به دنبال کنفرانس اسلو که با عنوان «حقوقبشر در ایران پس از جمهوری اسلامی»برگزار شد نقدها به حمید تقوایی و ابراهیم علیزاده هم شروع شد. از طرف سلطنتطلبان و برخی جریانات چپ. من اینجا روی صحبتم با منتقدین چپ است. نقدها واقعا اعجاب آور و قابل تاسف است. قبلا این نوع نقدها اساسا متوجه حزب کمونیست کارگری بود اینبار دامن ابراهیم علیزاده و حزب کمونیست ایران را هم گرفته است.
منتقدین کاری به مضمون بحثها ندارند. عکسهایی از سخنرانان دیدهاند یا از محل کنفرانس مطلع شدهاند و شروع به نقد کردهاند. برای نقد و بررسی این کنفرانس فقط همین کافی بوده است!
یکی از این دوستان عزیز کشوری که این گردهمایی در آن برگزار شده یعنی نروژ را دیده و نقدش را نوشته است. مگر نه اینکه «دولت نروژ تا بحال در چند کیس از جمله در مورد فلسطین و کردستان محل پخت و پز برنامههای ناتویی بوده است». پس این کنفرانس هم از برنامههای ناتویی است. سلطنتطلبان بیمایه در نقد کمونیستها میگویند پس چرا در کشورهای سرمایهداری زندگی میکنید؟! این دوست گرامی هم عینا استدلالش به سیاق سلطنتطلبان است. شاید از نظر او پاریس و لندن یا فرانکفورت و نیویورک و سیدنی جای پاکتری است و از طرحهای ناتویی و غیر ناتویی خبری نیست و یا اصلا باید چنین کنفرانسهایی را در کره دیگری برگزار کرد.
دوست گرامی دیگری حتی خنده حمید تقوایی و ابراهیم علیزاده در برابر مخالف سیاسیشان را نقض مبارزه طبقاتی خوانده است! باورکردنش مشکل است. شما باید وقتی مخالف سیاسیتان را میبینید تا جایی که ممکن است اخمتان را در هم بکشید و رویتان را برگردانید تا اصول مبارزه طبقاتی را حفظ کرده باشید!
بقیه نقدها نیز کم و بیش از همین جنس است، یعنی اساسا ترکیب سخنرانان این کنفرانس بیآنکه به مضمون مباحث و مصوبه کنفرانس کاری داشته باشند. اصلا برایشان مهم نیست که مضمون مباحث و یا بیانیه مشترک این نیروها چه بوده است و چه موضع مشترکی گرفتهاند. برای آنها همصدایی و همراهی احزاب و نیروهای سیاسی در اعتراض به احکام اعدام و نفس مجازت اعدام هیچ اهمیتی ندارد، مهم این است که مرزهایشان مخدوش نشود.
گفتهاند دو نفر از این چهارده نفر در کنفرانس جورجتاون هم بودهاند، پس این کنفرانس هم از همان جنس و ادامه همان است! نه فاکتی لازم است نه استدلالی. آیههایی نازل میشود و شما مثل مومنین باید به آنها ایمان بیاورید. اینکه مردم چه تصویری از این چپ میگیرند و اینکه اگر روزی روزگاری این چپ در جایی قدرت داشته باشد چگونه با مخالفین و منتقدین خود برخورد میکند مشکل این چپ نیست. چون اساسا قرار نیست در مبارزه برای قدرت سیاسی حضوری داشته باشد. مهم این است که آتش معبدش را روشن نگهدارد.
این چپ قرار نیست تغییری در زندگی مردم ایجاد کند. قرار نیست مدعی قدرت برای تغییر باشد. این چپ اعتماد به نفسی ندارد. از رفتن به زمین مخالفان خود هراس دارد. آلوده میشود و ایدئولوژیاش خدشهدار میشود. امر این چپ تغییر دنیا نیست، تفسیر دنیا است، آن هم تفسیری که بیعملی آنها را توجیه کند.
قرار بود کمونیستها با سری بلند و احساس حقانیت و اعتماد به نفس بتوانند جواب هر مخالفی را بدهند، برای توضیح مواضع خودشان از هر تریبونی که امکانش باشد استفاده کنند و تفاوت راهحلهای خود را بگویند و مردم بیشتری را به حقانیت نظرات خود مجاب کنند. اما این چپ اینکاره نیست. باید خلوص ایدئولوژیکش را حفظ کند و بس. چنین ایدئولوژیای هر چه باشد به مارکسیسم و کمونیسم ربطی ندارد.
اینکه کمونیستها کنار غیر کمونیستها، ناسیونالیستها و غیره بنشینند خطایی نابخشودنی است. نجس میشوند. این سازش است. رفتن زیر پرچم راست است. بیانیه مشترک دفاع از سهشنبههای اعتصاب در زندانها و علیه اعدام هم سازش است! کمونیستها فقط باید با همفکران خود سمینار بگذارند و در رسانهها و تجمعات هم ظاهر شوند. هر اقدام مشترکی در زمینه آزادی زندانیان سیاسی هم اگر عنصر راست و لیبرالی در آن باشد مردود است حتی اگر پلاتفرم آن اقدام صددرصد کمونیستی باشد. فقط باید خود چپها که حرف هم را میفهمند در یک نشست شرکت کنند و جواب هم را بدهند. حتی برای جلوگیری از اعدام کسی که مثلا سیاسی نیست یا کمونیست نیست هم نباید کارزاری سازمان داد مگر خودی باشد. از حضور در اینهمه نهاد و شبکه که طیفهای فکری و سیاسی مختلف حول مبارزه علیه اعدام یا دفاع از حقوق زنان و زندانیان سیاسی و غیره راه افتاده نیز باید پرهیز کرد. مگر نه اینکه در این نهادها و شبکهها لیبرال و ناسیونالیست هم هست چطور ممکن است یکی که خود را کمونیست میداند با یک لیبرال یا ناسیونالیست در زمینه مثلا آزادی زندانیان سیاسی همکاری کند!
نه، این چپ اهل کاری جدی نیست. اهل پیشبرد پلاتفرمهای خود در خارج از همفکران خود نیست. اهل تغییری در زندگی مردم نیست. اعتقادی به کار اجتماعی ندارد. لزومی به متحد کردن مردم معترض حول یک موضوع مشخص مبارزاتی نمیبیند. کمونیسم این چپ انسانگرا نیست. عقایدی برای خودش دارد که وظیفه همه عمرش پاسداری از آنها است. با اینحال باید امیدوار بود که روزی این انسانهای شریف که اکثرا زندگی خود را هم وقف مبارزه میکنند، متوجه شوند که کمونیسم این نیست، که مارکس اینرا نگفته است، که مبارزه اجتماعی با رفتار فرقهای خوانایی ندارد، که کمونیستها باید بتوانند در راس مبارزات اجتماعی که طیفهای مختلفی هم در آن شرکت دارند قرار گیرند. که باید بتوانند و تلاش کنند از تریبونهای بورژوایی هم برای تفکرات خود بجنگند و در سمینارهای دیگران هم ظاهر شوند و حرف بزنند. حیف این نیرو است که بدلیل رویکردهای ایدئولوژیک و فرقهای، از تاثیرگذاری بر مبارزات اجتماعی ناتوان است.
روزنه rowzane خبری – تحلیلی