رفیق غلام کشاورز، در روز پنجم شهریور 1368 برابر با 27 اوت 1989، در حالیکه قصد دیدار با مادرش را پس از 8 سال داشت توسط یک تروریست موتورسوار اعزامی حکومت اسلامی ایران با سه گلوله در برابر چشمان مادر، برادر، همسر و … مورد اصابت گلوله قرار گرفت و ساعتی بعد در بیمارستان مرکزی لارناکای قبرس بر اثر خونریزی شدید و گلولهای که به مغزش اصابت کرده بود درگذشت.
غلام کشاورز در سال 1334 در روستای نارک از توابع دوگنبدان چشم به جهان گشود. وی در خانوادهای تهیدستی و در میان انسانهای هم طبقههایش بزرگ شد و درد و رنج و محرومیت را با تمام وجود لمس کرد و از سویی نیز به مطالعه و کتابخوانی و نهایتا مبارزه روی آورد و نهایت در بنیانگذاری حزب کمونیست ایران در سال 1362 شرکت فعالی داشت.
غلام پیشتر در سال 1354 و از همان اولین روزهای ورودش به دانشکده کشاورزی کرج جای خود را در جمع دانشجویان انقلابی باز کرد. مجموعه فعالیتهای سیاسیاش و مشارکت او در برپایی چندین اعتراض و اعتصاب دانشجویی که آخرین آن فراخواندن موفقیتآمیز دانشجویان به پشتیبانی از خواستها و اعتصاب کارگران چیت تهران در اردیبهشت 1355 بود، منجر به دستگیری و زندانی شدنش شد. غلام در زندان نیز با تمام قدرت مقاومت کرد. زندانیانی که در سلولهای مجاور فریادش را میشنیدند و شاهد کشیده شدن تن مجروح و دردمندش را بر کف راهروها میدیدند.
غلام سال 1357، در اولین بهار آزادی به همراه هزارن اسیر دیگر از زندانهای شاه آزاد شد. غلام با سخنرانیهای پرشور خود و بهطور شبانهروز به تبلیغ و ترویج در کارخانه ها، در دانشگاهها و در خیابانهای پر تب و تاب روزهای انقلاب روی آورد. وی اوایل زمستان 1358، به همراه جمعی از رفقا و همفکرانش به اتحاد مبارزان کمونیست پیوست. وی در شهریور 1361 در کنگره اتحاد مبارزان کمونیست شرکت کرد و پس از کنگره به عضویت در کمیته اصفهان این تشکیلات انتخاب شد. در پی ضربه به تشکیلات و پیگرد پلیس، غلام در زمستان سال 1361 به مناطق آزاد کردستان رفت که در کنترل کومهله بود و در شهریور 1362، جز اعضای کنگره موسس حزب کمونیست ایران شد. پس از کنگره غلام به عضویت در کمیته سازمانده تشکیلات مخفی حزب برگزیده شد.
وی سپس به تشکیلات خارج کشور منتقل شد و به عضویت کمیته این تشکیلات درآمد. در کنگره دوم و سوم حزب بهعنوان نماینده تشکیلات خارج کشور شرکت کرد. غلام در کنگره دوم حزب، بهعنوان عضو کمیته مرکزی حزب انتخاب شد. غلام برای نشریات مختلف حزب و رادیو، مقالههای تحلیلی و ترویجی مینوشت و در کمیته خارج کشور سردبیری نشریه رسانه، نشریه خارج کشور حزب کمونیست ایران را بهعهده داشت.
غلام در آخرین روزهای زندگی فعال و پربارش از سوی حزب ماموریت داشت تا برای متشکل کردن تبعیدیان و پناهندگان ایرانی در خارج کشور تلاش کند. وی عضو هیئت موسس فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانی بود و تا وقتی که ترور شد سخنگویی این هیات را به عهده داشت. در کنگره موسس فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانی، روز مرگ غلام را بهعنوان روز همبستگی پناهندگان ایرانی و روز اعتراض علیه حکومت اسلامی برگزید.
