تبعیض و به تعقیب آن سلب بخشی زیادی از آزادی ها و حقوق طبیعی زنان به گواه تاریخ مدون بشر بر مبنای تقسیم کار در مکلفیت های خانه و بیرون شکل گرفت و تا به امروز بیش و کم در تمام جهان ادامه دارد. در جوامع طبقاتی از برده داری تا سرمایه داری ستم و نابرابری بین انسان ها در ابعاد مختلف ریشه در ستم طبقاتی دارد؛ با قید مبارزات نفس گیر و توأم با قربانی های فروان به وسیلۀ جنبش های انقلابی، آزاده و مترقی در فرایند تاریخ، تا کنون بشریت قادر نشده است که همه باور های بدوی، گند زده و کهنه را از زندهگی انسان های نوین بدور سازد؛ چون مقتضای نظام های طبقاتی انسان ستیز همین است و هر از گاهی منافع شان ایجاب می کند تا یکی را برتر از دیگری جلوه دهند. ستم جنسیتی که ستم و نابرابری مضاعف بر زنان در سراسر دنیا است در پشرفتهترین کشورهای اروپایی تا عقب افتاده ترین کشور های افریقایی و آسیایی به درجات کم و بیش سیر صعودی دارد.متاسفانه آمار اعمال خشونت و نابرابری نسبت به زنان، از خشونت زن علیه زن گرفته تا اعضای خانواده و جامعه و درکل سیستم های نابرابر در دنیا افزایش یافته و بیداد می کند؛ “بیش از یک سوم زنان در سراسر جهان خشونت فزیکی/جنسی را تجربه کرده اند. بدن زنان بطور اخص به عنوان بخشی از کارکرد های عادی بازاریابی انحصاری سرمایه داری، دچار ابژگی، شی وارگی و کالا شدگی میگردد”.
در اشکال ستم طبقاتی، ستم جنسیتی نابرابری است که بیش از نصف آدم ها فقط به دلیل جنسیتی که دارند مورد تبعیض قرار میگیرند، این یکی از عقب ماندهگی های مبدی بشر است که امروزه نظام سرمایه داری آن را در شکل های گونهگون تولید و باز تولید میکند و با ابزارهای نوین و کهنه با استفاده از قدرت هژمونیک نظامی، اقتصادی، مدیایی و اطلاعاتی یی که دارد به نحوی در جامعه جا انداخته است. در غیر آن در این عصر سخت مایۀ شرمساری است که شما همنوع خود را به دلیل تمایز اندام جنسی مورد خشونت و تنفر قرار داده موجود درجه دوم بشمرید. آری همۀ کسانی که به هر نحوی تبعیض جنسیتی را توجیه میکنند،کل تفکر شان به عضو جنسی افراد ختم میشود.
فرهنگ، ناسیونالیسم و دین از نگاهی ابزار های اساسی کنونی و دیروزی استند که مبتنی بر آن بصورت عموم آدم ها به گروه های از هم جدا و در برابر هم قلمداد می شوند. هر چند ممکن این پدیده ها در یک نگاه سطحی آرا ،اعتقاد و میکانیزم هایی برای اتحاد و همبستهگی بین آدم ها در یک جغرافیا و سرزمین به شمار آید، اما در بینش ژرف و کارکردی ناسیونالیسم، دین وفرهنگ نه تنها که هم گرایی و هم نشینی را در همۀ خانوادۀ بشری ایجاد نکرده بلکه اکثراً باعث ایجاد فرقه های متخاصم در سراسر زندهگی گذشته و کنونی انسان ها بوده است؛ کل نابرابری ها و اشکال ستم اجتماعی در اجتماعات بر اساس همین پدیده ها و به نفع طبقات فرادست توجیه و تفسیرشده است.
ادیان در سیر مراحل تکوین اندیشۀ بشر ایستگاه هایی بوده که بشریت در فراگرد تاریخ با کمال نا آگاهی نسبت به پیرامون اش از آن عبور کرده است؛ و درهر کدام این ایست ها نورم هایی به عنوان میانجی بین آدم ها و تمام طبیعت تعیین تکلیف کرده است؛ در ادیان و مذاهب انسان ها مستقیماً با یک دیگر و محیط زیست شان تعارف و شناسایی ندارند بل این متون و داده های ارزشی ادیان است که طرفین را، خوب یا بد، درخورو شایستۀ یک دیگر میداند. با تأسف در اجتماعات مذهبی مردان زنان را از همین رهگذر می شناسند؛ دید آدم ها در جوامع عقب افتاده هنوز علمی، انسانی و بدور از تأثیر پذیری مستقیم مذاهب نیست که رک و راست از سر تعقل و تفکر مدرن هم نوع و پیرامون خود را بدون واسطه و میانجی به تعریف و شناسایی گیرد؛از این منظر ادیان و داده های مذهبی در چهارچوب قواعد اخلاقی و فرهنگیتوجیه کنندۀ ستم جنسیتی بین زن و مرد است و این استعداد دینی کار آمد بس مهمی برای عادی جلوه دادن همه ی نابرابری های اجتماعی است.
