رضا پهلوی خیلی شیفته روش حکمرانی ترامپ است و در رؤیای متحقق کردن کپی آن برای ایران بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی است. چنین انتظاری از رضا پهلوی عجیب نیست. شیوه حکمرانی نظام سرنگون شده پدرش شباهتهای زیادی با شیوه ترامپ امروز در آمریکا دارد. عرق شدید ناسیونالیستی، نژادپرستی و به برتری رساندن مقام و اعتبار وطن و توسعه صنعت و اقتصاد و بالابردن سودآوری سرمایه در جغرافیای ملی به بهای تحمیل فشارهای اقتصادی و معیشتی بر اکثریت مردم کارگر و مزدبگیر از تشابهات اساسی “ترامپیسم” با سیاستهای اقتصادی محمدرضا پهلوی (همان سیاستهایی که امروزه طرفدارانش آن را بلندپروازیهای او مینامند) است.
تفاوتها هم زیاد هستند، ولی بنیادی و ماهوی نیستند. تفاوتها تنها متأثر از شرایط و جغرافیا و تاریخشان است. حکمرانی محمدرضا پهلوی در شرایط پیشاسرمایهداری شروع شد و در نیمه دوران خود با تولد سرمایهداری آن هم نه به واسطه انقلاب سیاسی – اجتماعی که مناسبات سیاسی، حکومتی و فرهنگی را دگرگون کرده باشد، بلکه به واسطه یک اقدام دستوری از بالا که به “انقلاب سفید شاه و مردم” معروف گردید، همزمان بود که بسیاری از روابط کهن دوران فئودالیسم از جمله خودکامگی و دیکتاتوری حکومتی با ساختار اشرافیت و درباری را دستنخورده باقی گذارد و اصول بقیه دوران حکمرانی وی تا انقلاب سال ۱۳۵۷ گردید.
اما شرایط امروز جامعه آمریکا که مدرنترین جامعه تحت قدرتمندترین نظام اقتصاد سرمایهداری در جهان است، به ترامپ چنان اجازهای نمیدهد تا مانند دیکتاتورهای خاورمیانهای، آفریقایی و از نوع آمریکای جنوبی در عرصه داخلی حکمرانی کند. در عرصه بینالمللی نیز محدودیتهای زیادی دارد که بخش اعظمش باز هم به اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و همچنین فرهنگی در داخل آمریکا مربوط میشود.
رضا پهلوی که در آرزوی بازپسگیری تاجوتخت ازدسترفته پدرش “هوا برش” داشته است که میتواند با مدرنسازی صنایع و ورود به بازار اقتصاد و تجارت جهانی، سیستم اقتصادی سرمایهداری را در ایران برای هر صاحب سرمایه ایرانی متحول و افتخارآمیز کند و بهاصطلاح اعتبار و احترام به ایران را در سطح جهانی بازگرداند، (همان خیالپردازیای که ترامپ با شعار “اول آمریکا” در مورد آمریکا میکند) بهطوریکه همسو و هم جهت با انتظارات غرب باشد، بهاصطلاح “شالوکلاه” کرده و در راهروهای قدرت در آمریکا و در غرب در تکاپوی ترغیب قدرتها برای از میان برداشتن خامنهای از هر طریق ممکن و تفویض تخت سلطنتی به خود افتاده است. او متوجه نیست که اوضاع در داخل ایران دیگر حتی مطلوب برای مدل “بایدن” و “مکرون” هم نیست چه رسد به مدل “ترامپ”!