رفیق غلام کشاورز، از کادرهای برجسته حزب کمونیست ایران، پناهنده سیاسی در سوئد بود که در سال 1989، برای دیدار مادرش به قبرس(لارناکا) رفت و هرگز برنگشت. غلام، شبانگاه چهارم شهریور سال 1368 برابر با بیست و ششم آکوست 1989، در قبرس(شهر لارناکا)، مورد سوءقصد تروریستهای اسلامی قرار گرفت. سه گلوله به غلام اصابت کرده بود که یکی از ناحیه سر بود. او را به بیمارستان نیکوزیا، منتقل کردند و ساعاتی بعد بر اثر خون ریزی سر جان باخت. تروریستهای حکومت اسلامی ایران، غلام را در مقابل چشمان مادرش، برادرش، همسر بردارش و همچنین همسرش «فریده آرمان» و برادر فریده و همسر وی به قتل رساندند.
رفیق فریده آرمان، این واقعه تکاندهنده و هولناک را چنین توصیف کرده است: «ساعت نه و نیم شب بود که غلام کشاورز در جلوی چشمان من و برادر و مادرش در لارناکا به قتل رسید. من صدای شلیک زیادی شنیدم و فکر کردم که در جائی آتش بازی است. وقتی برگشتم غلام را دیدم که روی زمین افتاده و خون از او جاری ست، بلافاصله فهمیدم که چه اتفاقی افتاده است و شروع به فریاد کشیدن کرده و کمک میخواستم. فریاد من این بود که قاتلین در سفارت ایران هستند، تمام این لحظات بهسرعت اتفاق افتاد.»
چند روز پیش از سفر غلام به قبرس، ما از سوی موسس فدراسیون سراسری شوراهای پناهندگان ایرانی در استکهلم، تحت عنوان «پناهندگان ایرانی چرا و چگونه باید متشکل شوند»، جلسه عمومی داشتیم که من (بهرام رحمانی) مسئول اداره این جلسه بودم. پس از پایان جلسه، بر اساس قرار قبلی بههمراه تنی چند از دوستان و اعضای حزب کمونیست ایران بهمنزل یکی از کادرهای حزب کمونیست ایران رفتیم تا در مورد اساسنامه و برنامه فدراسیون بحث و گفتگو کنیم. این بحث تا دیر وقت ادامه داشت. در حاشیه همین جلسه بحثهایی که در مورد تشکیل «فراکسیون کمونیسم کارگری در حزب کمونیست ایران» در جریان بود بین غلام و من و یک رفیق دیگری که هم اکنون عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران است، رد و بدل شد. و همچنین در رابطه با چگونگی سازماندهی فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانی. غلام گفت که پس از بازگشت از سفر، این بحثها را ادامه دهیم. اما غلام سفر رفت و برنگشت و بحثهای ما هم ادامه نیافت.
غلام، از چهرههای شناخته شده مقاومت در زندان های حکومت پهلوی و یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران بود. کسانی که غلام از نزدیک میشناختند با تحلیلهای سیاسی عمیق و همهجانبه و پیگیری مسایل تشکیلاتی و شوخیها و خندههایش و صمیمتهایش خاطرات زیادی دارند. و کسانی هم که با غلام با خواندن نوشتههایش آشنایی پیدا کردهاند، همواره وی را یک تحلیلگر جدی و سیاسی کمونیست، عضو برحسته حزب کمونیست ایران و فعال جنبش کارگری کمونیستی میدانند.
غلام، با فعالیتهای پیگیر و دلسوزانه خود در راس ارگانهای اصلی حزب کمونیست ایران چون عضویت در کمیته مرکزی، عضویت در کمیته سازمانده تشکیلات شهرهای ایران، کمیته خارج کشور حزب، کمیته رادیو صدای حزب کمونیست ایران و مسئولیت سازماندهی فدارسیون شوراهای پناهندگان ایرانی در خارج کشور، شایستگی خود را در عرصه سیاسی، تبلیغی و سازماندهی تشکیلاتی و تودهای بهخوبی نشان داده بود.
ما نمایندگان کنگره موسس فدراسیون سراسری شوراهای پناهندگان ایرانی را به یاد رفیق غلام و با عکس بزرگی که از او در کنگره قرار داده بودیم، کنگره را برگزار کردیم. وقتی در کنگره موسس فدراسیون(ژوئیه 1990)، نوار آخرین سخنرانی غلام تحت عنوان «پناهندگان چرا و چگونه باید متشکل شوند» را گوش میکردیم همه نمایندگان کنگره را یک غم فراموش نشدنی گرفته بود و خاطره عزیزی که سخنانش راهگشا بود. از این رو، همه تلاش کردیم راه غلام را ادامه دهیم. راهی که به آزادی، برابری، عدالت اجتماعی، رفاه عمومی و سوسیالیسم ختم میشود.
