کارگر کمونیست 870
تقاضای بخشش از کارگران و عموم مردم محروم، این روزها بخشی از گفتمان سران حکومت درمانده از برآورده نمودن حداقل توقعات معیشتی آنها را به خود اختصاص داده است.
از بالا تا پائین نگران اوضاع ملتهب و هر آن شعله ور شدن آتش خشم مردم هستند. در این شرایط توان هیچ کاری برای کاهش از وضعیت انفجاری جامعه را ندارند. مردم کارگر و محروم همانطور که بازنشستگان کرمانشاه در تجمع اخیرشان اعلام کردند که “خونخواه زندگی” (ضمن احترام به این بازنشستگان شجاع لازم به اصلاح شعار “خونخواهی زندگی” به “دادخواهی زندگی” است تا تفاوت خود را با خونخواهان و انتقامجویان ضد انسان و ضد زندگی مشخص کنیم) هستند، به کمتر از بازپس گرفتن زندگی به یغما رفته شان راضی نیستند و این وحشتناک ترین کابوس برای چپاولگران و غارتگران زندگی بیش از 80 میلیون انسان است.
برای جمهوری اسلامی که در برابر یک جبهه 80 میلیون نفری که برای سرنگون کردنش عزم جزم کرده، قرار گرفته است، چاره ای جز خود را به ذلت و خواری انداختن و طلب بخشش کردن از مردم به عنوان یکی از آخرین راه ها، باقی نمانده است. سران این رژیم با اینحال می دانند طلب بخشش کردن و خود را به خواری و مذلت زدن در برابر کارگران و اکثریت مردم محروم فایده ندارد و راه نجاتی را در مقابلشان قرار نخواهد داد. هر قدر که وانمود به شرمندگی و شرمساری می کنند، فایده ای ندارد. هر آن که به اوضاع انفجاری ای که در محاصره اش قرار گرفته اند، نگاه می کنند همه امیدهایشان برای نجات حکومتشان به یأس تبدیل می شود.
راه عبث دیگر و آخرین راه حکومت در این شرایط توسل به سرکوب وسیع است. از اینرو افکارشان را بر چنگ زدن به آخرین ریسمان پوسیده یعنی مقابله خشونت بار با جامعه متمرکز کرده اند. مانورهای به گفته خودشان ضد اغتشاش در سطح شهرها برای ایجاد آمادگی و بالا بردن توان سرکوب اعتراضات و خیزش های خیابانی برگزار می کنند، جلسات و نشست های امنیتی تحت عنوان “وفاق ملی” می گذارند و بر هر اقدام سرکوبگرانه ای می اندیشند و همفکری می کنند.
اما باز هم به نجات خود باور ندارند. سرکوب ابزار امتحان پس داده ای است که دیگر توان به عقب راندن جامعه را ندارد و اگر غیر از این بود، سران رژیم تا این حد مضطرب و وحشت زده نبودند. حکومت اسلامی که 46 سال خونبارترین سرکوب ها و کشتارهای خیابانی و وسیع ترین اعدام ها و قتل عام ها و وحشیانه ترین شکنجه ها در زندان ها و بازداشتگاه هایش را در کارنامه دارد و حالا کارش به جائی رسیده که به التماس کردن از جامعه افتاده و با هر زبان و با هر گردن کج کردنی از مردم طلب بخشش و فرجام خواهی می کند، خود مطمئن است که سرکوب نه در حد گذشته ممکن است و نه به طور کلی راه نجات از سرنگونی است.
قاتل ترین قاتلانش که در قتل عام معترضان کارنامه ای سیاه تری دارند، نمونه “رحمانی فضلی” قصاب آبان 98 که برای تعدیل تصور شقاوت پیشه گی و قساوت بی حد خود و حکومت اش در رابطه با کشتار آبان 98 می گفت:” ما فقط به سر شلیک نکردیم، به پا هم شلیک کردیم”، حالا هشدار می دهند که وضعیت از 98 خطرناکتر است.
