“بررسی چشمانداز اقتصاد ایران” موضوع نشستی بود که در روز پنجشنبه، ٢٨ بهمن سال ٩٥، با حضور سه تن از اقتصاددانان، حسین راغفر، فرشاد مؤمنی و محمد مالجو برگزار شد. دراین نشست هر سه اقتصاد دان نگرانی خود را از بحران اقتصادی درایران ابراز کردند. مالجوگفت که اقتصاد ایران با یک ‘بحران کنترل ناپذیری’ مواجه است. راغفر رویش یک نوع ‘اقتصاد انگلی’ درسطح خرد و رویش ‘اقتصاد مافیایی’ درسطح کلان در اقتصاد درایران را از مشخصات ‘سرمایه داری رفاقتی’ درایران دانست. مومنی گفت که دراین چند سال اخیر اقتصاد ایران از ‘خام فروشی’ به ‘ آینده فروشی’ رسیده است. این سه سخنران راه حل اقتصادی برای برون رفت از این بحران را راه اندازی ‘ تولید مولد’ دانستند.
ما درادامه این نوشته به استدلالات این سخنران ها خواهیم پرداخت. منتهی اجازه دهید دراینجا اشاره کوتاهی داشته باشیم به راه حلحلحهح۰۰ آقای توماس پیکتی برای برون رفت از بحران اقتصادی که سراسر اروپا و آمریکا را فرا گرفته است. کتاب توماس پیکتی ،این اقتصاد دان فرانسوی، بنام ‘سرمایه درقرن بیست ویکم’ یکی از پرفروش ترین کتاب های سال ٢٠١٤ میلادی شد. پیکتی دلیل انباشت فزاینده ثروت دردست شمار اندکی سرمایه دار را پیشی گرفتن ‘ نرخ بازده سرمایه از نرخ رشد اقتصادی’ میداند. راه حل پیکتی برای برون رفت از این نابرابری اقتصادی مالیات تصاعدی برسرمایه آنهم ترجیحا در سطح جهانی میباشد: ” باید مالیاتی تصاعدی بر سرمایه – آنهم ترجیحا در سطح جهانی – وضع شود تا جلوی انتقال ثروت به کشورهایی که سطح مالیاتها در آنها پایین است، گرفته شود”. پل کروگمن، ستوننویس روزنامه نیویورک تایمز، درباره ‘ایده بزرگ’ آقای پیکتی چنین میگوید: “ما تنها از نظر نا برابری درآمدها به قرن نوزدهم بازنگشته ایم، بلکه در مسیر بازگشت به ‘سرمایهداری موروثی’ قرار داریم که در آن گلوگاههای اقتصاد نه توسط افراد توانا، که از سوی سلسلههای خانوادگی کنترل میشود.” بررسی نقاط نظرات پیکتی مورد نظر این نوشته نیست. تا آنجائیکه به این نوشته مربوط میشود باید گفت که هنوزسه سال از نوشتن کتاب ‘سرمایه درقرن بیست ویکم’ پیکتی نگذشته است که این کتاب به بایگانی سپرده شده و دیگر کسی ازاین کتاب و راه حل آن برای نجات نظام سرمایه داری یاد نمیکند.واقعیت این است که درهر بحران عمیق سرمایه داری دو راه حل ‘سوسیالیسم یا بربریت’ دردستور روز جامعه قرار میگیرند. وقتی طبقه کارگر قادر نباشد با آلترناتیو سوسیالیستی خود تکلیف نظام سرمایه داری را یک سره و یا حداقل این نظام را وادار به عقب نشینی کند، سرمایه داری با ارتجاعیترین آلترناتیو خود که همان تحمیل سیه روزی و فقر و فلاکت هرچه بیشتر بر طبقه کارگر است، یک بار دیگر بر بحران خود، هرچند بطور موقت، غلبه میکند. برسرکار آمدن دولت ترامپ درآمریکا نشان دهنده آنست که دردوران بحران سرمایه داری آلترنایتو بربریت است که به نجات سیستم میآید ونه آلترنایتوهائی نظیر آلترناتیو آقای پیکتی که سعی دارد چهره انسانی به نظام سرمایه داری بدهد و مبشر ‘ آشتی طبقاتی’ باشند. منتهی اگر راه حل توماس پیکتی و کتاب او توانست برای مدتی توجه محافل روشنفکری را بخود جلب کند راه حل های توماس پیکتی های ایرانی درهمان چهارچوب محافل طرفداران دولت روحانی باقی میماند. اگر درکشورهای پیشرفته سرمایه داری آلترنایتو پیکتی را میتوان به نصیحت های دلسوزانه برای بقای سیستم سرمایه داری تعبیر کرد راه حل های سیاسی راغفر و مومنی، این اقتصاد دانان طرفدار نظام جمهوری اسلامی، بیشتر به یک شارلاتنیسم سیاسی شبیه است تا یک راه حل که ما بعدا به آنها خواهیم پرداخت. منتهی از آنجائیکه درجامعه روشنفکری ایران و درمیان بعضی از سازمانهای چپ مالجو بعنوان یک روشنفکر سوسیال دمموکرات، مارکسیست و چپ شناخته شده است جا دارد که آلترناتیو اقتصادی او، که درحقیقت آلترنایتو اقتصادی دو سخنران دیگر نیز میباشد، را مورد بررسی قراردهیم.