***
«دیدار در لارناکا»، نام کتابی ست که به زبان سوئدی، در سوئد منتشر شده است. نویسنده آن، خانم آذر محلوجیان، نویسنده و مترجم و عضو انجمن قلم سوئد است. موضوع این کتاب، ترور یک فعال سیاسی به نام غلام کشاورز(بهمن جوادی) است که بهصورت یک رمان سیاسی – جنایی نوشته شده است.
رمان خانم محلوجیان، ماجرای دختر جوانی بهنام «رزا» است که بعدها متوجه میشود پدرش در قبرس توسط تروریستهای حکومت اسلامی ایران بهقتل رسیده است. حمید که برای دیدار مادرش به قبرس رفته بود در مرکز شهر لارناکا و در مقابل چشمان مادرش بهقتل میرسد. حالا این دختر جوان جستجوگر، به دنبال کشف واقعه قتل پدر و شناخت شخصیت اوست. این جستجوها، او را به قبرس و ایران میبرد و…
خانم محلوجیان، زحمات زیادی در نوشتن این کتاب کشیده و سفری هم به لارناکا داشته و با پلیس آنجا، در رابطه با ترور غلام گفتگو کرده است. خواندن این کتاب، بهویژه برای جوانان ایرانی که در سوئد بزرگ شدهاند و یا در سنین کوچکی بههمراه والدین خود به این کشور آمدهاند، کمک میکند که درک عمیقی از جنایات و تروریسم حکومت اسلامی در ایران و این که در خارج کشور نیز دست از تهدید و ترور فعالین سیاسی برنمیدارد، پیدا کنند.
بهنظرم این کتاب را باید بهعنوان یک سند مهم دیگری به انبوهی از اسناد و مدارک و پروندههای تروریستی حکومت اسلامی افزود. این کتاب میتواند در هر دادگاه منصفی، چهره کریه حکومت اسلامی و تروریسم آن را بهتصویر بکشد. هر چند که این کتاب درباره ترور غلام، یک کتاب مستند نیست و یک رمان سیاسی – جنایی است. اما نه تنها از ارزش و جایگاه آن بهعنوان افشای سیاستهای تروریستی حکومت اسلامی نمیکاهد، بلکه احساسات انسانی خواننده بهویژه خواننده سوئدی و جوانان ایرانی در سوئد را بر علیه تروریسم دولتی برمیانگیزد.
در پروسه نوشتن این کتاب، چند بار دیداری که با خانم محلوجیان داشتم و بخشی از این کتاب را برایم تعریف میکرد، بهخصوص در شب معرفی کتاب که بسیاری از رفقای قدیمی را نیز در آنجا دیدم، احساس غریبی داشتم. هم بینهایت متاسف و متاثر بودم و هم بهنوعی خوشحال شدم که غلام پس از دو دهه هنوز هم فراموش نشده است.
بیشک مردم آزاده و آگاهانه جامعه سوئد، با خواندن این کتاب هر چه بیشتر به ابعاد تروریسم حکومت اسلامی و بیتفاوتی و چشم بستن دولتهای اروپایی و اسکاندیناوی از جمله دولت به اصطلاح دمکراتیک سوئد، آگاهی پیدا میکنند. دولتهایی که در جهت منافع اقتصادی و سیاسی و غیره خود، هنگامی که با تروریسم حکومت اسلامی مواجه شدهاند بیسر و صدا یا آنها را اخراج کردهاند و یا بهدلیل این که معاملاتشان با حکومت اسلامی خدشهدار نشود به فعالیتهای تروریستی حکومت اسلامی چشم بستهاند.
***
در مورد سوئد چندین نمونه داریم. عفت قاضی، توسط یک بمب پستی که در صندوق پستی مقابل ویلایش در شهر وستروس سوئد کار گذاشته بودند هنگامی که آن را باز کرد منفجر شد و بر اثر جراحات وارده جان باخت. عفت قاضی همسر امیر قاضی که فعال سیاسی شناخته شده کردستان ایران است. احتمالا هدف تروریستها همسر عفت بود که او، قربانی شد. می توانست این صندوق پستی را فرزندان آنها باز کند و قربانی شود. بنابراین، حکومت اسلامی، از کشتن کودکان نیز ابایی ندارد، هم چنان که این حکومت، تنها کشوری در جهان است که کودکان را نیز اعدام میکند.
