برگرفته از صفحه فیسبوک حامد اسماعیلیون
نام دادسرای نظامی تهران با دو پروندهی مشهور دیگر هم به یاد آورده میشود و دیدم که برخی کارشناسان به آن دو پرونده هم اشاره کردهاند. اما به جرات میتوان گفت که رسیدگی به پروندهی PS75 که با قتل 176 نفر و کودکی به دنیا نیامده به نام هوگر سر و کار دارد از نظر سطح رسیدگی حتا قابل مقایسه با دو پروندهی دیگر یعنی “قتلهای زنجیرهای” و “کوی دانشگاه” هم نیست. بد نیست یادآوری کنم که بر آن دو پرونده چه گذشت و امیدوارم اگر اشتباهی مرتکب شدم خانوادههای جانباختگان آن دو فاجعه مرا اصلاح کنند. میدانم آنها نیز رنج بسیار در این راه کشیدهاند و همه میدانیم چگونه بیعدالتی روح و روان آنها را آزرده کرد. اما آن دو پرونده:
- در پروندهی قتلهای پاییز 1377، دولت وقت جمهوری اسلامی علیه عاملین قتلها بیانیه داد، وزیر اطلاعات وقت یعنی دری نجفآبادی مجبور به استعفا شد و ناظران به یاد میآورند که هر روز در روزنامههای تهران بحث و جدل دربارهی این پروندهها جریان داشت و هر روز زاویهای جدید بر آن گشوده میشد. جمهوری اسلامی قتل سیستماتیک دهها نفر را به چهار جانباخته کاهش داده بود اما در همین مورد هم آمرین نامشخص بودند. تازه دولت اصلاحات بود که داعیهی عدالت و آزادی داشت و مانده بود تا دستش رو شود. متهمان آن پرونده گمنام نبودند. سعید امامی مشاور وزیر اطلاعات بود. او را در زندان خودکشی کردند تا اسرار هویدا نشود و عاقبت دادگاهی برگزار شد که نه به محکوم کردن قاتلین که به تبع آن به محکوم کردن وکیل خانوادهی جانباختگان یعنی ناصر زرافشان انجامید. طبق اسناد صدها صفحه اعترافات ساختگی گرفته شده بود چون خامنهای اصرار داشت دشمنان انقلاب این قتلها را مرتکب شدهاند و منویاتِ آدمکش بزرگ باید لحاظ میشد. قاتلین مدتی کوتاه به زندان رفتند و آزاد شدند و آمرین در هالهای از ابهام باقی ماندند. امروز اول آذر است و در بیست و سومین سال یاد میکنم از آن جانباختگان عزیز که قربانیِ رذالت جمهوری اسلامی شدند.
- در پروندهی کوی دانشگاه نام دستکم دو جانباخته وجود داشت. عزت ابراهیم نژاد و فرشته علیزاده. اما افراد بسیاری آسیب دیده یا زندانی شده بودند که بعدها مجبور به ترک ایران شدند. سعید زینالی همچنان ناپیداست و خانوادهی او نتوانستند در این سالها نشانی از سعید بیابند. دو نام آشنا در افکار عمومی به عنوان متهمین در این پرونده حضور داشتند. هدایت لطفیان به عنوان فرماندهی نیروی انتظامی و فرهاد نظری فرماندهی پلیس تهران. عاقبت دادگاه تشکیل شد. هنوز شهادت آن دانشجوی پزشکی که یک چشمش را از دست داده بود به خاطر میآورم. دست کم روزنامهها در آن روزها تا حدی اجازه داشتند وقایع را منعکس کنند. اما نتیجهی دادگاه همان بود که میشد انتظار داشت. نام لطفیان به عنوان متهم اصلا مطرح نشد و فرهاد نظری هم تبرئه شد. بعدها غزلِ مظلومیت هم میخواند که در حق من جفا شد. داستان اروجعلی ببرزاده یعنی سرباز وظیفهای که ریش تراش را دزدیده بود همه میدانید. بعدها با درجهی سرهنگی رییس کلانتری مسعودیهی تهران شد.
حال مقایسه کنید با دادگاه کذاییِ پرواز. 11 شهروند اوکراین، 55 کانادایی، 4 بریتانیایی، 10 سوئدی، چند نفر از شهروندان افغانستان و تعدادی زیادی از شهروندان ایران در این فاجعه جان خود را از دست دادهاند. مطبوعات حتا جرات نمیکنند نامی از این پرواز در صفحات خود بیاورند و هرچه هم اجازه مییابد از فیلترها میگذرد که کلمات عدالت و حقیقت تاکنون از آن صافی نگذشته است. آمرین که جلوی دوربینهای تلویزیونی اعتراف کردهاند هر روز معرکه میگیرند. خانوادهها حتا برای چاپ عکس جانباختگان دچار اضطرار و سختی هستند. هیچ نام آشنایی بین متهمین نیست. رده بالاترین متهم این پرونده علیاکبر صیدون است. آیا اسم او را شنیدهاید؟ آیا هیچ رسانهای اجازه پیدا کرده است سوابق او را پیدا کند؟ آیا میدانید او در آن شب چه سمتی داشته و در کجا بوده است؟ صیدون شباهتی به امامی و نظری ندارد که آن روزها تیتر روزنامههای ایران و نقل محافل رسانههای خارج از ایران بودند.
کشورهای کانادا اوکراین سوئد و افغانستان نمایندهای به این دادگاه نفرستادهاند چون یا دعوت نشدهاند یا مثل اوکراین دعوت را رد کردهاند. هیچ جزییاتی از مسیر پرونده در رسانهها منتشر نشده است. با بنری که رییس دادگاه پشت سر خود نصب کرده است به نام “سانحه” آیندهی این دادگاه مشخص است. مبنای اتهام “سهلانگاری” ست و حکم سهلانگاران در نیروهای نظامی تا سه سال زندان است. پس میبینید که با چهرههای شطرنجی شده و لباس مهمانی در دادگاه حضور مییابند چون قرار است به زودی به آغوش جامعه برگردند و زندگی کنند. ضمن اینکه وکلای خانوادهها و خود خانوادهها جز بخش کوچکی از پرونده به چیزی دسترسی نداشتهاند. نام کارشناسان را نمیدانند. برخی از خانوادهها رنج بسیاری کشیدهاند تا بدانند در این دادگاه چه میگذرد. همواره سعی بر این بوده است تا همه را در خوف و رجا باقی بگذارند. پرونده را میدهیم، نمیدهیم، یک نسخه بیشتر نیست، با هم تقسیم کنید. اما چیست در آن پرونده که با وجود تمام مراقبتها همواره نگران فاش شدنش هستند؟ اعترافات ساختگی؟ اسناد خودساخته؟ مقالههای مشعشعِ فرماندهان نخودمغز سپاه برای آنالیز فاجعه؟ چیست در آن پرونده که کسی اجازه ندارد آن را بخواند؟
اگر به یاد بیاورید پروندهی قتلهای زنجیرهای مدتی بعد از دومین سالگرد آن بسته شده بود. پروندهی کوی دانشگاه در همان سال 1378 رسیدگی شد. برای پیشبینیِ آنچه خواهد گذشت نگاه به گذشته کافیست. دومین سالگرد کشتار شاهدشهر نزدیک است.