شارلاتنیسم راغفر و مومنی
راغفر سخنان خود را با عنوان ابرچالش های اقتصاد ایران دردوره پسا نفتی شروع میکند. او معتقد است که با نگاهی به ساختار اقتصاد ایران به نظر میرسد اقتصاد ایران روی سرش ایستاده است. ساختار اقتصاد ایران عمدتا بهجای اینکه روی بخش مولد و بخش صنعت که شغل و ارزش افزوده ایجاد میکند متمرکز باشد، در بخشهای خدمات تمرکز داشته، خدمات هم در اقتصاد ایران یک بخش عمدتا نامولد سفتهبازی، دلالی و خرید و فروش ارز و زمین است. او درادامه صحبتهایش از الگوی سرمایه داری رفاقتی درایران حرف میزند؛ سرمایهدارییی با سه کارکرد اصلی که عبارتند از توزیع اعتبارات بانکی در میان رفقای خود، توزیع انحصارها و شبهانحصارها در بین دوستان، اقوام و همحزبیها و بالاخره دستکاری در نظام قیمتگذاری . رویش یک نوع ‘اقتصاد انگلی’ درسطح خرد و رویش ‘اقتصاد مافیایی’ درسطح کلان در اقتصاد درایران از دیگر مشخصات این سرمایه داری رفاقتی است .
راغفر بعد ازاین مقدمه چنینی اشاره ای به مدل نظام اقتصادی – سیاسی مورد نظر خود میکند؛ مدلی که درآن حفظ کرامت انسان باید هدف نظام اقتصادی – سیاسی باشد که البته چنین مدل اقتصادی جزئی از ‘ قانون اساسی ماست’ ولی رعایت نمیشود. او درپایان سخنرانی خود به ‘راهبردهایی’ نظیر راهبردهای زیر به پایان میبرد: ‘کمک به سیاست گذاران برای پیداکردن درک بهتر از اهمیت اضطرار موضوع رابطه فقر و ناامنی’ و یا آگاه کردن مسئولان ‘نسبت به خطری که جامعه را تهدید میکند’.
مومنی سخنان خود را این طور شروع میکند که از نظر او چند سالی است که اقتصاد ایران و جامعه ایران در ” در معرض یک نقطه عطف” قرار گرفته که بنظر میرسد باید به اندازه اهمیتی که دارد، شناخته شود و جدی گرفته شده و برای آن فکری همگانی بشود. آن نقطهعطف این است که ‘ما’ تقریبا در یک دوره صد ساله از طریق ‘خامفروشی امرار معاش کرده ایم’. این پدیده به نقطه اشباع خود رسیده و حدود پنج سال است که اقتصاد ایران وارد مدار جدیدی شده است که ‘ نام آن را آیندهفروشی گذاشتهام’. وبالاخره در این فضای ‘از کارکردافتادگی سیستمی’ بنظر میرسد که بیشتر باید بحث و گفت و شنود کرد. ‘بحثهای اقناعی’ حتیالمقدور بهگونهای که تصور چیز دیگری در ساختار قدرت پیش نیاورد. “ما در این زمینه هم مطالعههایی کردیم و دیدیم که مسیر توسعه ملی بعنوان کلیترین صورتبندی اهداف دورمدت کشور بر محور مؤلفههایی مانند توان مقاومت اقتصاد ملی، پایداری نظام ملی و عدالت اجتماعی همگی از اشتغال مولد میگذرد”.
ما لزوم جوابی به ‘راهبردها’ و ‘بحث های اقناعی’ راغفر و مومنی نمی بینیم. اما باید این شارلاتانیسم اقتصاد دانانی نظیر راغفر و مومنی را، مختصر و مفید، افشا کرد.
