتر از روز قبل ضعیف و ضعیف تر شود تا جایی که تبدیل به بحران برایش شود. حضور نظامی حکومت ایران در عراق ، سوریه ، یمن و… باعث تضعیف قدرت رژیم شده و مثل باتلاقی درآمده که هر روز بیشتر از قبل نظام را به زیر می کشد.
زیادی خواهی های رژیم در بیرون از مرز هایش باعث شد تا ایالات متحده با احتمال به یقین خود را در ماه می از برجام خارج کند. نتیجه این خروج تحریم نفت، گاز، بانک مرکزی، افراد حقیقی و حقوقی رژیم و…است. در این حالت رژیم هر دو عنصر اصلی خود برای ادامه بقا را کاملا از دست خواهد داد. چرا که با ادامه این روند تحریم های شدیدتراز قبلِ امضایِ برجام وضع خواهد شد و این میتواند ۳۳%فقیرانِ مطلق،زنان،بیکاران،کارگران و… را به خیابان ها بکشد. نتیجتا با توجه به منتفی بودن استحاله، شرایط اقتصادی کشور، افزایش نارضایتی ها و احتمال خروج ایالات متحده از برجام و تغییر سیاست کلی نسبت به ایران، میتوان متصور شد که رژیم قادر به ادامه بقا نخواهد بود و سرنگونی آن به صورت قطعی رخ خواهد داد.
در نهایت تمام نکات بالا را اشاره داشته ام تا به مخالفینی برسم که تکلیف خود را مشخص نکرده اند. اگر نیروهای سیاسی نتوانند از این فرصت بدست امده با کمکِ نیروهای انسانی درون کشور قدمی بردارند و بقای ایران را تضمین کنند، در نتیجه تنها به دلیل نابودی منابع طبیعی کشور از جمله زیست بوم ایران توسط رژیم جمهوری اسلامی و در صورت ادامه دار بودن این روند؛ محکوم به انقراض خواهیم بود.
انقراض و نابودی یک ملت تنها با جنگ اتفاق نمی افتد. برای روشن تر شدن این خطر،تنها چکیده ای کوتاه از شرایط زیست بوم ایران را در زیر شرح میدهم.
- سی درصد از آبزیان آبهای شیرین را از دست داده ایم
- نیمی از نخلهای خوزستان و چهارپنجم نخلهای میناب به تاریخ پیوسته اند
- سهم بزرگی از حیات وحش در کمتر از نیم قرن ناپدید شده
- شکستن رکورد نشست زمین در جهان.
- خشک شدن ۳۰۰چشمه از۵۷۰چشمه عشایری کهگیلیویه وبویراحمد.
- خشک شدن بیش از نیمی از تالاب های کشور
- تا ۱۵سال آینده فقط ۶ استان آب خواهند داشت.
- ریزگرد ها در ۲۳ استان کشور
- قاچاق سالیانه ۴ میلیون متر مکعب چوب توسط سپاه پاسداران
- سد سازی های بی رویه
- در چهار دهه ۱۲۰ میلیارد مکعب آبهای شیرین فسیلی صدها هزار ساله که حدود ۷۵ درصد آبهای شیرین زیر زمینی بود را نابود کرده اند، که حدود ۷۵ میلیارد متر مکعب آن در ۸ سال گذشته بوده است یعنی منابع آب را تاراج کرده اند.
- کارشناسان و دانشگاهیان مستقل معتقدند آب های تجدیدپذیر حدود ۹۵ میلیارد متر مکعب است اما وزارت نیرو معتقد است ۱۲۰ میلیارد متر مکعب آب تجدیدپذیر داریم. اگر حرف دانشگاهیان و کارشناسان مستقل را ملاک قرار دهیمیعنی سالانه۹۶ درصد از منابع آب تجدیدپذیرمان را استفاده می کنیم.
- ۱۰ درصد از کشورمان دچار خشکسالی بسیار شدید،۴۰ درصد خشکسالی شدید و ۳۸ درصد خشکسالی متوسط است.
کارشناسان بر این باورند که اگر این روند ادامه یابد، فلات مرکزی ایران تخلیه و مردم به سمت دریاها، حاشیه خلیج فارس، دریای خزر و عمان مهاجرت میکنند.
نيروهای مخالف رژیم جمهوری اسلامی، موقعيت کنونی را می توانند به عنوان موقعيتی بی سابقه مورد استفاده قرار دهند. بی سابقه از اين حيث که سرنوشت کشورمان ایران، با توجه به تنها شرایط زیست بومِ آن رو به انقراض است. با توجه به موضوعات فوق میتوان درک کرد که جمهوری اسلامی در شکل کنونی اش رو به پایان است.فرصتبدست آمده می تواند به بهترين نحو مورد استفاده یمخالفین رژیم جمهوری اسلامی قرار گيرد: چنين نظامی ديگر قادر به ادامه حیاتِ خود نيست، يا بايد به استحاله اجباری تن دهد، که در بالا دلایل امکان ناپذیر بودن آن را شرح داده ام و یا سقوط را بپذیرد.رژيم در دام بحران های خود ساخته گرفتار شده است. اين بار زمين بازی را رژیم تعیین نمیکند. سیاست های تغيير در خاورميانه، تغيير در ايران را نيز در برگرفته است.
سازمان ها و احزاب سياسی مخالف و نيروهایمدنی معترض می توانند واقعیت امروز را درک و نقش خود را بازی کنند.برای اين منظور به يک عنصر نياز است: سازماندهی. خودسازماندهی نيروهای اجتماعی کنشگر در داخل از يکسو و سازماندهی تشکيلاتی نيروهای فعال خارج از کشور سوی ديگر الویت های شرايط کنونی ايران هستند. فراموش نکنيم، هرکدام از اين سناريوها که بخواهد روی دهد اين فقط و فقط نيروهای سازمان يافته هستند که می توانند نقشی را در آن ايفاء کنند، ساير نيروها نقش ناظر را خواهند داشت. هر که سازماندهی کند، پیروزی با اوست.