ایلنا:سرما تو کار ما تاثیر نداره، اگر راه بخاطر سرما و بهمن بسته شه اون وقت کار سخت میشه؛ به غیر از این ما همه فصل ها کولبری می کنیم چون کار دیگه ای نیست انجام بدیم.”
درخت هایِ ریشه دار. ریشه به زمین و سر بریده. سرما و ترس تبر شده به شاخه های خشک؛ اما با همان ریشه های در زمین مانده فکرسبز شدن دارند, به رویایِ دوباره نشستن پرنده ها به شاخه هایشان. همه مردم این سرزمین آن چه بودند را از یاد نبرده اند. دل به دل شما می شوند. مهر را به یاد دارند، احترام می دانند اما روزگار آن ها را به اینجا کشانده است. زخم شانه را به ذات تسکین می دهند.
“ئاهورا”
اولین بار است که برای کولبری می رود, ترس به جانش می افتد, او به خوبی میداند که ممکن است با یک اشتباه کوچک دیگر بازنگردد, با وسواس خاصی به خانه, به مادر به همه آن چیزهایی که دوست دارد نگاه میکند به زمینی که در آن قد کشید اما از آن سهمی نبرد, پشت می کند به همه چیز و راهی می شود, بعد در سرش هزار فکر جان می گیرد” اگر برگردم باید پنج بار برم که تا هفته دیگه 300 داشته باشم.” پنج بار دیگر باید بترسد.شیب را که می بیند تعلل می کند؛ اما انتخاب کرده است که هر اتفاقی بیفتد باز هم برود, بار را کول می کند, حس می کند تمام استخوان های کمرش تیر می کشد هرچه بیشتر می گذرد حس درد بیشتر می شود انگار یکی با انبر مهره ها را از هم جدا می کند, برف شدت می گیرد همه گروهی حرکت می کنند درست پشت سر کسی که بیشتر به راه آشنایی دارد تا پا روی مین نگذارند, از دور کسی با بیسیم به آنها ندا میدهد که مرزبان ها کمین کرده اند, جلوتر بروند گیر آنها می افتند, به فکر پناه گرفتن است، ئاهورا کمر خم می کند,ئاهورا با دو زانو به زمین می خورد, ئاهورا به پنج باری که باید بیاید فکر می کند, به مادرش که لحظه رفتن با لبخند؛ اما نگران نگاهش می کرد, به دوستانش که به آهسته ترین شکل ممکن صدایش می کنند, احساس خستگی می کند, یکی بار 200 کیلویی را از او جدا می کند,قلب ئاهورا می ایستد خاطره مشق سالهای اول مدرسه در سرش جان می گیرد:” بابا در باران آمد”. “باوکم نایی؟” “نا.” “بوچی؟” “باوکت نایی ئیتر.” از همان موقع دیگر ننوشت.از همان موقع دیگر پدر برنگشت.
قلب “مردم” لرزید
“زمان جنگ اینجا داستان عجیبی داشت هر بمب که اضافه می اومد رو سر این شهر خراب می شد، اینجا از اول انقلاب آدمای زیادی دیده از هر حزب و رنگ که فکرشو کنید؛ اما اینو بنویس که همه بدونن این شهر از اول پر از “مرد” بوده هنوزم هست.”
پیر و جوان، با سواد یا بی سواد فرقی ندارد، کسانی که صرف نظر از سنی که دارند سخت ترین کار ممکن را انجام می دهند. نبود زیر ساخت های مناسب اقتصادی به شکل فاجعه باری آنها را به سمتی سوق داده است که نتیجه آن ایست ناگهانی قلب، شکستگی کمر و پا، مبارزه با مرگ در دمایی که شب ها به منفی بیست درجه میرسد و غم انگیزتر از همه اینها مرگ با سوزش یک گلوله در هر نقطه ای از بدن در مسیرهای صعب العبور مملو از مین است، یادگار سالهای سخت که این منطقه به خود دیده است، سخت مثل سرمای آن، سخت مثل مردم که با “کولبری” زندگی میکنند.
کمپین بین المللی حقوق بشر در سال 1391 در گزارشی اعلام کرده بود که در فاصله یکسال 74مورد مرگ و 76 مورد مجروح در میان کولبرها مشاهده شده است، از این تعداد 70نفر با شلیک نیروهای انتظامی کشته شده اند و 4 نفر بر اثر سرما یا انفجار مین و یا سنگینی کوله باری که حمل می کردند، جان خود را از دست داده اند؛ این آخرین آمار رسمی از کشته شدن کولبرها است؛ اما در سال جاری خبر کشته شدن پنج کولبر در منطقه پیرانشهر و سردشت درست در زمانی که تهران درگیر حادثه “پلاسکو” بود، قلب “مردم” را لرزاند.