کامران هدایتی، از اعضای حزب دمکرات کردستان ایران، هنگامی که نامهای که از طریق پست به خانهاش آمده بود باز کرد بهمحض این که آن را باز کرد با انفجار مهیبی روبهرو شد و جراحات جدی بر چشمان و ریه و صورتش وارد گردید که پس از مدتی او هم جان باخت. طی گفتگویی که با ایشان داشتم ماجرا را چنین تعریف کرد: صبح پستچی نامهها را از جای پستی در به درون خانه انداخت. آنها را روی میز آشپزخانه گذاشتم. چون عجله داشتم تا فرزند خود را به کودکستان ببرم آنها را باز نکردم. فرزندم را به کودکستان رساندم و به خانه برگشتم و بهمحض این که یکی از نامه را که بهنظر میرسید یک کتابچه و یا یک نوار صبط صورت درون آن باشد، باز کردم و با انفجار مهیبی روبهرو شدم. همسایهها پلیس و آمبولاس خبر کردند و مرا را غرق در خون به بیمارستان رساندند.
چند سال پیش از این واقعه نیز، یعنی در سال 1990، یک پیشمرگ سابق حزب دمکرات کردستان ایران را در منزل خود در یکی از کمونهای حومه استکهلم(نی نس هامن) با ضربه چکش کشته شد و هیچ اثری از قاتلین برجای نماند. ایشان را نیز از نزدیک میشناختم. اما در تحقیقات پلیس، گفته شد که یک راننده تاکسی، فردی که عجله داشت و خارجی هم بود در همان ساعاتی که این قتل اتفاق افتاده او را به فرودگاه آرلاندا رسانده است.
***
به این ترتیب، جزیره آرام سوئد، شاهد این چند نمونه ترور و صدها تهدید و دهها اخراج تروریستهای حکومت اسلامی بوده است. اما هیچ موقع مقامات امنیتی سوئد به آن بخش از فعالین سیاسی ایرانی ساکن این کشور که در مورد آنها جاسوسی صورت گرفته و احتمالا در معرض خطر قرار داشتهاند، اطلاعاتی و هشداری نداده است.
موقعی که غلام ترور شد پلیس امنیتی مرا خواست و سئوال کرد که آیا بهنظر شما این ترورها به استکهلم نیز کشیده خواهد شد؟ من در جواب این سئوال گفتم: چرا این مسئله از من سئوال میکنید و آن هم در فاصله کوتاهی دو رفیق هم تشکیلاتی من؛ یکی غلام کشاورز در قبرس و دیگر صدیق کمانگر در کردستان عراق ترور شدهاند؛ حالا شما انتظار دارید ما در خیابانهای استکهلم بهدنبال تروریستهای حکومت اسلامی بگردیم و بهشما معرفی کنیم. این کار شماست! نه کار ما! اگر شما بهمعنای واقعی بهدنبال تروریستهای حکومت اسلامی هستید نخست رفتوآمدها به سفارت حکومت اسلامی و ارتباطات عوامل این مرکز ترور و جاسوسی و مسجد امم علی حکومت اسلامی را تحت نظر بگیرید و دوم این که عوامل شناخته شده حکومت اسلامی را به این کشور راه ندهید. بهعلاوه، گفتم شما میگویید از برگزاری جلسهای در سالنی در «مدبوریارپلاتسن» استکهلم، مطلع بودید که سخنران آن غلام کشاوروز و من (بهرام رحمانی) رییس جلسهاش بودم. شما چگونه از این چنین جلسهای مطلع شدید؟ در این جلسه علنی، بیش از دویست ایرانی شرکت کرده بودند. جوابی نداد. از این مقام امنیتی، سئوالم کردم که مگر شما مسئول حفظ امنیت شهروندان و بهویژه فعالین سیاسی ایرانی در این کشور نیستند؟ تحقیقات شما درباره تروریسم حکومت اسلامی به کجا رسیده است؟ فردا نوبت ترور کیست؟ تاکنون چند پناهنده سیاسی ایرانی در این کشور، توسط تروریست حکومت اسلامی ترور و یا تهدید شدهاند؟ و یا خانواده آنها در ایران تحت فشار قرار گرفته و یا گروگان گرفته شدهاند تنها به این دلیل که فلان عضو خانوادهشان در سوئد، دست از فعالیت سیاسی علیه حکومت اسلامی بکشد؟ حتی از این مقام امنیتی سوئد سئوال کردم در تظاهرات بیش از پانصد نفرهای که ما در محکوم کردن ترور غلام و صدیق در خیابانهای مرکزی استکهلم علیه حکومت تروریسم اسلامی برگزار کردیم سه نفر در کنج یکی از کوچههای منتهی به خیابانی که تظاهرات در جریان بود بهطور مخفیانه از تطاهرکنندگان فیلم و عکس میگرفتند که مسئولین امنیتی تظاهرات ما، با آنها درگیر شدند. این افراد به عربی صحبت میکردند و سعی داشتند فرار کنند. سرانجام پلیس سر رسید و آنها را با خود برد. الان آلبوم عکسی که شما به من نشان دادید عکس یکی از آنها دیده میشود که میگویید مدتهاست که زیر نظر پلیس امنیتی سوئد است و با سفارت ایران همکاری دارد؟ خوب شما با اینها چه رفتاری دارید؟ جوابش به من این بود که ما به مقامات دولتی اطلاع میدهیم و آنها تصمیم میگیرد نه ما. دولت نیز روابط دیپلماتیکی که با حکومت اسلامی دارد، اغلب آنها را از کشور اخراج میکند. باز سئوال کردم کردم که آیا دلیل اصلی چنین برخوردی از سوی دولت سوئد با تروریستهای حکومت اسلامی، معاملات نهان و آشکار اقتصادی، سیاسی و حتی فروش اسلحه سوئد به این حکومت حامی ترور نیست؟ بلافاصله اضافه کردم معاملات و تجارت پر چرب و نرمی که دولت سوئد با حکومت اسلامی ایران دارد معلوم است که با آن درگیر نمیشود. این هم، یعنی به خطر انداختن امنیت جان و زندگی پناهندگان و مهاجرین سیاسی ایرانی و غیرایرانی از تعرض تروریستهای دولتی، بهویژه تروریستهای حکومت اسلامی ایران در سوئد است.
***
بیشک، کتاب «دیدار در لارناکا» به قلم خانم محلوجیان، جامعه سوئد را هر چه بیشتر به اقدامات تروریستی حکومت اسلامی در کشورهایی چون سوئد، آگاهتر و آشناتر میکند تا احتمالا در صورت لزوم، به زد و بندهای آشکار و نهان دولت سوئد با حکومت تروریستی و آدمکش اسلامی، اعتراض جدی داشته باشند.
من بهعنوان یک دوست و هم تشکیلاتی آن دوره غلام، به این تلاش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خانم محلوجیان ارج مینهم و تشکر میکنم.
بیگمان همه انسانهایی که در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زندگی خود را وقف مبارزه راه آزادی، برابری، شادی انسانیها و روشنگری میکنند طبیعی ست که روزی به لحاظ فیزیکی از بین بروند اما آثار و نوشتهها و گفتهها و همه یادگارهایی که در جامعه از خود بر جای گذاشتهاند، ماندگار میشود و هیچ قدرتی هم نمیتواند آنها را از بین ببرد.
حکومت اسلامی، غلام را ترور کرد اما نمیتواند آثاری که غلام از خودش در جامعه به یادگار گذاشته و یا در مورد او گفته و نوشته میشود، از بین ببرد بنابراین، سند زنده جنایت حکومت اسلامی است.
با جانباختن رفیق غلام، جنبش کارگری کمونیستی ایران یکی از برجستهترین کادرهای با سابقه و با تجربه خود را از دست داد، اما نه این ترور و نه هیچکدام از تهدیدها، فشارها، سرکوبها، سانسورها، اعدامهای مخفی و علنی و در در ملاءعام، تبعیدها و نه هیچیک از رنجهای آشکار و پنهان نتوانستهاند مانع رشد جنبشهای بالنده کارگری، زنان، دانشجویی، هنرمندان و روشنفکران، فعالین محیط زیست، آزادی زبانهای مادری و مردم تحت ستم سراسر ایران شوند. از اینرو، اکنون جامعه ایران در آستانه تحولات بزرگ دیگری قرار گرفته است.
یاد غلام و همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!
سهشنبه پنجم شهریور 1398 – بیست هفتم اوت 2019