این بیچاره برای اثبات تواناییاش در تبدیلشدن به یک جایگزین و یک آلترناتیو موردنظر غرب و آمریکا هر قولی میدهد، هر بالا و پایینی میپرد و هر شکلکی در میآورد؛ اما همه اینها تا حالا بیفایده بوده است. هر چه برای جلوگیری از ایجاد “خلأ قدرت” بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی تعهد میدهد، هر قدر دادوفریاد میزند که با بخشهایی از درون حکومت جمهوری اسلامی و سپاه و دستگاههای امنیتی و انتظامی و سرکوبگر در ارتباط تنگاتنگ است و قول همکاری و همراهی با خود را از آنها گرفته است و وعده ایجاد امنیت سرمایهگذاری خارجی و دسترسی آسان به منابع و معادن پرسود و وصل کردن اقتصاد ایران به اقتصاد جهانی و رعایت همه اصول اقتصاد بازار آزاد را میدهد و درعینحال که اداهای دفاع از حقوق بشر و حقوق مردم ایران از خود در میآورد، شکلک رهبری دوران گذار و ژست تأمینکننده امنیت در منطقه را به خود میگیرد و شتابزده و ذوقزده در قالب پیام تبریکش به ترامپ در روز تحلیف ریاستجمهوری درخواست حمله به جمهوری اسلامی میکند و از دولت آلمان گدایی راهدادنش به کنفرانس امنیتی مونیخ میکند و هر چه به ترامپ پیام میدهد که جمهوری اسلامی تضعیف شده و فرصتی طلایی برای حمله نظامی است، نه ترامپ او را بهحساب میآورد و نه در هیچ جای دیگری در مجامع رسمی بینالمللی جایی برایش باز میکنند. بهطوریکه همین چند روز اخیر پاسخ التماسهایش از دولت آلمان برای دومین بار با تحقیر و رسوایی برای خودش و طرفدارانش همراه بود.
رضا پهلوی که علیرغم تحقیرشدنهایش توسط سران و دستگاههای دولتهای غربی و آمریکا همچنان از تلاش برای بازگشت به تاجوتخت به واسطه دخالتهای نظامی غرب دست نمیکشد، فکر یک مشکل را نکرده است که اتفاقاً همان دولتهای غربی به درازای طول زمان حاکم شدن جمهوری اسلامی بر جامعه ایران به آن واقف بوده و راهی برای حل آن نیافتهاند. مشکل، اوضاع سیاسی و اجتماعی در داخل ایران است که “هیچ جوره” با معیارها و استانداردهای تبعیضآمیز اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و غیره سازش نمیکند.
در ایران بعد از سرنگونی رژیم شاه جنبشی علیه حکومت اسلامی و برای به تحقق رساندن آرمانهای انقلاب شکستخورده ۵۷ پا گرفته که امروز با رادیکالترین، چپترین و انسانیترین جنبهها که حتی مدرنترین جوامع در غرب را متوجه نواقص و کمبودهای دستاوردهای انسانی تاکنونی خود کرده است، بهپیش میرود.
معضل اصلی امروز برای دولتهای غربی و از جمله ترامپ رئیسجمهور آمریکا بهعنوان دارندگان قدرت و توان دخالت برای “رژیمچنج” و همچنین برای رضا پهلوی بهعنوان منتظرالسلطنه، در جریان بودن انقلاب “زن، زندگی، آزادی” است که جامعه را از همه استانداردهای حتی مدرنترین و بهاصطلاح دمکراتترین نظامهای موجود که بر محور تبعیض طبقاتی و استثمار بنا شدهاند، عبور داده است.
در نتیجه، رضا پهلوی بیهوده زنگ “درب” پارلمانها و مراکز قدرت غربیها را میزند تا شاید به داخل راهش دهند؛ بلکه عجزنامه و تعهدنامهاش را بپذیرند. ترامپ و دیگر سران اروپایی باهوشتر از آن هستند که روی کسی برای جایگزینکردنش با خامنهای حساب باز کنند که غیر از برخورداری از حمایت تعداد معدودی از ساواکیان و وابستگان رژیم سرنگون شده پیشین آن هم در خارج از ایران، فاقد پایگاه اجتماعی قابل اتکایی است.
مردم با انقلاب خود جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند کرد و با انهدام همه ارکان قدرت آن که نقطه امیدهای رضا پهلوی برای ساختن دیکتاتوری آینده مطلوب وی هستند، نظامی برآمده از اراده جمعی و شورایی برپا خواهند کرد.