“پیرانشهر”
عدم توسعه زیر ساختهای اقتصادی و صنعتی استان های مرزی به ویژه در مناطق کردنشین شمال غربی ایران، مردم را با مشکلات بسیاری مواجه کرده است. وجود جمعیت باسواد بالای 97 درصدی از شاخصهای مهم پیرانشهر است؛ اما تنها پاسخ آنها در رابطه با اینکه چرا کولبری می کنند این است که کار دیگری جز کولبری برای آنها وجود ندارد, پاسخی که همه سوال ها را از بین می برد یا این فکر که انسان به همه چیز عادت می کند یعنی “باید” به هر چیز عادت کند یا اینکه هراس از گرسنگی سرما, گلوله و مرگ را برای آنها عادی کرده است؟
“تنها کارخانه فعال درسال 47 احداث شد”
تنها کارخانه فعال این منطقه در سال 1347 در 5 کیلومتری جاده پیرانشهر-نقده احداث شده است, کارخانه ای که چغندر تولیدی کشاورزان را تحویل گرفته و محصول تولیدی آن شکر سفید و الکل طبی است و نقش تعیین کننده ای در زندگی کشاورزان این منطقه دارد, به گفته یکی از ساکنین پیرانشهر زمانی که این کارخانه تاسیس شد مردم حتی از نحوه کاشت چغندرقند بی اطلاع بودند, اما افرادی به این منطقه آمدند تا این محصول را به کشاورزان آموزش دهند, سالهای زیادی از آن زمان می گذرد؛ اما سود ناشی از احداث این کارخانه همچنان کمک حال بسیاری از کشاورزان این منطقه است.
“نقطه صفر مرزی”
بازارچه مرزی پیرانشهر پنج کیلومتر از خاک عراق فاصله دارد وصادرات و واردات بازرگانی از طریق این بازارچه که به جرات می توان گفت تنها منبع درآمد مهم این شهرستان و147روستای آن است محسوب می شود؛ بازارچه ای که مالکیت زمین آن دولتی و حتی یک جاده مناسب و امن برای دسترسی ندارد.
کولبرهای مجوزدار
جاده مثل یک خط سیاه بین سفیدی برف ها کشیده شده است,جاده ای برای رفت و آمد کولبرهایی که شانس دریافت مجوز و عبور قانونی آن هم هفته ای یک بار را دارند که این خود یکی از علل اصلی روی آوردن آن ها به کولبری غیر قانونی است.آنها پس از طی مسافتی تا داخل خاک ایران(هنگ مرزی) بارها را به موتورسوارها تحویل می دهند. سبک جدیدی از کولبری؛ یعنی کولبرهای مجوزدار دو دسته هستند هم کسانی که بار را روی کول خود تا هنگ مرزی حمل می کنند و هم موتورسوارهایی که بار را از کولبرها تحویل می گیرند و از این جاده باریک و خاکی که به تازگی احداث شده است عبور کرده و بار را به سفارش دهنده تحویل می دهند .
مسیر عبور موتورسوارها پر از گل و لای است و در حاشیه آن به اندازه نیم متر برف نشسته است, فریاد کولبرها در سکوت کوهستان طنین انداز شده و چند نفری قصد دارند به موتورسواری که به همراه بارهای روی موتور واژگون شده است کمک کنند؛ اما پای راست موتورسوار به دلیل سنگینی بار شکسته و توان بلند شدن ندارد, همین مساله موجب ترافیک در جاده شده است.
کولبرهایی که قانونی این کار را انجام می دهند با دفترچه تردد مجاز می شوند,در حال حاضر 4 هزار و 500 نفر در پیرانشهر دفترچه تردد دارند و قرار است که تعداد آن دو برابر شود؛کارت هایی که حاشیه های فراوانی دارد و نارضایتی های بسیاری را موجب شده است.
“دفترچه تردد”
کولبرهایی که با دفترچه تردد می کنند بیمه نیستند و اگر مشکلی برای آنها به وجود بیاید هیچ سازمانی از آنها حمایت نمی کند؛ همچنین میزان دریافتی بابت هر کولبری و تعداد دفعات به اندازه ای نیست که کفاف هزینه های زندگی آنها را بدهد.