آقایان راغفر و مومنی! اگر این سیستم اقتصاد ‘ انگلی’ و ‘مافیائی’ که شما از آن نام می برید بعد از چهار دهه هنوز میتواند برروی ‘سرخود’ راه برود؛ اگر این سیستمی که مرحله خام فروشی را از سرگذرانده و به مرحله آینده فروشی رسیده هم چنان به حیات خود ادامه میدهد، بخاطر آنست که عده ای دزد و چپاولگر بمعنای واقعی کلمه با زور زندان و شکنجه و سرنیزه از این سیستم محافظت میکنند. اگر این سیستم هنوز درحال نفس کشیدن است بخاطرآنست که این دزدان و چپاول گران برای غلبه بر بحران خود ماه ها و در مواقعی سالها دستمزد کارگررا نمیدهند. البته نباید نقش شارلاتنیسم اقتصاد دانانی مثل شمارا که با ‘ راهبردها’ و با ‘بحثهای اقناعی’ خود هنوز امید اصلاح سیستم را به مردم میدهید فراموش کرد.
نقش پیشگامی بورژازی در انقلاب تولیدی!
دراین قسمت ما نگاهی خواهیم داشت به پروژه اقتصادی مالجو. مالجو با اشاره به ‘پایان عصر اقتصاد نفتی’ و با توجه به اینکه دولت یازدهم ‘برای رفع موانع تولید در اقتصاد ایران به دلایل سیاسی، عزم و توانایی ندارد و به دلایل اقتصادی هم خلاف جهت حرکت میکند’ سخنرانی خود را با این تتیجه گیری به پایان میبرد که اقتصاد ایران با یک ‘بحران کنترل ناپذیری’ مواجه است. مالجو با اذعان به این مسله که ‘موانع تولید درعین حال، موانع سیاسی هستند’ ولی هیچ راه حل سیاسی برای برون رفت از این اوضاع ارائه نمیدهد. به قولش خودش، ‘مشکل’ پروژهی اقتصادی سوسیال دمکراتها در این است كه ‘فاقد پروژهی سیاسی مكمل برای تحقق برنامههای اقتصادیاش است’.
برای بررسی نقط نظرات مالجو و دیگر سوسیال دموکراتهای هم نظر او جا دارد نگاهی داشته باشیم به مقاله:” مناسبات طبقاتی سرمایه دارانه بدون تولید سرمایه دارانه”. درآنجا مالجو مینویسد “… امروز سپردن نقش پیشگام به بورژوازی برای بازكردن گره تولید در اقتصاد ایران هم اصلیترین پروژهی اقتصاد سیاسی دولت یازدهم و هم، البته از مسیری دیگر، ركن ركین پروژهی اقتصاد سیاسی منتقدان سوسیال دموكرات و نهادگرای سیاستهای اقتصادی دولت یازدهم است”. مالجو سپس استدلال میکند که پروژه اقتصادی روحانی به بخاطر ‘ضعف بورژوازی در تحمیل ارادهاش به هستههای پرنفوذ طبقهی سیاسی حاكم’ محکوم به شکست است. او هم چنین معتقد است که طبقه کارگر هم نمیتواند رسالت این یپشگامی را داشته باشد برای اینکه ” ‘طبقه’ ی کارگر در سطح کنش جمعی در ایران امروز چندان قادر نیست در نقش’طبقه’ ظاهر شود و توان طبقاتی ندارد. البته این پدیدهی ‘طبقه نبودن’ طبقهی کارگر بنوبه خود پدیدهای عمیقاً طبقاتی است و محصول شکست در کارزاری طبقاتی است که در آن سوی میدان کارزار البته بورژوازی ایستاده است”. از نتایج این شکست در کارزار طبقاتی این است که “کارگران از تشکلهای جمعی مستقل برای زدن مُهر منافع طبقاتیشان بر تحولات کلان جامعه بیبهرهاند”.
