جور زمانه و تاوان برای آزادی!

گاه صداهای مان در لابلای زخم هایی که هر روز بر تن مان می زنند، گم می شود. حیدر قربانی چونان پدر و دیگر سرو قامتان وطن در بی خبری به دار کشیده می شود و ایستاده می میرد. هم چنان که یکی دیگر را در شیراز و آن دیگری را در سیستان…!

این دشمنان انسانیت و آزادی هر روز برای طناب های دارشان به دنبال گردن بی گناهی می گردند و وقتی کار را تمام کردند، نه تنها از پیکر بی جان آنها می ترسند، بلکه خانواده های دادخواه شان را هم به زندان می اندازند.

باز دوباره میخکوب خبرها می شوم وقتی می شنوم که ژیلا کرم زاده مکوندی را هم برای اجرای حکم ناعادلانه دیگری احضار کرده اند‌. شب یلدا، این بلندترین شب سال برای ژیلا و خواهران اش شبی بس درازتر بود، این فکر حالم را خراب می کند که شاید از فرداها او هم از پشت میله های اوین نظاره گر روزهای آتی باشد و نگران فروغ اش.

روزها و ماهها و سالها به دنبال هم رفتند، دهه ای پر رنج گذشت، گیسوان مادران پارک لاله سپید شد و بسیاری با عشق به آزادی به ابدیت پیوستند یا با جور زمانه تبعیدی شدند، ولی هنوز نیمکت های باران خورده پارک لاله در بازداشت اند. هنوز تاوان دارد وقتی از دستان چروکیده مادران عزادار در آن روزها بنویسی. تاوان دارد وقتی از خیابان های سرخ از خون ندا، سهراب، اشکان، محسن، محمد، مصطفی، شبنم، شهرام و… بنویسی.

ژیلا و پنج سال تاوان برای گرفتن آزادی و گفتن و سرودن درد و رنج مادران عزادار! ولی تاریخ شاهد است که هر بار به پیکرمان تبر زدند جوانه های ما بیشتر شدند.

یکی از مادران پارک لاله ایران
آغاز زمستان ۱۴۰۰
www.mpliran.net

اینرا هم بخوانید

پاسخی به یک مخاطب فیس بوکی برای فهم در چرایی طغیان آهوی دریائی- شمی صلواتی

س- چرا باید به آزادی بی قید و شرط سیاسی احترام بگذاریم، آیا ، این …