“متوسط دریافتی هر کولبری 60 هزار تومن میشه,همین الان هم هفتهای یک بار نوبت به ما میرسه وقتی که این تعداد دو برابر شه چه اتفاقی میفته؟” سر تا پای مرد گل است و 10 سال است که کولبری می کند. “بچه دارید؟” “سه تا, درس میخونن و دوباره برمی گردن اینجا, فک می کنی چی کاره میشن؟ کولبر.بین ما با تحصیلات لیسانس هم هست؛ اما مجبورن برای ادامه زندگی کار کنن.” “غیر مجاز هم کولبری می کنید؟” ” فکر نکنید کولبری غیرمجاز قاچاق اسلحه یا مشروب میشه, نه اصلا اینطور نیست.بیشتر مواقع کفش یا پوشاک که واردات اون ممنوع شده حمل میشه حتی بین بار اونها خشکبار هم هست یا جاروبرقی,بعضیها چون کارت کولبری ندارن قاچاق میکنن و از نظر حکومت قاچاقچی محسوب میشن, اونا آشنا ندارن. من خودم وقتی نوبت بهم نمی رسه که مجاز بیارم کارم میشه کولبری غیرقانونی, این کارو نکنم چی کار کنم؟”
“سوران”
قرار بود سوران را در لباس عروسی ببیند, قرار بود چشم های سوران با برق همیشگی صبح به صبح به او خیره شود, قرار بود بازگردد و بهار را دست در دست سوران به تماشا بنشیند, بار 200 کیلویی روی شانه های او سنگینی می کند؛ به سوران فکر می کند, احساس می کند شانه اش ترک برمیدارد؛ نباید بار را از دست بدهد, اعتبار کولبر که زیر سوال برود دیگر کسی به او بار نمی سپارد,به سوران فکر می کند, با دو زانو به زمین می افتد؛سوران لبخند می زند, بهار را نمی بیند, راه او از سوران جدا می شود, سوران با همان رخت عروسی به دور مزار او می چرخد و می چرخد.
“کیانی و شرکا”
مراحل کولبری به این صورت است که در ابتدا شخصی که در راس است به واسطه بین خود و کولبرها سفارش اجناس را می دهد و با پرداخت 50 یا 60 هزار تومان برای هر کولبر فیش را به آنها تحویل می دهد تا کولبر به همراه فیش و دفترچه تردد به هنگ مرزی مراجه کند؛ اما نکته جالب توجه این است که در پیرانهشر این مبالغ تنها به دو حساب واریز می شود؛ کیانی و شرکا و قنبری صاحبین این شماره حساب ها هستند کسی نمی داند این افراد چه کسانی هستند؛ اما مجوز به اسم آنها صادر می شود.
“کالاهای قاچاق و معضل سرما”
از دیگر مشکلات کولبران این است که مرز بطور ناگهانی برای کولبری بسته می شود. “سه یا چهار ماه مرز را برای کولبری باز می کنن بعد یهو 5 ماه می بندن این حال ما رو خراب کرده,دلیل خاصی هم برای این کار مطرح نمی کنن.” سه نفر پشت مرد ایستاده اند و سعی دارند بار را به درستی روی کول او قرار دهند,هرچه وزن روی شانه های مرد می افتد کمرش به سمت زمین بیشتر خم می شود و در پاسخ به این سوال که آیا سرما تاثیری در کار کولبرهای غیرمجاز دارد یا نه می گوید:” “نه سرما تاثیری نداره فقط اگر بوران باشه یا بهمن بیاد در راه ها تاثیر داره و باعث میشه راه ها بسته بشه, برای کالاهای قاچاق تنها سرما خطر داره.کولبر مجاز و غیرمجاز جفتشون بیشتر از 200 کیلو بار روی کول حمل می کنن چون مجبورن, مشکلات زیادی برای اونها به وجود میاد از طرفی مشکل مجوز کولبری وجود داره کسانی هستن که مجوز برای آشناهای خودشون صادر می کنن.”
مردی به کولبرها کمک می کند و بار را از آنها تحویل می گیرد و به گفته خودش واسطه کولبر و سفارش دهنده است:”دو ساله دفترچه کولبری رو ازم گرفتن, کارت ندارم دلیلش رو سوءپیشینه عنوان می کنن, من سالها پیش به دلیل عبور غیر مجاز بازداشت شده بودم و همین باعث شده که سوء پیشینه داشته باشم و به همین خاطرحالا که کارت ندارم باید چی کار کنم؟خیلی ها بیشتر از دو سال زندانی دارن؛ اما کارت هم دارن در عوض اونایی که به این کار احتیاج دارن و باید امرار معاش کنن هیچ مجوزی برای این کار ندارند خب اون وقت چی میشه؟ البته این رو هم یادت بمونه که کسی هم که کارت داره بستگی به بار دارد که نوبت به اون برسه یا نه.”