پس بر طبق گفته های مالجو به این نتیجه رسیدیم که پروژه اقتصادی دولت روحانی محکوم به شکست است. طبقه کارگری هم در ایران وجود ندارد که پروژه اقتصادی برای برون رفت از این بحران علاج ناپذیر ارائه دهد. اما تا آنجا که به سوسیال دموکراتها مربوط میشود “این نیروها از بورژوازی مولد نیز حمایت میکنند و معتقدند نقش پیشگام در انقلاب تولیدی را باید به بورژوازی مولد سپرد. ایننیروها همان هدفی را در دستور کار قرار میدهند که مد نظر نئولیبرالها نیز قرار دارد اما مسیری که برای نیل به این هدف پیشنهاد میکنند مسیری متفاوت با مسیر نئولیبرالها است. رکن رکین مسیر موردنظر نهادگراها نقشآفرینی حمایتی دولت از طبقات مردمی است”. ولی همانطوری که قبلا به آن اشاره شد مشکل پروژه اقتصادی سوسیال دمکراتها در این است كه ‘فاقد پروژهی سیاسی مكمل برای تحقق برنامههای اقتصادیاش است’. اگرچه مالجو میگوید که سوسیال دموکراتها فاقد پروژه سیاسی هستند ولی اضافه میکند که ” این نیروها تا حدی به عدالت اجتماعی توجه میکنند. عدالت اجتماعی یکی از ارکان پروژهی انواع سوسیالدموکراتها در ایران است” دراینجا جا دارد نمونه هایی از این مبارزه برای عدالت اجتماعی که سوسیال دموکراتها ویا جناح راست آنها یعنی توده ای ها به آن مشغول هستند را برایتان بازگو کنیم: شرکت در میزگرد/سمینارایلنا برای بحث و گفتگو با خانه کارگری ها، تشویق کارگران برای بهمراه بردن اقتصاد دانان خود درهنگام ‘مذاکره’ برای تعیین حداقل دستمزد، شرکت در انتخابات مجلس برای ‘ تمرین دموکراسی و زنده نگه داشتن سنت کمون پاریس’، دفاع از قانون کار ارتجاعی جمهوری اسلامی درمقابل لایحه اصلاح قانون کار.
اجازه بدهید یکبار دیگر خلاصه نظرات مالجو را از قلم خودش بخوانیم تا عمق سفسطه گری این اقتصاد دان ‘چپ’ و’مارکسیست’ را متوجه شویم. ” بورژوازی در ساختار سیاسی مستقر در ایران امروز نه قادر است در میان مدت نقش پیشگام توسعه اقتصادی را ایفا کند و گره تولید در اقتصاد ایران را باز کند و نه قادر است در نقش جاده صاف کن توسعه سیاسی ظاهر شود و در درازمدت به مشروطهسازی قدرت مطلق در پهنه سیاسی یاری برساند”. اما قبلا مالجو گفته بود که سوسیال دموکراتها ” از بورژوازی مولد نیز حمایت میکنند و معتقدند نقش پیشگام در انقلاب تولیدی را باید به بورژوازی مولد سپرد”. بنا برا ین کافی است بورژازی طرفدار تولید مولد جای بورژازی طرفدار تولید غیر مولد را بگیرد تا انقلاب تولیدی مورد نظر مالجو انجام گیرد و “پروژهی اقتصاد سیاسی مترقی تحولخواهانه در ایران امروز” به ثمر برسد. این بورژازی مولد که قرار است روزی پروژه اقتصاد سیاسی مترقی تحول خواهانه را بثمر برساند همان بورژازی ‘ملی’ و ‘مترقی’ است که درهمان سالهای اول انقلاب ٥٧ توسط منصور حکمت در جزوه معروف ‘اسطوره بورژازه ملی ومترقی’ مورد نقد قرار گرفت، و فاتحهاش نزد همه خطوط طیف چپ در ایران برای همیشه خوانده شد.
حال از آنجا که فرض محال محال نیست فرض کنیم این موجود اسطورهای ملی و مترقی آقای مالجو واقعا سر و کلهاش در عالم واقع پیدا شد و در یک ‘انقلاب تولیدی’ تولید مولد را بجای تولید غیر مولد حاکم کرد؛ گیریم ایران هم به کشوری نظیر ژاپن یا چین، این قبله طرفداران دولت روحانی، تبدیل شد؛ آیا دیگر مشکل طبقه کارگر، و به این اعتبار کل جامعه ایران، حل میشود؟! اگرواقعا تمام مشکل سرمایهداری ایران عدم تولید مولد است، چرا کل سرمایه داری غرب با آن تولید مولد و صنعتی غولآسایس سالهاست دربحران بسر میبرد؟! البته درهمین جا باید یاد آوری کنیم که منظور ما از بحران سرمایه داری اثرات مخرب آن یعنی تحمیل فقر و سیه روزی هرچه بیشتردر این دوران به طبقه کارگر و دیگر اقشار زحمتکش جامعه است وگرنه سرمایه داران چه در دوران بحران و چه دردوران رونق به استثمار طبقه کارگر ادامه میدهند.