فرهنگ، با هر تعبیر و تفسیری که از آن در جامعه وجود داشته باشد، این پدیده در کارکردهای روتین اش دارای دو جهت است. در یک جهت آن “سنت” و در سوی دیگر آن “مدرنیته” قرار دارد. در فرایند تاریخ نگاه بخشی اعظم از شرقی ها تکیۀ همه جانبه و ارزش گذاری بالای سویه سنت – فرهنگ است تا قبول و رونق نوگرایی (مدرنیته ) در فرهنگ. برخورد های گذشته گرا در جامعه تحت عنوان عُرف، عادات، سنن و داده های تاریخی- فرهنگی در برابر زنان همانند پردۀ توهم مذهب بین آدم ها قرار دارد. فرهنگ ارتجاعی، مردانه و زن ستیز شانه به شانۀ مذهب اشکال ستم از جمله ستم جنسیتی را پر قدرت ساخته است.
ناسیونالیسم در آرایش ملی جهانِ سرمایه داری پدیدۀ قرن بیستمی و نو خوانده می شود، اما گام هایش درست جای پای عشیره گرایی، قبیله گرایی و قوم گرایی سابق است و کارکرد خیلی معتبری نسبت به اسلاف اش ندارد و از این معبر یکی از حربه های محوری در دست کاپیتالیسم است، تا بشریت را به فرقه های متخاصم فرد علیه فرد و ملتی بر ضد ملت دیگر تقسیم نموده به بهانۀ منافع قوم، زبان، ملیت، مذهب، سرزمین و سمت و سو حقوق جهان شمول انسان ها مدرن را دو دسته تسلیم عقاید باستانی کند.
این تقسیم بندی ها و فرق گذاری ها مایۀ اشکال ستم اجتماعی از آن جمله ستم جنسیتی است؛ نظام اقتصادی – سیاسی حاکم بر جهان یعنی سرمایه داری از آنجایی که بر مبنای نابرابری ایجاد شده است، از تمام این پدیده ها به عنوان ابزار و حربه استفاده می ند تا شکاف و نابرابری طبقاتی را که مخرج مشترک کل مظالم و مصایب اجتماعی از جمله خشونت و رفتار شرم آور علیۀ زنان است، بدیهی و اصول طبیعی نشان دهد.
با این وضعیت هشت مارچ دیگر صرفاً یک میراث تاریخی نیست که فقط در 1857در امریکا رخ داده باشد و جهانیان با اختصاص یک روز در سال برای آنکه آن جنایت بزرگ ضد زنان فراموش نشود مجلس و محفل بر گذار کنند.امروز با گذشت بیشتر از یک صدو شصت و دو سال از آن واقعه، جنایت و فجایع سیستماتیک هر روزه از هر خانه و کارخانه سر بیرون می کند؛ حالا دیگر، جنایت، فقر، اعتیاد، تبعیض، خشونت و همۀ نابرابری ها کودکانه و زنانه شده، بناءاً روز زن کل روز های سال است نه تک روزی نشانی شده در تقویم ها. آدم ها (اعم از زن و مرد) به جز مبارزۀ هر روزه و وقفه ناپذیر بر ضد همۀ خرافات و انقیادی که به گونهیی انسان ها را در برابر هم قرار میدهد راه دیگری ندارد ما با هم نوع هایمان نه غریبه و دشمن بل هم نسل و هم عصریم؛ همه باید بدون تبعیضِ، زن و مرد، و بدور از تعلقاتی تباری و اتنیکی از حقوق اقتصادی- سیاسی برابر در برخورداری و مالکیت از تمام فراوده های جمعی بشر در جایگاه اقتصادی و اجتماعی یک سان قرار داشته باشد.
بی حقوقی و نابرابری حد اکثر در تمام عُرف و عادات، آرا و اعتقادات بدوی و گذشته گرا در کشور های عقب مانده بیداد میکند؛ ظلم فشار، تحمیل و عدم برابری همۀ مرز ها را درنوردیده است؛ “معضل جهانی راه حل جهانی میخواهد” نه تفرقۀ انسانی؛ روز زن و همۀ روزها، روز به پا خاستن بر علیه همۀ اشکال ستم اجتماعی برای یک دنیای مرفه و برابر به تمام اهالی مترقی و آزادۀ دهکدۀ جهانی است، یقیناً “آینده نمی تواند استمرار گذشته باشد”.ساختن دنیا نو مستلزم اندیشه های نوین است رهایی زنان از انقیاد ستم جنسیتی یکی از پایه های اساسی رهایی بشریت است؛ این دیالکتیک زن و جامعه است؛ پیش بسوی رهایی زنان از اشکال ستم اجتماعی!