درگذشت جانگداز نیما، برای مادرش زبیده حاجیزاده و پدرش بهنام ابراهیمزاده و هزاران عمو و خالهاش در سراسر جهان، برای همه فعالین کارگری برای همه مدافعین زندانیان سیاسی و حق کودک، کابوسی بود که عاقبت به حقیقت پیوست. هیچ جملهای سنگینی این غم دردناک را نمیتواند بیان کند.
شکوفههایِ خزان زدهٔ زندگی کوتاه نیما را عفریت سرطان با خود برد. او فقط ده ساله بودکه سرطان به سراغش آمد و ۹ سال در جدالی نابرابر با این هیولا دست و پنجه نرم کرد. در همهٔ این سالهای سخت و طاقتفرسا، در اضطراب بی پایان فشارهای امنیتی بر پدری که جز عشق به آزادی و مبارزه برای برابری و رهایی کارگران از شر سرمایهداری، نجات کودکان کار و خیابان سودایی در سر نداشت گذراند. باید پدر را یا پشت میلههای زندان ملاقات میکرد یا در حال بدرقه به زندان در پایان مرخصی کوتاهی که برای دیدار او به بیمارستان محک آمده بود.
نیما در بستر بیماری به حضور پدر نیاز جدی داشت. پدری که در زندان گوهردشت و اوین یا تحت بازجویی بود یا در یورش مأموران امنیتی به بند زندانیان سیاسی زخمی و مجروح ممنوع الملاقات شده بود. یورش وحشیانه مأموران امنیتی به خانه محقرشان و به هم ریختن اسباب و وسایل زندگیشان و تهدید و احضار و بازجویی از آنها و دستگیری پدر، ضربههای سنگینی بود که بیماری او را از آنچه بود بدتر و سختتر میکرد.
جمهوری اسلامی برای انتقام از بهنام ابراهیمزاده، نیمای بیمار را هدف گرفته بود و او را از بودن در کنار بستر بیماری تنها فرزندش محروم میکرد و این ضربات روانی، بیماری نیما را دو صد چندان به وخامت میکشاند.
مرگ نیما گوشهای از تراژدی دردناک هزاران خانوادهٔ زندانی سیاسی است که همراه با عزیز زندانیشان شکنجه میشوند و برای همیشه آسیب میبینند.
بیرحمی دستگاه امنیتی اما پایانی نداشت. پس از یک مهلت کوتاه از آزادی بهنام، به “جرم” کمک به زلزلهزدگان سرپلذهاب دوباره به سراغش آمدند تا با پرونده سازی و پاپوش دوزی همیشگی شش سال دیگر او را به جرائم واهی به زندان ببرند. نیمای بیمار که دیگر بشدت ضعیفتر از همیشه شده بود باز هم از بودن با پدر محروم شد!
بهنام ابراهیمزاد را مجامع کارگری معتبر بینالمللی در سراسر جهان میشناسند و از بیماری خطرناک تنها فرزندش مطلع بودند و بارها جمهوری اسلامی را بخاطر رفتار عمیقا ضد بشریاش با خانواده دردکشیده او محکوم کرده بودند.
اگر بهنام هشت سال در زندان و تحت تعقیب و پیگرد دستگاه امنیتی نبود، نیما را برای درمان به خارج کشور منتقل میکرد و جانش را نجات میداد. اما او گروگان دستگاه امنیتی برای انتقام از پدرش بود!
امروز نیمای عزیز ما دیگر تاب نیاورد و در بیمارستان شریعتی تهران برای همیشه ما را با داغ از دست دادنش تنها گذاشت.
مراسم تشیع پیکر او قرار است فردا سهشنبه ۳۰ مهرماه از مقابل بیمارستان شریعتی برگزار شود. ما از همه خانوادههای کارگری و زندانیان سیاسی و فعالین همه عرصههای اجتماعی میخواهیم که زبیده حاجیزاده مادر نیمای عزیزمان را چون همیشه در آغوش محبت خود بگیرند و در این مراسم فعالانه شرکت کنند. یاد نیمای ما ابدی خواهد بود.
– کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی
– نهاد کودکان مقدمند
۲۹ مهرماه ۱۳۹۸، ۲۱ اکتبر ۲۰۱۹