بحران علاج ناپذیر سرمایه داری و انقلاب اجتماعی برهبری طبقه کارگر
طی پروسه اصلاحات ارضی در دوران شاه، قوه کار درسطح وسیعی به کالا تبدیل شد و درنتیجه آن میلیون ها کارگری که تنها با فروش قوه کار خود امرار معاش میکنند طبقه کارگر ایران را تشکیل دادند. قدرت اجتماعی کارگران قبل از هرچیز در هم سرنوشتی آنها یعنی همان کالا شدن قوه کارشان است. کارگران برای ادامه حیات خود و برای فروش بهتر قوه کار خود چاره ای جز اتحاد و مبارزه مشترک ندارند. برای کارگری که قوه کار خود را میفروشد فرق نمیکند که چه قشری از سرمایه قوه کار او را استثمار میکند؛ سرمایه صنعتی و مولد یا سرمایه تجاری و غیر مولد. اما طبقه کارگر ایران بخاطر استبداد خشن سرمایه داری جز درمراحل معینی از تاریخ سرمایه داری درایران همواره از داشتن تشکلات مستقل کارگری خود محروم بوده است. اما این غیبت تشکل های کارگری ذره ای از قدرت اجتماعی طبقه کارگر و توان ابراز آن، درمواقعی که فرصت ابراز این قدرت را داشته، کم نکرده است. اعتصابات عظیم کارگری در سالهای قبل از کودتای ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢، اعتصابات کارگری که توانستند مترقی ترین قانون کار را به نظام سرمایه داری تحمیل کنند، نمونه ای از عینیت یابی قدرت طبقه کارگر در تحولات اجتماعی آن زمان بود. انقلاب سال ٥٧ صحنه دیگری از قدرت نمایی طبقاتی میلیونها کارگر بعد از سالها سرکوب خونین این طبقه بدست رژیم پهلوی بود. با سر کار آمدن رژیم ننگین جمهوری اسلامی، این رژیم توانست طبقه کارگرایران را از هر گونه تشکل کارگری مستقل و واقعی محروم کند. اما این رژیم با تمام قساوت و تحجر اسلامی خود، با شکنجه، اعدام و با شلاق زدن بر گرده کارگران هرگز نتوانسته است اعتصاب، این حربه مبارزاتی که درعین حال تبلوری از عرض اندام طبقاتی و قدرتمند این طبقه است را از او بگیرد.
ما این ‘انقلاب تولیدی’، این ‘پیشگامی بورژازی’ طرفدار تولید مولد را به مالجو، راغفرو مومنی میسپاریم، اما پیشروان طبقه کارگر، گرایش چپ، رادیکال و سوسیالیستی طبقه کارگر فریب این سفسطه گریها را نخواهند خورد. آنها برای خلاصی از این جهنمی که سرمایه داری اسلامی برایشان بوجود آورده است راهی جز متحد کردن کارگران و بمیدان آمدن بمنزله یک طبقه قدرتمند نخواهند داشت.
این یک واقعیت آشکار است که بحران علاج ناپذیری نه تنها سرمایه داری ایران بلکه کل نظام سرمایه داری را فراگرفته است. این بحران قبل از هرچیز نشات گرفته از خود نظام سرمایه داری است. اما راه برون رفت از بحرانهای علاج ناپذیر درجوامع تحت حاکمیت حکومت های دیکتاتوری نظیر مصر و تونس انقلاب اجتماعی است. ایران هم از این قانون مستثنی نیست. در اولین اعتلای انقلابی در ایران ما شاهد سر برآوردن تشکلات تودهای و سراسری طبقه کارگرخواهیم بود. بنابراین تنها سوالی که میماند اینست که گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر در تحولات ناگزیر پیش رو تا چه حد آمادگی بدست گرفتن رهبری انقلاب اجتماعی و به پیروزی رساندن آنرا خواهد داشت.
محمد کاظمی مارچ سال ١٩١٧
منابع:
نا برابری ها به حد انفجار رسیده اندhttps://meidaan.com/archive/٢٤٢١٩
توماس پیکتی؛ اقتصاد دان محبوب چپ ، منفور راست
http://www.bbc.com/persian/business/٢٠١٤/٠٥/١٤٠٥٠٦_an_thomas_piketty_french_economist
مناسبات طبقاتی سرمایه دارانه بدون تولید سرمایه دارانه
http://mobareze.ir/eco/٢١٣٨٨.html
نگاهی به حضور مالجو درسمینار ایلنا
افتادن نقاب از چهره فریبرز دانا!
http://www.etehadeh.com/?page=articles&aid=٢٥٧
مضحکه انتخابات رژیم و هیاهو برسر آن
https://rowzane.com/content/shahla_daneshfar/article=٥٢١٧٦
دفاع از قانون کار جمهوری اسلامی به بهانه شرکت در پراتیک اجتماعی
http://www.azadi-b.com/G/٢٠١٦/٠٩/post_٣٤٤.html
اسطوره بورژازی ملی و مترقی