از هر کولبری که راجع به فوت دوستان و آشنایان طی کولبری بپرسی پاسخ مثبت می دهند:” بین آشناهام افراد زیادی فوت شدن, چندین نفر رو میشناسم که پاشون روی مین قطع شده؛ چون مسیر غیرمجاز کولبری پر از مین و خطرناکه تازه اگر از مین جون سالم به در ببرن شکستگی کم نیست, خیلی ها بالای دویست کیلو بار بر میدارن که همین باعث میشه کمر یا پای اونها آسیب جدی ببینه, به این خاطر بار رو برمیدارن که هر چی بار سنگینتر باشه مبلغ دریافتی اونها بیشتر میشه, چون کیلویی حساب میشه, خیلیها دچار ایست قلبی میشن و اگر سالم هم بمونن طی زمان دچار مشکلات جسمی زیادی میشن, هیچ محدودیتی برای وزن بار وجود نداره.”
کولبرها علاوه بر مشکلات عدیده ای که از مرحله اخذ مجوز تا حمل بار تحمل می کنند شاهد بی احترامی های بسیاری هستند, گویا بسیاری از یاد می برند که اگر شغل مناسبی برای آنها وجود داشت هرگز این کار را انجام نمی دادند که در سن 40 سالگی ظاهری 10 سال پیرتر داشته باشند.
“برای چک کردن پوشاک با یه تیغ کیسه پاره میکنن, انگار نه انگار که تو کیسه لباس بوده, بیاحترامیهای زیادی میشه, قبلا حتی از روی بار جنس برمیداشتن تا مجوز بدن.” مرد نزدیک به 60 سال دارد. “تا چند سالگی کار می کنید؟” ” تا وقتی زنده بمونیم و بشه راه بریم.هر بار به کولبرهای غیرمجاز گیر میدن خب آخه مگه چاره ای جز این هست؟هزاران بار دیدیم که دوستامون جلوی چشممون تیر خوردن؛ اما اونای که زنده موندن بازم رفتن برای این کار, تو این منطقه صفر مرزی کار دیگه ای وجود نداره, اجازه رشدبه شهر نمیدن همین باعث میشود که یک سری انسان از بین برن,اینجا اگر آشنا داشته باشی استخدام سازمانها میشی,کسی برای این منطقه کاری نمیکنه, سرمایهگذاری در این منطقه وجود نداره, مجوز به سرمایهگذاران داده نمیشه و همه اینها به کولبری ختم میشه.”
“برابری”
مرد باید 70 ساله باشد, دو بار در کولبری دچار مشکل قلبی شده است, اولین بار فقط 32 سال داشته؛ اما ادامه داده و بار دوم در سن 55 سالگی دچار حمله قلبی شده است و دکتر او را از این کار منع کرده است, نه حقوق بازنشستگی دارد و نه منبع درآمد دیگری, شاید به همین خاطر است که به مرد واسطه التماس می کند که دفترچه ای برای او جور کند:” فرقی نمیکنه که ترک باشی یا کرد وقتی تو این کشور زندگی میکنی باید حقوق برابر داشته باشی همه ما در ایران زندگی میکنیم بین ما کردها هیچ تفاوتی بین فارس ، کرد و یا ترک وجود نداره. شاید مسئولین خبر از وضعیت نامناسب ما ندارن, خیلی از کولبرهای غیرمجاز ممکنه بر اثر تیراندازی کشته نشن؛ اما کوههای بلندی در مسیر وجود داره که باید 5 ساعت در اون باشن, کولبری داریم که ساعت 9 صبح میره شب اگرگرفتار کمین نشه تا 12 شب به خونه میرسه, اگر کمین باشه باید تا ساعت 4 یا سه صبح در دمای منفی 20 درجه پنهان بشه تا گیر مرزبانها نیفته تازه این کولبرها هم شاید ماهی دو بار موفق به این کار بشن, خیلی از کولبرها در این سرما از بین میرن در حالی که بالاتر از جایی که اونها با مرگ دست و پنجه نرم میکنن مرزبانها آتش روشن میکنن و در کنار گرمای آتش منتظر کولبرهای غیرقانونی میمونن.”
“ئاسکی”
زمستان است,نه درختی سبز است نه صدای خنده بچه ها می آید, مادرهایی هنوز منتظرند و مردانی در کوهستان با مرگ دست و پنجه نرم می کنند, ئاسکی سالهاست که چشم به جاده دوخته است, او هنوز مرگ پسرش را باور ندارد و حتی نمی فهمد چرا به او گفتند ئاهورا قاچاقچی بوده است در حالی که دوستان ئاهورا قسم خوردند که بار او فقط لباس بوده است,ئاسکی نمی تواند تیرخوردن ئاهورا باور کند و اینکه چرا سوران دیوانه شد و روزها دور مزار ئاهورا چرخید و چرخید, ئاهورا که مثل پدرش دیگر بازنگشت.