این روزها در تمام رسانهها و خبرگزاریها صحبت از جنگ اسرائیل و حماس است. تمام جهان متوجه این جنگ است و هر شخص و هر نیرویی تحلیل خود را از آن دارد. مسئله فلسطین بهدرستی به زخمی کهنه تشبیه شده است که هرازگاهی سر باز میکند و هر بار خون بیشتری به چهره جهان میپاشد. تردیدی نیست که نیروهایی استخوان لای این زخم کهنه میگذارند تا هرگز روی بهبود نبیند.
این نزاع تاریخی را از هر زاویه و به هر شکلی که توضیح بدهیم این واقعیت را نمیتوان نادیده گرفت که همه این مشکلات و خونریزیها و کشمکشها بر بستر یک موضوع و مشکل واقعی اتفاق میافتد و آن آوارهکردن مردمی از سرزمینشان است. سایر منافع ریزودرشت دار و دستههایجنگطلب از هر دو سو بر روی پایههای این واقعیت عینی سوار است. این معضل و ظلم تاریخی به دستاویزی برای پیشبرد مقاصد جریانات تروریست هر دو طرف تبدیل شده است و در این میان اصل مشکل و حل آن به موضوعی حاشیهای تبدیل شده است.
منظور از نوشته حاضر اما نه پرداختن به ریشههای این جنگ است و نه ارائه آخرین اخبار و تحولات در غزه. بحث ما بر سر چیزی است که دل هر انسان شرافتمندی را در هر گوشه از جهان به درد میآورد. همان احساس مشترکی که انسانها را از استرالیا تا آمریکا به خیابانهامیآورد تا خواست پایاندادن فوری به این نسلکشی را فریاد بزنند.
امروز دیگر بر هیچکس پوشیده نیست که آن چه هر ساعت و هر دقیقه در غزه رخ میدهد یک تراژدی تمامعیار انسانی است. هدف اصلی حملات اسرائیل نه مراکز نظامی و اماکن استراتژیک بلکه مستقیماً خود مردم هستند. به همین دلیل از آن بهعنواننسلکشی یاد میشود. با آمار بالای کودکان کشته شده بهسادگیمیتوان صورت کودکانی را مجسم کرد که ۲۴ ساعت قبل زنده بودند و اکنون مردهاند و یا هم اینک زنده هستند و نفس میکشند و فردا همین موقع تنها جنازه بیجانشانبرجامانده است. مرگ و زندگی این کودکان نه برای دولت تروریست اسرائیل و نه برای تروریستهای حماس کوچکترین اهمیتی ندارد.
مجموعاین جنایات وحشیانه زخم عمیقی بر پیکر بشریت متمدن و دستاوردهای انسانی او حفرمیکنند. ارزش جان انسان را چنان پایین میآورد که بهنوعی انزجار و دلسردی دامن میزند. در سالهای اخیر و در دل نظامهایسرمایهداری که هیچچیز جز سود برایشان اهمیتی ندارد و در این میان ارزش انسان را تا سر حد یک کالا تقلیل دادهاند، بشریت متمدن با تلاش و مبارزه پیگیر خود توانسته ارزشهای انسانی را تا حد زیادی حفظ کند و آن را اشاعه دهد. انسانهای زیادی در سراسر جهان زندگی خود را در راه رسیدن به ارزشهای والای انسانی و یک فرهنگ شایسته انسان صرف کردهاند. از پزشکان بدون مرز که برای درمان به دورافتادهترین و فقرزدهترین نقاط دنیا سفر میکنند، فعالین حقوق کودک، فعالین جنبش دفاع از حقوق زنان، مددکاران اجتماعی داوطلب و لیست بلندبالای همه کسانی که برای بهبود زندگی انسانها مبارزه میکنند تا کسانی که امرشان دفاع از حقوق حیوانات است، از انسانهایی که مخالف کشتهشدن حیوانات برای استفاده از گوشت و پوستشان هستند تا مخالفین شکار حیوانات، افرادی که برای جلوگیری از انقراض گونههای مختلف جانوری مبارزه میکنند، این آدمهاهمهوهمه در دل مناسبات اجتماعی موجود که این مسائل را برای کسب سود بازتولیدمیکند، مبارزهای واحد را پیش میبرند. مبارزه برای ارتقای فرهنگ انسانی در تقابل با ارزشهاییکدرصدیهای حاکم.قطعاًکمونیستها و آزادیخواهانی که برای رهایی همیشگی از چنگال این سیستم ضدبشری مبارزه میکنند، پیشقراولان این کمپ انسانی هستند.
وقتی این تلاشهای انسانی را در کنار جنایاتی که این روزها در غزه در جریان است قرار میدهیم، تضادی عظیم را مشاهده میکنیم. در یک سو اردوی انسانیت و آزادیخواهی که خواهان رهایی بشریت است و درعینحال برای ایجاد هر تغییر مثبتی در زندگی انسانها تلاش میکند و در سوی دیگر نیروهای هار قومی – مذهبی که در هر روز صدها زن و مرد و کودک را به کام مرگ میفرستند. در طول تاریخ هرگز میان اردوگاه انسانیت و سوداگران مرگ چنین شکاف عمیق و پارادوکسی وجود نداشته است. این پارادوکس باید به سود یکی از دو طرف حل شود و در حال حاضر تنها همین کمپ انسانیت و بشریت مترقی است که میتواند این جنایت را متوقف کند. فشار عظیم انسانهایصلحطلب بر دولتهای خود مهمترین عامل برای پایاندادن به این فاجعه انسانی است. ما پیشازاین هم شاهد نمونههایی از تظاهرات عظیم ضدجنگ در سراسر جهان بودهایم. در حال حاضر نیز در مخالفت با جنگ در غزه نیروهای زیادی به خیابانهاآمدهاند و خواستار توقف فوری کشتار شدهاند. در هر کشوری ضمن محکومکردن هر دو طرف این جنگ، نوکتیز پیکان آزادیخواهان باید طرف مورد حمایت دولت خودی را نشانه بگیرد. کشتار در غزه باید متوقف شود و این کار پیش از هر کس دست مردم انساندوست جهان را میبوسد.