“فضلی” و دیگر سران جنایتکارتر و آدمکش تر رژیم بیخودی چنین هشدارهائی نمی دهند. این هشدارها بر مبنای تحلیل های کارشناسان سیاسی و جامعه شناسان نیست، بلکه نتیجه مشاهدات و رودرروئی های میدانی و هر روزه نیروها و فرماندهان امنیتی و انتظامیشان با عموم مردم دادخواه زندگی است.
وحشت زدگان حکومت، در محاصره یک جمعیت بالای 80 میلیونی هستند که هر بخش از آن یک جنبش و یک عرصه دادخواهی را تشکیل داده و در کلیت، جنبش سراسری دادخواهی زندگی را تشکیل می دهند، از اعدام و قتل و کشتار مخالفان و معترضان تا کولبران و سوختبران و صدها هزار نفر که به خاطر نبود دارو و ممانعت از واردات واکسن کرونا جان باختند، از میلیون ها کودک که به خاطر فقر از تحصیل محروم مانده اند تا آلودگی و نابودی محیط زیست و بی آبی و بی برقی و دیگر بی امکاناتی های دیگر ، از فقر و گرانی غیر قابل تحمل گرفته که ده ها میلیون را ناتوان از تأمین حداقل ضروریات زندگی کرده تا هزاران و صدها هزار نفر زن و مرد و کودک را زباله گرد و معتاد و کارتن خواب و بی خانمان کرده است و بلایای بی شمار دیگر اجتماعی، هر یک جنبه و بخشی از نابودی کلیت زندگی انسان اجتماعی است که این حکومت جنایتکار و ضد زندگی مرتکب آنها شده است.
امروز جامعه به دادخواهی زندگی بلند شده است و سران جمهوری اسلامی باید به جرم نابود کردن یا آسیب زدن به زندگی به معنای کلی آن مجازات شوند.
شعار “دادخواهی زندگی” یعنی دادخواهی اعدام شدگان و به قتل رسیدگان، دادخواهی زندانیان سیاسی، دادخواهی رفاه و آسایش، دادخواهی دستمزدها و حقوق های چپاول شده، دادخواهی نابودی محیط زیست و غیره از جمهوری اسلامی؛ و ضرورت دارد که به یک شعار سراسری تبدیل گردد و در هر تجمع و اعتراض دادخواهانه ای برای ایجاد اتحاد و همبستگی بیشتر همراه با شعارهای دیگر سر داده شود.
وحشت سران حکومت نیز از همین است که جامعه دادخواه یک زندگی است که در مدت 46 سال گذشته همه جوانب اش توسط رژیم مورد تعرض یا به طور کلی نابود شده است و می دانند که به فرض محال هم اگر زیر فشار اعتراضات، هر درجه از مطالبات فوری هر بخش از جامعه را برآورده کنند نه تنها باعث بخششان نمی شود، بلکه مردم را مصمم تر به ادامه مبارزه تا سرنگون کردن حکومت می کند.
طلب بخشش جمهوری اسلامی از مردم ، نشانه زبونی حکومتی است که در سراشیبی سقوط قرر گرفته است. و مردم با فریاد نه می بخشیم نه فراموشم میکنیم بر محاکمه تک تک سران این حکومت بخاطر همه جنایاتش هستند. مردم کارگر و زحمتکش و محروم ده ها سال است که با این رژیم ددمنش بر سر زندگی خود می جنگند تا به این وضعیت درماندگی و استیصال دچارش کرده اند.
جامعه راه رفته برای خلاصی خود از همه نکبت هائی که نزدیک به نیم قرن توسط جمهوری اسلامی بر سرش آورده را باز نخواهد گشت. هر قدر درمانده و توسری خوری مانند پزشکیان از جانب حکومت اعتراف به مقصر بودن در ایجاد شرایط اقتصادی و معیشتی وحشتناک موجود کند و رو به مردم بگوید:”ما مقصریم و شما ببخشید” دیگر فایده ای ندارد. بخششی برای جانیان حاکم در کار نیست، باید سرنگون شوند و سرنگون خواهند شد و در دادگاه های عادلانه مردمی محاکمه و سپس به سزای جنایاتشات خواهند رسید. اما خوش شانس هستند که خونخواهی، انتقام و اعدام در قانون قضائی بعد از سرنگونی حکومتشان جائی ندارد.